جزایر ویرجین آمریکا، که ما معمولا به اختصار بهشون میگیم USVI، یه گروه از جزایر و خشکیهای کوچیک هستن که توی دریای کارائیب شرقی قرار گرفتن. سه تا جزیره اصلی و معروف دارن به اسمهای سنت کروآ (Saint Croix)، سنت جان (Saint John) و سنت توماس (Saint Thomas)، و کنار اینا حدود پنجاه تا جزیره کوچیکتر و صخره هم هست.
تاریخ این جزایر، مثل خیلی از همسایههاش توی کارائیب، یه الگوی تکراری داره: اول ساکنان بومی آمریکایی، بعد استعمار اروپاییها، و در نهایت هم تجارت غمانگیز برده از آفریقا. این سه مرحله، سرنوشت این منطقه رو برای همیشه تغییر داد.
شواهد باستانشناسی نشون میده که این جزایر هزاران سال قبل از اینکه کریستف کلمب پیداشون کنه، مسکونی بودن. قدیمیترین آثاری که از حضور انسان در این جزایر پیدا شده، یه سری سفال به سبک سالادویید هست که قدمتشون به حدود ۲۵۰ سال قبل از میلاد مسیح برمیگرده. این یعنی مدتها قبل از اینکه اروپاییها حتی فکر کنن دنیایی اون طرف اقیانوس اطلس وجود داره، اینجا زندگی جریان داشته.
در دورههای مختلف، سه تا قوم بومی توی این جزایر زندگی میکردن: آراواک (Arawak)، سیبونی (Ciboney) و کالیناگو (Kalinago). این قبیلهها بیشتر از طریق دریا زندگی میگذروندن. کار اصلیشون شکار و جمعآوری غذا بود و با قایقهای دستسازشون که از تنه درخت درست میکردن، هم رفت و آمد میکردن و هم ماهی میگرفتن.
به نظر میرسه اولین گروهی که توی این جزایر ساکن شدن، قوم سیبونی بودن که حدود سالهای ۳۰۰ تا ۴۰۰ قبل از میلاد به اینجا رسیدن. بعد از اونا، حدود سالهای ۱۰۰ تا ۲۰۰ بعد از میلاد، نوبت به قوم آراواک رسید. ریشه سیبونیها خیلی مشخص نیست، اما محققها معتقدن که آراواکها از آمریکای مرکزی اومده بودن و از طریق جزایر کوچیکتر کارائیب، خودشون رو به جزایر ویرجین رسونده بودن.
فرهنگ سالادویید تا حدود سال ۶۰۰ بعد از میلاد توی این جزایر وجود داشت و بعد از اون، یه فرهنگ جدید به اسم اوستیونویید جایگزینش شد. از روی اندازههای بزرگتر محوطههای باستانشناسی مربوط به این دوره، میشه فهمید که جمعیت جزایر توی این دوران بیشتر شده بود. بیشتر سنگنگارهها و هنرهای صخرهای که توی جزایر ویرجین پیدا شده، به همین دوره اوستیونویید، یعنی بعد از سال ۱۰۰۰ میلادی، تعلق داره. امروزه، خیلی از این آثار هنری باستانی توی جزایر ویرجین آمریکا حفظ شدن. مثلا روی صخرههای ساحلی نزدیک «کنگو کی»، «باتنی بی» و «رابین بی» آثاری وجود داره. سنگنگارههای «سالت ریور» و نقاشیهای «ریف بی» که پای یه آبشار کشیده شدن هم از یادگارهای همون دوران هستن. نقاشیهای ریف بی که توسط قوم آراواک کشیده شدن، الان توی پارک ملی جزایر ویرجین در سنت جان نگهداری میشن.
توی قرن چهاردهم، یه قوم جدید به اسم کالیناگو شروع به سکونت توی این جزایر کردن. کالیناگوها در مقایسه با آراواکها و سیبونیها که قبل از اونا اونجا بودن، جامعه جنگجوتری داشتن. از اون دوره، بقایای تیر و کمانهای سمی، نیزههای پرتابی و گرزهایی پیدا شده. در مقابل، جامعه آراواک بیشتر کشاورز بودن و سلاح اصلیشون نیزه بود. به همین خاطر، قبل از رسیدن کریستف کلمب در سال ۱۴۹۳، تعداد زیادی از آراواکها یا به دست کالیناگوها کشته شدن یا از اونجا فرار کردن. یه محوطه باستانشناسی توی «سالت ریور بی» نشون میده که یه مرکز مذهبی متعلق به آراواکها، توی قرن چهاردهم توسط کالیناگوها تصرف شده بود.
علاوه بر اینها، ابزارها و وسایل روزمرهای که از استخون، صدف، سنگ، پنبه، علف و کنف ساخته شده بودن هم توی این جزایر کشف شده. سفالهای باقیمونده از آراواکها و کالیناگوها هم حفظ شده، اما چون هیچ اثر سرامیکی از سیبونیها پیدا نشده، به نظر میرسه اونا با گل کار نمیکردن. زمانی که اروپاییها به این منطقه رسیدن، زبانی که در تمام جزایر ویرجین صحبت میشد، زبان «تاینو» بود.
ورود اروپاییها و شروع یک دوره جدید
اولین اروپاییهایی که به طور رسمی پاشون به این جزایر رسید، همراه با کریستف کلمب بودن. کلمب توی دومین سفرش به آمریکا، بین سالهای ۱۴۹۳ تا ۱۴۹۶، از مسیر اصلیش منحرف شد و در تاریخ ۱۴ نوامبر ۱۴۹۳ به جزیره سنت کروآ رسید. یه قایق رو به سمت ساحل فرستاد و خدمهاش با بومیهای جزیره روبرو شدن. این برخورد خیلی زود به خشونت کشیده شد. بعد از این اتفاق، کلمب سفرش رو به سمت شمال ادامه داد و جزایر سنت توماس و سنت جان رو هم کشف کرد، اما دیگه خدمهاش رو به ساحل نفرستاد.
کلمب اسمهای اسپانیایی برای این جزایر انتخاب کرد: سانتا کروز (که همون سنت کروآ هست)، سن توماس و سن خوان (که همون سنت جان هست). همه این اسمها ریشه مذهبی داشتن. وقتی کلمب مجموعه جزایر کوچیک و صخرههایی که اطراف این سه تا جزیره اصلی بودن رو دید، یاد داستان «سنت اورسولا و یازده هزار باکره شهید» افتاد. برای همین، اسم کل این مجمعالجزایر رو گذاشت «سانتا اورسولا ای لاس اونس میل ویرخنس» که به انگلیسی میشه «Saint Ursula and her Eleven Thousand Virgins». البته به گفته یکی از همراهان کلمب به اسم «دیگو آلوارز چانکا»، کلمب این اسم رو انتخاب کرد تا کشفش رو برای پادشاهی اسپانیا بزرگتر و مهمتر جلوه بده. اما در عمل، این اسم طولانی کوتاه شد و به «لاس ویرخنس» یا همون جزایر ویرجین معروف شد.
با ورود اروپاییها، سرنوشت تلخی برای جمعیت بومی، یعنی هم آراواکها و هم کالیناگوها، رقم خورد. بیماری، کار اجباری، حمله و کشتار، تلفات وحشتناکی ازشون گرفت. نیروهای اسپانیایی بارها به جزایر ویرجین حمله میکردن و بومیها رو به بردگی میگرفتن تا توی معادن جزایر بزرگتر کار کنن. بخش زیادی از جمعیتی هم که اسیر نشدن، به جزایر جنوبیتر کارائیب فرار کردن. حدود سال ۱۵۵۰، «شارل پنجم»، پادشاه اسپانیا، قبایل بومی این منطقه رو دشمن امپراتوری اعلام کرد. در نتیجه، خیلی زود بیشتر جمعیت بومی باقیمونده یا فرار کردن، یا به بردگی گرفته شدن و یا کشته شدن.
دست به دست شدن جزایر بین قدرتهای اروپایی
با اینکه جزایر سنت توماس و سنت جان تا قرن هفدهم مستعمره نشدن، اما جزیره سنت کروآ توی قرن شانزدهم شاهد چند تا تلاش برای اسکان اروپاییها بود. موقعیت جغرافیایی سنت کروآ که دور تا دورش مستعمرههای امپراتوری اسپانیا بود، باعث شده بود که فقط «ناامیدترین مهاجران انگلیسی، فرانسوی یا هلندی» جرئت کنن به اونجا برن. کشتیهای اسپانیایی که از اونجا رد میشدن، معمولا به جزایر کوچیکتر حمله میکردن، اما مسیرشون بیشتر از شمال جزایر ویرجین بود و به همین خاطر، سنت کروآ اغلب در امان میموند.
در سال ۱۶۲۵، مهاجران انگلیسی و هلندی به طور مشترک سنت کروآ رو تصرف کردن. بعدها فرانسویها هم بهشون اضافه شدن و در نتیجه، هر سه گروه توی سکونتگاههای جدا از هم زندگی میکردن. اما این همزیستی مسالمتآمیز دوام زیادی نداشت. در سال ۱۶۴۵، یه درگیری بین مهاجران هلندی و انگلیسی پیش اومد که باعث شد هلندیها به جزایر «سنت یوستیشس» و «سنت مارتن» فرار کنن. فرانسویها هم که طرف هلندیها رو گرفته بودن، به جزیره «گوادلوپ» نقل مکان کردن. بعد از این ماجرا، انگلیسیها تنها مدعی سیاسی جزیره باقی موندن، تا اینکه در سال ۱۶۵۰، نیروهای اسپانیایی از پورتوریکو بهشون شبیخون زدن. بعد از اینکه اسپانیاییها انگلیسیها رو فراری دادن، هلندیها فکر کردن که جزیره دوباره امن شده و میتونن برگردن، اما به محض بازگشت، اونا هم مورد حمله نیروهای پورتوریکویی قرار گرفتن.
وقتی خبر بیرون کردن انگلیسیها از سنت کروآ به گوش فرماندار کل فرانسوی «سنت کریستوفر»، یعنی «فیلیپ دو لونویلیه دو پوانسی» رسید، یه حمله نظامی برای تصرف جزیره ترتیب داد و نیروهای اسپانیایی رو شکست داد. بعد از اون، حدود ۳۰۰ مهاجر فرانسوی رو برای سکونت به جزیره فرستاد. اما این مستعمره هیچ وقت برای فرانسویها سودآور نبود، حتی با وجود مهاجرتهای بیشتر در سالهای ۱۶۵۹ و ۱۶۶۱. در این مدت، اداره جزیره دست به دست بین چند تا شرکت و سازمان چرخید: اول «شرکت جزایر آمریکا» در سال ۱۶۵۰، بعد «شوالیههای هوسپیتالر» بین سالهای ۱۶۵۱ تا ۱۶۶۵، و در نهایت «شرکت هند غربی فرانسه» بین سالهای ۱۶۶۵ تا ۱۶۹۶. به خاطر نرخ بالای مرگ و میر و ضررهای اقتصادی، فرانسویها در سال ۱۶۹۶ جزیره رو رها کردن و مهاجران باقیمونده رو به «سنت-دومینگ» (هائیتی امروزی) منتقل کردن.
دوران حکومت دانمارک: شکلگیری هند غربی دانمارک
حالا میرسیم به بخشی از تاریخ که این جزایر به طور رسمی به دانمارک تعلق پیدا کردن. بعد از «معاهده کپنهاگ» در سال ۱۶۷۰، پادشاه دانمارک، «کریستیان پنجم»، در سال ۱۶۷۱ به «شرکت هند غربی دانمارک» یه منشور اعطا کرد. بر اساس این منشور، شرکت اجازه داشت هر جزیرهای رو که «غیرمسکونی و مناسب برای کشت و کار باشه، یا اگه مسکونی بود، ساکنانش کسانی باشن که هیچ اطلاعی از ما ندارن» تصرف کنه. این عبارت آخر یه جورایی به جمعیتهای بومی اشاره داشت که از نظر اروپاییها تهدید سیاسی به حساب نمیومدن و ادعای معتبری روی سرزمینشون نداشتن.
این منشور به طور خاص به شرکت اجازه داد که جزیره سنت توماس رو اشغال کنه و این اتفاق در سال ۱۶۷۲ افتاد. وقتی دانمارکیها به سنت توماس رسیدن، اونجا رو خالی از سکنه پیدا کردن. مهاجران انگلیسی که بعد از اولین تلاش دانمارکیها برای سکونت در اونجا مستقر شده بودن، شش یا هفت هفته قبل جزیره رو ترک کرده بودن، اما دلیلش مشخص نیست. ارتباط طولانی دانمارک با جزایر ویرجین با همین تصرف سنت توماس در سال ۱۶۷۲ شروع شد. از سال ۱۶۷۳، روند آوردن بردهها از آفریقا برای کار در مزارع سنت توماس آغاز شد. این شروع یکی از تاریکترین فصلهای تاریخ این جزایر بود.
از سال ۱۶۷۵ به بعد، شرکت چند بار تلاش کرد تا سنت جان رو هم مستعمره کنه، اما موفقیتآمیز نبود. فرماندار «یورگن ایورسن دیپل» در سال ۱۶۷۵ دو نفر رو در جزیره مستقر کرد، اما سکونتگاه دائمی ساخته نشد. در سال ۱۶۸۴، فرماندار «آدولف اسمیت» دو تا تاجر از باربادوس رو استخدام کرد و اونا هم ۴۰ نفر رو برای اشغال جزیره فرستادن. اسمیت امیدوار بود با دخالت دادن اتباع انگلیسی در یه فعالیت به ظاهر اقتصادی، از هرگونه مخالفت نظامی جلوگیری کنه. اما «ویلیام استیپلتون»، فرماندار جزایر لیوارد انگلیسی که در همون نزدیکی بود، سریع دو تا کشتی فرستاد و این ۴۰ نفر رو از جزیره بیرون کرد. بالاخره در سال ۱۷۱۸، شرکت موفق شد با تأسیس یه سکونتگاه در «کورال بی»، جزیره سنت جان رو هم به طور رسمی تصرف کنه. تا سال ۱۷۳۳، جمعیت سنت جان به ۱۲۹۵ نفر رسیده بود که ۸۴ درصدشون رو بردهها تشکیل میدادن.
بعد از یه خشکسالی شدید در اواخر دهه ۱۷۲۰، شرکت هند غربی دانمارک دنبال زمینهای قابل کشت بیشتری بود و چشمش رو به جزیره نزدیکشون، یعنی سنت کروآ، دوخت. این جزیره از سال ۱۶۹۶ که صاحبان فرانسویش اون رو ترک کرده بودن، خالی مونده بود. فرانسویها هم مایل بودن جزیره رو به دانمارکیها بفروشند تا هم بیطرفی اونا رو در «جنگ جانشینی لهستان» تضمین کنن و هم پولی به دست بیارن. در سال ۱۷۳۳، شرکت هند غربی دانمارک جزیره سنت کروآ رو از شرکت هند غربی فرانسه به قیمت ۷۵۰ هزار لیور خرید. معاهدهای که حاکمیت دانمارک رو تأیید میکرد، یه شرط جالب داشت: این جزایر در آینده بدون رضایت دولت فرانسه نمیتونستن به کشور دیگهای فروخته بشن. این شرط ۱۳۲ سال بعد، یعنی موقع فروش جزایر به آمریکا در سال ۱۹۱۷، دوباره اهمیت پیدا کرد. وقتی دانمارکیها جزیره رو تحویل گرفتن، حدود ۱۵۰ مهاجر بریتانیایی و بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ برده در سنت کروآ زندگی میکردن. به اونا اجازه داده شد که اگه به پادشاه دانمارک سوگند وفاداری بخورن، در جزیره بمونن.
از شرکت تجاری تا مستعمره سلطنتی
با وجود همه این تلاشها، شرکت هند غربی دانمارک همچنان با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکرد. سهامدارها کمکم به این فکر افتادن که برای حفظ داراییهاشون باید اقدامات جدیتری انجام بدن. از همون سال ۱۷۴۶، این پیشنهاد مطرح شد که پادشاه کل داراییهای شرکت رو در مجمع عمومی سهامداران به عهده بگیره. در سال ۱۷۵۴، شخصی به اسم «جان ویلیام شوپن» به نمایندگی از شورای شهروندان سنت کروآ، یه طومار به پادشاه «فردریک پنجم» تقدیم کرد و ازش خواست که مستعمرهنشینهای سنت کروآ رو مستقیما تحت حاکمیت خودش قرار بده. در ۹ می ۱۷۵۴، هیئت تجارت حمایت خودش رو از این پیشنهاد اعلام کرد. در اون زمان، بدهیهای شرکت حدود یک میلیون «ریکسدالر» تخمین زده میشد.
در نهایت، پادشاه فردریک پنجم دانمارک-نروژ در سال ۱۷۵۴ کنترل مستقیم سرزمینهای سابق شرکت هند غربی دانمارک رو به دست گرفت و تمام داراییها و بدهیهاش رو به ارث برد. با اینکه تاج و تخت داراییهای شرکت رو گرفته بود، اما قصد نداشت جزایر رو به عنوان یه کسب و کار دولتی اداره کنه. پادشاه ارزش اسمی ۱۲۵۰ سهم شرکت رو پرداخت کرد که در مجموع میشد یک میلیون و دویست و پنجاه هزار ریکسدالر. از اون به بعد، این جزایر به طور کلی به عنوان «جزایر هند غربی دانمارک» شناخته شدن. در سال ۱۷۶۶، برای اولین بار «ریکسدالر هند غربی دانمارک» ضرب شد. این پول تا سال ۱۸۴۹ واحد پول جزایر باقی موند و بعدش «دالر» جایگزینش شد.
در دوران کنترل سلطنتی، اقتصاد جزایر کاملا به تولید شکر وابسته بود. در اوج شکوفایی این صنعت در اواخر قرن هجدهم، بیش از ۵۸ درصد از مساحت جزیره سنت کروآ زیر کشت شکر بود. در کنار شکر، مزارع پنبه، نیل (برای رنگرزی) و تنباکو هم در سراسر جزایر رواج داشتن. و البته، این مزارع تقریبا به طور انحصاری به نیروی کار بردهها متکی بودن.
در طول جنگهای ناپلئونی، این جزایر دو بار به اشغال نیروهای بریتانیایی درومدن. بار اول از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۲ و بار دوم از ۱۸۰۷ تا ۱۸۱۵. از اونجایی که دانمارک عملا متحد ناپلئون بود، بریتانیا جزایر رو اشغال کرد تا از استفاده نظامی احتمالی اونها توسط امپراتوری فرانسه جلوگیری کنه. در هر دو مورد، جزایر حفاظت دریایی خیلی کمی داشتن و خیلی سریع تسلیم نیروهای بریتانیایی شدن. اشغال اول به طور رسمی با «معاهده آمیان» در سال ۱۸۰۲ تموم شد. اشغال دوم در سال ۱۸۰۷ شروع شد و تا ۱۸۱۵ ادامه داشت، تا اینکه طبق «معاهده پاریس»، در ازای جزیره «هلیگولند»، به دانمارک برگردونده شدن.
زندگی تحت یوغ بردگی و شورشها
اقتصاد جزایر در دوران شرکت هند غربی دانمارک، روز به روز بیشتر به مزارع بزرگ و نیروی کار بردهها وابسته میشد. شرکت، مراکز تجاری توی جزایر راه انداخته بود که در اونها شکر، برده و کالاهای دیگه معامله میشد. شرایط سخت زندگی و رفتار غیرانسانی بردهدارها، باعث نارضایتی شدیدی بین بردهها شده بود.
در سال ۱۷۳۳، یه خشکسالی طولانی، یه طوفان ویرانگر، و قوانین جدیدی که فرماندار «فیلیپ گاردلین» برای بردهها وضع کرده بود، کاسه صبر بردههای سنت جان رو لبریز کرد. در ماه نوامبر همون سال، حدود ۱۵۰ برده از قبیله «آکوامو» شورش کردن و کنترل جزیره رو به دست گرفتن. این شورش یکی از اولین و طولانیترین شورشهای بردگان در قاره آمریکا بود. شورشیان قلعه «کورال بی» رو تصرف کردن و کنترل بیشتر جزیره رو به دست گرفتن.
شرکت دانمارکی برای سرکوب این شورش، از نیروهای فرانسوی و سوئیسی که در «مارتینیک» مستقر بودن کمک گرفت. شورش به طور رسمی در اواخر آگوست ۱۷۳۴، بعد از دستگیری همه شورشیان، به پایان رسید. بعد از این شورش، کنترلها روی جمعیت آفریقاییتبار مستعمره خیلی شدیدتر شد. اما این کنترلها نتونست جلوی مقاومت رو بگیره و بین سالهای ۱۷۳۳ تا ۱۷۷۶، حداقل ۱۴ شورش دیگه توسط بردهها به پا شد.
بعضی از بردههای فراری، که بهشون «مارون» میگفتن، یه جامعه مستقل به اسم «مارونبرگ» (به معنی کوه یا تپه مارونها) در تپههای دورافتاده شمال غربی سنت کروآ تشکیل دادن. این سکونتگاه بین پوشش گیاهی انبوه جنگل ساخته شده بود و احتمالا در اوایل قرن هجدهم به بزرگترین اندازهاش رسیده بود. بعضی دیگه هم با ساختن قایقهای ابتدایی، دزدیدن کشتیها، یا ربودن کشتیهایی که مجبور بودن روی اونها کار کنن، به جزایر نزدیک مثل پورتوریکو یا «تورتولا» فرار میکردن. تخمین زده میشه که حدود ۳۰۰ برده از این طریق از هند غربی دانمارک به پورتوریکو فرار کردن.
تا سال ۱۷۷۸، تخمین زده میشد که دانمارکیها سالانه ۳۰۰۰ آفریقایی رو برای بردگی به هند غربی دانمارک میارن. این روند حمل و نقل بردهها تا پایان سال ۱۸۰۲ ادامه داشت. در سال ۱۷۸۹، بردهها ۸۸ درصد جمعیت جزایر رو تشکیل میدادن. با سودآورتر شدن منافع تجاری جزایر، تعداد بیشتری از بردهها به جای کار در مزارع کشاورزی، در بندرها مشغول به کار شدن.
در سال ۱۷۹۲، پادشاه «کریستیان هفتم» فرمانی برای ممنوعیت تجارت برده در اقیانوس اطلس صادر کرد، اما این قانون تا سال ۱۸۰۳ در کل پادشاهی اجرا نشد. گفته میشه این تأخیر به این دلیل بود که به صاحبای مزارع فرصت داده بشه تا «موجودی خودشون رو تکمیل کنن». مثلا در سنت جان، تعداد بردهها در این دوره ۱۱ ساله، ۴۰ درصد افزایش پیدا کرد. حتی بعد از سال ۱۸۰۳ هم، تجارت برده در داخل خود هند غربی دانمارک ادامه داشت، هرچند واردات ممنوع شده بود. تا سال ۱۸۳۸، در مجموع بیش از ۱۰۰ هزار برده به هند غربی دانمارک وارد شده بودن که بعضی از اونها بعدا به مستعمرههای دیگه فروخته شدن.
پایان دوران بردگی و پیامدهای آن
در دهههای بعد، فشارها برای لغو کامل بردگی بیشتر شد، چون بقیه قدرتهای استعماری در کارائیب این کار رو کرده بودن: بریتانیا در سال ۱۸۳۳ و فرانسه در سال ۱۸۴۸. فرماندار کل هند غربی دانمارک، «پیتر فون شولتن»، در سال ۱۸۳۳ به دانمارک سفر کرد تا برای آزادی بردگان در پادشاهی درخواست بده. با اینکه درخواستش ناموفق بود، اما در سال ۱۸۳۴ تونست یه قانون رو به تصویب برسونه که به بردهها اجازه میداد بدون رضایت صریح صاحبشون، آزادی خودشون رو بخرن.
به احتمال زیاد، دیدگاههای فون شولتن تحت تأثیر معشوقه رنگینپوست و آزادش، «آنا هیگارد» بوده. در اون زمان، جمعیت رنگینپوستان آزاد در جزایر رو به افزایش بود و تا سال ۱۸۳۵، ۲۵ درصد از کل جمعیت رو تشکیل میداد. این افراد با اینکه برده نبودن، اما تحت قوانین و محدودیتهای شدیدی زندگی میکردن که حقوقشون رو محدود میکرد و اونها رو از طبقه حاکم جدا میکرد.
در سال ۱۸۴۸، پادشاه «کریستیان هشتم» یه قانون برای لغو تدریجی بردگی وضع کرد. طبق این قانون، هر بچهای که به دنیا میومد از بدو تولد آزاد بود و قول داده شد که بردگی در آینده به طور کامل لغو میشه. اما این وعدهها جمعیت بردهها رو راضی نکرد و جزایر همچنان ناآرام بودن.
شخصیتی به اسم «ژنرال بادو» (موزس گوتلیب) و «آدمیرال مارتین کینگ» یه شورش رو سازماندهی کردن. در ۲ ژوئیه ۱۸۴۸، حدود ۸۰۰۰ نفر بیرون «فورت فردریک» جمع شدن. در ۳ ژوئیه ۱۸۴۸، ژنرال بادو یه اولتیماتوم داد و اعلام کرد که اگه تا چهار ساعت آینده آزادی اعلام نشه، جمعیت شهر اطراف، یعنی «فردریکستد»، رو به آتش میکشن. فرماندار فون شولتن بلافاصله اعلام کرد که «تمام افراد غیرآزاد در هند غربی دانمارک از امروز آزاد هستن.» امروزه، ۳ ژوئیه در جزایر ویرجین آمریکا به عنوان «روز آزادی» جشن گرفته میشه.
در واقعیت، فرماندار کل اختیار لغو بردگی رو نداشت. به خاطر این کارش، فون شولتن توسط بردهدارها و اعضای دولت دانمارک که با این تصمیم بخش بزرگی از ثروتشون رو از دست میدادن، محکوم شد. اون مجبور شد از سمتش استعفا بده و در ۱۴ ژوئیه به دانمارک برگرده. اونجا در دادگاه نظامی محاکمه و به جرم کوتاهی در انجام وظیفه، گناهکار شناخته شد. با این حال، با وجود محکومیت فون شولتن، یه بیانیه سلطنتی در ۲۲ سپتامبر ۱۸۴۸ صادر شد که قانونی بودن اعلامیه آزادی اون رو تأیید میکرد. محکومیت فون شولتن هم در سال ۱۸۵۲ به اتفاق آرا توسط دیوان عالی کشور لغو شد.
صاحبان مزارع بارها درخواست غرامت برای از دست دادن نیروی کار بردههاشون رو مطرح کردن، اما دولت دانمارک تمایلی به پذیرش این ادعاها نداشت. بالاخره در سال ۱۸۵۳، پارلمان دانمارک به بردهدارها غرامت داد. به ازای هر برده ۵۰ دلار پرداخت شد که بخش عمدهاش به صورت اوراق قرضه دولتی بود.
بعد از لغو بردگی در سال ۱۸۴۸، شرایط برای کارگران سابقا برده در جزایر تغییر چندانی نکرد. دستمزدها ناچیز بود، برای تأمین مخارج زندگیشون به سختی میافتادن و در خیلی از موارد، مجبور بودن در همون مزارعی که قبلا برده بودن، کار کنن. قوانینی که مزرعهدارها برای حفظ نیروی کارشون پیشنهاد دادن، در نهایت به «قانون کار ۱۸۴۹» منجر شد. این قانون یه سیستم شبیه به رعیتداری ایجاد کرد که به صاحبان مزارع اختیارات گستردهای روی کارگران قراردادی میداد. برای بخش بزرگی از جمعیت آزاد شده، این سیستم فقط شکل جدیدی از بردگی بود.
مبارزه مداوم اونها در نهایت به شورش کارگری سنت کروآ در سال ۱۸۷۸ منجر شد که به «فایربرن» (Fireburn) معروفه. در این شورش، بیشتر شهر فردریکستد و حدود ۵۰ مزرعه اطرافش در آتش سوختن. رهبری این شورش به عهده «مری لتیشیا توماس» بود که امروز به عنوان «ملکه مری سنت کروآ» شناخته میشه. سه زن دیگه به اسمهای «اکسلین الیزابت سالومون»، «ماتیلد مکبین» و «سوزانا آبراهامسون» هم در کنارش بودن. بعد از این شورش، شرایط و دستمزدها کمی بهتر شد، اما همچنان مورد استثمار و تبعیض قرار میگرفتن.
دورانی از رکود و تلاش برای فروش جزایر
بعد از لغو بردگی، اقتصاد مبتنی بر مزارع در جزایر فروپاشید. شکر تولید شده در سنت کروآ با رقابت شدیدی در بازار جهانی روبرو شد و در همون زمان، کشتیرانی و تجارت در سنت توماس هم رو به افول گذاشته بود. جزایر به یه بار مالی و استراتژیک برای دولت دانمارک تبدیل شده بودن.
در همین حین، ایالات متحده به دلایل نظامی و استراتژیک به این جزایر علاقهمند شده بود تا موقعیتش رو در کارائیب تقویت کنه. مذاکرات برای فروش جزایر به آمریکا از سال ۱۸۶۶ شروع شد و به صورت مقطعی ادامه داشت تا اینکه بالاخره در سال ۱۹۱۷ به نتیجه رسید.
در سال ۱۸۵۲، پارلمان دانمارک برای اولین بار موضوع فروش این مستعمره زیانده رو به بحث گذاشت. دانمارک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، چندین بار تلاش کرد تا هند غربی دانمارک رو به ایالات متحده و امپراتوری آلمان بفروشه یا معاوضه کنه.
اولین تلاش جدی برای فروش: ماجرای ۱۸۶۷
یکی از چهرههای کلیدی در تاریخ آمریکا که کمتر بهش توجه شده، ویلیام سوارد هست. سوارد که وزیر خارجه آبراهام لینکلن و بعد اندرو جانسون بود، یه دیدگاه بلندمدت نسبت به توسعه آمریکا داشت. اون معتقد بود آینده آمریکا در گسترش نفوذش در اقیانوس آرام و کارائیب هست. همون سالی که سوارد آلاسکا رو از روسیه خرید (۱۸۶۷)، یه معامله دیگه هم با دانمارک برای خرید جزایر ویرجین ترتیب داد. رهبران نیروی دریایی آمریکا و سوارد، بندر سنت توماس رو یه دارایی استراتژیک مهم در کارائیب میدیدن.
دانمارک که بعد از شورش بردهها و مشکلات اقتصادی، دیگه علاقهای به حفظ این جزایر نداشت و به پولش هم نیاز داشت، با فروش موافقت کرد. مذاکرات شروع شد و در ۲۴ اکتبر ۱۸۶۷، یه معاهده امضا شد که طبق اون، آمریکا قرار بود جزایر سنت توماس و سنت جان رو به مبلغ ۷.۵ میلیون دلار طلا بخره.
این معاهده یه نکته جالب داشت: به ساکنان جزایر این حق رو میداد که در مورد این انتقال نظر بدن، از آزادی و اموالشون محافظت میشد و میتونستن بین شهروندی آمریکا یا دانمارک یکی رو انتخاب کنن. به درخواست پادشاه دانمارک، در ۹ ژانویه ۱۸۶۸ یه همهپرسی محلی (البته با حق رأی محدود) در جزایر برگزار شد. نتیجه قاطع بود: ۱۲۴۴ رأی موافق در برابر فقط ۲۲ رأی مخالف. با این حمایت گسترده، پارلمان دانمارک هم فروش رو تصویب کرد و پادشاه بیانیهای صادر کرد و به مردم جزایر ویرجین اطلاع داد که معامله انجام شده.
اما صبر کنین! هنوز یه جای کار میلنگید. سنای آمریکا باید این معاهده رو تصویب میکرد. در اون زمان، سناتورهای جمهوریخواه از دست رئیسجمهور اندرو جانسون، که در آستانه استیضاح بود، عصبانی بودن. اونا از سوارد هم به خاطر حمایت از جانسون دل خوشی نداشتن. به خاطر همین دعواهای سیاسی داخلی، معاهده خرید جزایر هرگز در سنا به رأی گذاشته نشد و مهلتش در آوریل ۱۸۷۰ تموم شد. به همین راحتی، اولین تلاش برای فروش جزایر شکست خورد.
دومین تلاش و یک گره سیاسی دیگر: داستان ۱۹۰۲
علاقه استراتژیک آمریکا به داشتن یه پایگاه در کارائیب از بین نرفت. برعکس، با گذشت زمان مهمتر هم شد. مخصوصا وقتی شایعه شد که دانمارک ممکنه در ازای پس گرفتن بخشی از خاکش که آلمان در جنگ اخیر ازش گرفته بود، این جزایر رو به آلمان بده. آمریکا اصلا دوست نداشت هیچ قدرت خارجی، به خصوص آلمان که یه قدرت نوظهور بود، در کارائیب جای پایی برای خودش باز کنه.
پس در سال ۱۸۹۹، مذاکرات دوباره از سر گرفته شد. در ۲۴ ژانویه ۱۹۰۲، واشنگتن یه قرارداد جدید برای انتقال هر سه جزیره به مبلغ ۵ میلیون دلار امضا کرد. این بار، سنای آمریکا معاهده رو در فوریه تصویب کرد. اما ورق در دانمارک برگشت. این بار این پارلمان دانمارک بود که معامله رو به هم زد.
با اینکه مجلس عوام دانمارک فروش رو با ۸۸ رأی موافق در برابر ۷ رأی مخالف تأیید کرد، اما مجلس اعیان محافظهکار به بنبست رسید. در رأیگیری که در ۲۲ اکتبر ۱۹۰۲ انجام شد، نتیجه مساوی شد: ۳۲ رأی موافق و ۳۲ رأی مخالف. یک نفر هم رأی ممتنع داد. در نتیجه، معاهده تصویب نشد و سرنوشتی شبیه معاهده ۱۸۶۷ پیدا کرد.
چرا مجلس اعیان دانمارک مخالفت کرد؟ دلایل اصلیشون این بود که این معاهده، برخلاف قبلی، به مردم محلی حق رأی در مورد این موضوع رو نمیداد، شهروندی آمریکا رو براشون تضمین نمیکرد و از معافیت گمرکی برای صادرات شکر به آمریکا هم خبری نبود. خیلیها در دانمارک حس میکردن داشتن این جزایر باعث میشه کشور کوچیکشون در سطح یه قدرت استعماری بزرگ به نظر بیاد. به این ترتیب، دومین تلاش هم با شکست مواجه شد. در سال ۱۹۰۵، سناتور ماساچوست، «هنری کابوت لاج»، سعی کرد ایده خرید جزایر ویرجین رو دوباره زنده کنه و حتی پیشنهاد داد که آمریکا گرینلند رو هم بخره، اما این ایده هم به جایی نرسید.
جنگ جهانی اول و معامله نهایی
با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، همه چیز تغییر کرد. دانمارک سعی میکرد بیطرف بمونه، اما هیچ دفاع طبیعی در برابر آلمان نداشت. رئیسجمهور آمریکا، وودرو ویلسون، نگران بود که آلمان دانمارک رو اشغال کنه و بعدش جزایر ویرجین رو هم تصاحب کنه. ویلسون به هیچ وجه نمیخواست زیردریاییهای آلمانی (U-boat) از یه پایگاه دریایی در کارائیب عملیات انجام بدن. موقعیت استراتژیک جزایر، نزدیک به کانال پاناما که به تازگی ساخته شده بود، برای آمریکا اهمیت حیاتی داشت.
بنابراین، ویلسون به وزیر خارجهاش، رابرت لنسینگ، دستور داد که دوباره برای خرید جزایر ویرجین تلاش کنه. در ماه می ۱۹۱۵، وزیر خارجه دانمارک، «اریک اسکاوینیوس»، با دولت آمریکا تماس گرفت و گفت که به نظرش جزایر باید به آمریکا فروخته بشن، اما پیشنهاد رسمی نمیده، ولی «اگه آمریکا برای بررسی امکان چنین فروشی تشویق نشون بده، ممکنه این کار شدنی باشه.»
در اکتبر ۱۹۱۵، لنسینگ با کنستانتین برون، وزیر دانمارک در آمریکا، در مورد خرید احتمالی جزایر صحبت کرد. مذاکرات دوباره در ۲۹ اکتبر ۱۹۱۵ شروع شد. این مذاکرات که تا آگوست ۱۹۱۶ طول کشید، برای حفظ بیطرفی دانمارک، کاملا مخفی نگه داشته شد. با اینکه شایعاتی به رسانهها درز پیدا کرد، اما هم اسکاوینیوس و هم وزیر دارایی، «ادوارد برندس»، قاطعانه اونها رو تکذیب کردن.
اولش دانمارک علاقهای به فروش نشون نداد. این بار، دانمارکیها یه دلیل دیگه هم برای مخالفت داشتن: سابقه بد حقوق بشر در ایالات متحده. ویلسون یه نژادپرست بود و دولتش داشت همون پیشرفتهای اندکی رو هم که در زمینه حقوق مدنی در کشور به دست اومده بود، از بین میبرد. چرا دانمارک باید جزایری رو که حدود سهچهارم جمعیتشون سیاهپوست بودن، به کشوری بفروشه که سیاست تفکیک نژادی رو اجرا میکرد؟
دولت دانمارک مقاومت میکرد و اصرار داشت که هر معاهدهای برای انتقال مالکیت جزایر، باید شامل مواردی مثل برگزاری همهپرسی محلی، اعطای شهروندی آمریکا به ساکنان جزایر، و تجارت آزاد باشه. لنسینگ این شرایط رو رد کرد و ادعا کرد که این مسائل در حوزه اختیارات کنگره است و نمیشه از طریق یه معاهده تضمینشون کرد. لنسینگ همچنین با بندی از معاهده که حقوق قانونی فعلی شهروندان دانمارکی در جزایر رو تضمین میکرد، مخالفت کرد.
لنسینگ که از اتفاقات اخیر و سرسختی دانمارک نگران بود، به طور ضمنی تهدید کرد که اگه دانمارک مایل به فروش نباشه، ایالات متحده ممکنه برای جلوگیری از تصرف جزایر توسط آلمان، اونها رو اشغال کنه. این تهدید کار خودش رو کرد. دولت دانمارک که ترجیح میداد جزایر به صورت مسالمتآمیز منتقل بشن تا اینکه اشغال بشن، با خواستههای لنسینگ موافقت کرد.
امضای قرارداد و نهایی شدن فروش
در نهایت، در تاریخ ۴ آگوست ۱۹۱۶، برون و لنسینگ یه معاهده جدید رو در هتل «بيلتمور» نیویورک امضا کردن. این بار، دو طرف روی قیمت ۲۵ میلیون دلار به توافق رسیده بودن. آمریکا همچنین با یه درخواست دانمارک موافقت کرد: بیانیهای صادر کنه که در اون اعلام میکنه «با گسترش منافع سیاسی و اقتصادی دولت دانمارک به کل گرینلند مخالفتی نداره.» با اینکه آمریکا بر اساس اکتشافات «چارلز فرانسیس هال» و «رابرت پیری» ادعاهایی روی شمال گرینلند داشت، اما تصمیم گرفت که خرید جزایر ویرجین، به خصوص به خاطر نزدیکی به کانال پاناما، مهمتره.
این معاهده در ۱۴ آگوست توسط مجلس عوام دانمارک و بعدش توسط مجلس اعیان تصویب شد. بعد از اون، یه همهپرسی (این بار در خود دانمارک، نه در جزایر ویرجین) در ۱۴ دسامبر برگزار شد که در اون ۶۴ درصد مردم به فروش رأی مثبت دادن. بعد از اون، هر دو مجلس دانمارک دوباره انتقال رو تأیید کردن و در نهایت پادشاه «کریستیان دهم» دانمارک هم اون رو امضا کرد.
در طرف دیگه، سنای آمریکا معاهده رو در ۷ سپتامبر تصویب کرد و رئیسجمهور وودرو ویلسون در ۱۶ ژانویه ۱۹۱۷ اون رو امضا کرد. تبادل رسمی اسناد تصویب معاهده در ۱۷ ژانویه ۱۹۱۷ در واشنگتن دی.سی. انجام شد. در ۲۵ ژانویه، ویلسون بیانیهای در مورد معاهده صادر کرد و در ۹ مارس، پادشاه کریستیان دهم هم همین کار رو کرد.
در تاریخ ۳۱ مارس ۱۹۱۷، انتقال رسمی جزایر انجام شد. در واشنگتن دی.سی. یه حواله به مبلغ بیست و پنج میلیون دلار طلا به وزیر دانمارک، کنستانتین برون، توسط وزیر خارجه، رابرت لنسینگ، تحویل داده شد. به این ترتیب، بعد از تقریبا ۲۵۰ سال، حکومت دانمارک بر این جزایر به پایان رسید و این جزایر به طور رسمی به قلمرو ایالات متحده اضافه شدن. این روز، یعنی ۳۱ مارس، هر سال به عنوان «روز انتقال» جشن گرفته میشه.
جزایر ویرجین تحت حاکمیت آمریکا
بعد از اینکه ایالات متحده به طور رسمی مالکیت جزایر رو به دست گرفت، اسم اونها رو به «جزایر ویرجین ایالات متحده» تغییر داد. یه نکته جالب در مورد پرچم جدید این قلمرو وجود داره. دریاسالار «کیتل» به یه افسر جزء به اسم «پرسیوال ویلسون اسپارکس» که به طراحی گرافیک علاقه داشت، دستور داد تا یه پرچم جدید برای این منطقه طراحی کنه. اسپارکس از همسرش، «گریس جوزف اسپارکس» که اهل سنت توماس بود، و خواهر همسرش، «بلانش جوزف ساسو»، خواست که اولین پرچم رو بدوزن. چون پرچمهای حرفهای باید در خود آمریکا تولید میشدن و هفتهها طول میکشید تا با کشتی به جزایر برسن.
مسئله پیچیده شهروندی
یکی از اولین مسائل بعد از انتقال، وضعیت شهروندی ساکنان جزایر بود. سیاست استعماری آمریکا بین «شهروند» و «تبعه» (national) تفاوت قائل میشد. تبعه به ساکنان مستعمرههایی گفته میشد که حقوق شهروندی کامل آمریکا به اونها اعطا نمیشد.
معاهدهای که جزایر رو به آمریکا منتقل کرده بود، مشخص میکرد که ساکنان جزایر ویرجین باید ظرف یک سال اعلام کنن که میخوان شهروندی دانمارک رو حفظ کنن، در غیر این صورت، فرض بر اینه که از اون انصراف دادن و شهروندی آمریکا رو پذیرفتن. اما برخلاف انتظار مردم، کنگره آمریکا تا ۲۵ فوریه ۱۹۲۷ به بیشتر ساکنان جزایر ویرجین شهروندی اعطا نکرد. همون سالی که جزایر به طور رسمی به یه «قلمرو ضمیمهنشده» آمریکا تبدیل شدن.
در ابتدا، مقامات آمریکایی در مورد وضعیت شهروندی ساکنان جزایر سردرگم بودن، تا اینکه در ۹ مارس ۱۹۲۰، کفیل وزیر خارجه، «فرانک ال. پولک»، نوشت که ساکنان جزایر ویرجین «ملیت آمریکایی» دارن اما «وضعیت سیاسی شهروند» رو ندارن. بالاخره، با یه قانون کنگره در سال ۱۹۳۲، شهروندی کامل آمریکا به تمام ساکنانی که در جزایر ویرجین ایالات متحده به دنیا اومده بودن، اعطا شد.
از حکومت نظامی تا دولت غیرنظامی
ایالات متحده این جزایر رو فقط یک هفته قبل از اعلام جنگ به آلمان و ورود به جنگ جهانی اول به دست آورد. چون هدف اصلی از خرید، جلوگیری از دستیابی آلمان به این منطقه بود، در ابتدا به جزایر به چشم یه پایگاه دریایی نگاه میشد. از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۱، جزایر ویرجین آمریکا توسط نیروی دریایی ایالات متحده اداره میشدن. با اینکه جزایر به طور رسمی جزو اموال نیروی دریایی نبودن، اما رئیسجمهور با منصوب کردن افسران نیروی دریایی برای اداره این قلمرو، عملا کنترل اونها رو به دست نیروی دریایی داده بود.
در دوران اداره توسط نیروی دریایی، بهداشت عمومی و زیرساختهای عمرانی جزایر بهتر شد. تلاشهایی هم برای بهبود آموزش عمومی انجام شد. اما نیروی دریایی سعی داشت از این برنامه آموزشی برای «آمریکایی کردن» جمعیت جزایر ویرجین استفاده کنه. اونا استفاده از زبانهایی غیر از انگلیسی رو سرکوب میکردن و با فرهنگهای موجود سازگاری نشون نمیدادن.
با اینکه این برنامهها مزایایی برای جزایر داشتن، اما در کل نیروی دریایی برای تأمین نیازهای جمعیت غیرنظامی آمادگی نداشت و تحت مدیریت اونها، اقتصاد جزایر با مشکل مواجه شد. درخواستها برای اصلاح صنعت کشاورزی که در حال نابودی بود، توسط نیروی دریایی بیپاسخ موند. در نتیجه، کل مساحت زمینهای زیر کشت در جزایر در دوران اداره نیروی دریایی، حدود ۶۰ درصد کاهش پیدا کرد. ساکنان جزایر ویرجین برای پیدا کردن کار به جاهای دیگه در کارائیب و خاک اصلی آمریکا مهاجرت کردن و این باعث شد جمعیت با وجود بهبود نرخ مرگ و میر، حدود ۱۶ درصد کم بشه. رکود اقتصادی جزایر به این معنی بود که این منطقه به کمکهای مالی قابل توجه فدرال نیاز داشت و یه بار مالی روی دوش دولت ملی بود.
در مارس ۱۹۳۱، رئیسجمهور «هربرت هوور» بعد از بازدید از جزایر، به دنبال بازسازی اقتصاد و تشویق استقلال مالی اونها بود. در همون سال، به دنبال توصیههای «دفتر کارایی»، کنترل مستقیم جزایر از وزارت نیروی دریایی به وزارت کشور منتقل شد و پایگاه دریایی در سنت توماس هم برچیده شد. این انتقال، شروع گذار جزایر از حالت نظامی به سمت یه دولت غیرنظامی دائمی بود.
تلاش برای خودگردانی و قانون اساسی
کنگره آمریکا در ۳ مارس ۱۹۱۷، حتی قبل از اینکه جزایر رسما تحویل گرفته بشن، یه قانون به اسم «قانون ارگانیک» تصویب کرد تا حکومت جزایر رو به طور پیشگیرانه مشخص کنه. این قانون قرار بود یه دولت موقت ایجاد کنه، اما تا ۲۲ ژوئن ۱۹۳۶ که جایگزین شد، همچنان پابرجا بود. «قانون ارگانیک جزایر ویرجین ایالات متحده» که در سال ۱۹۳۶ تصویب شد، بعدا در سال ۱۹۵۴ با «قانون ارگانیک بازنگری شده جزایر ویرجین» جایگزین شد. این قانون بازنگری شده هنوز هم به عنوان سندی که دولت جزایر رو تعریف میکنه، باقی مونده.
در ۲۱ اکتبر ۱۹۷۶، رئیسجمهور «جرالد فورد» یه قانون امضا کرد که به شهروندان جزایر این حق رو میداد که دولت خودشون رو سازماندهی کنن و یه قانون اساسی بنویسن. از اون زمان تا حالا، حداقل چهار بار تلاش شده تا برای جزایر قانون اساسی نوشته بشه: در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۹، ۱۹۸۱ و ۲۰۰۹. اما هیچ کدوم موفقیتآمیز نبودن.
پنجمین کنوانسیون قانون اساسی جزایر ویرجین در ۲۶ می ۲۰۰۹ یه قانون اساسی پیشنهادی رو تصویب کرد. این پیشنویس در نهایت در ماه دسامبر به رئیسجمهور «باراک اوباما» فرستاده شد و اون هم در ۲۶ فوریه ۲۰۱۰ اون رو به کنگره آمریکا تقدیم کرد. اما دفتر رئیسجمهور، کنگره آمریکا و وزارت دادگستری آمریکا با چند بخش از این سند مشکل داشتن. کنگره این قانون اساسی رو تصویب نکرد و در عوض از کنوانسیون خواست که سند رو بازنگری کنه. در نتیجه، تلاشها برای نوشتن یه قانون اساسی محلی همچنان بینتیجه مونده.
در ابتدا، جزایر توسط یه فرماندار منصوب اداره میشدن که توسط رئیسجمهور با مشورت و رضایت سنا انتخاب میشد. از اونجایی که جزایر تحت کنترل نیروی دریایی بودن، هفت فرماندار اول جزایر، افسران نیروی دریایی بودن. اولین فرماندار غیرنظامی، «پل مارتین پیرسون»، توسط هربرت هوور منصوب شد و در سال ۱۹۳۱ کارش رو شروع کرد.
در ۱۸ می ۱۹۴۶، رئیسجمهور «هری ترومن»، «ویلیام اچ. هیستی» رو به عنوان فرماندار جزایر منصوب کرد. هیستی به این ترتیب اولین فرماندار سیاهپوست در تاریخ ایالات متحده شد.
ساکنان جزایر در سال ۱۹۶۸ این حق رو به دست آوردن که فرماندار خودشون رو انتخاب کنن. از سال ۱۹۷۰، فرماندار هر چهار سال یک بار با رأی مردم انتخاب میشه. اولین فرماندار منتخب «ملوین اچ. ایوانز» بود. از سال ۱۹۷۲ هم، جزایر اجازه پیدا کردن که یه نماینده بدون حق رأی به کنگره آمریکا بفرستن.
داستان جزیره آب (Water Island)
یه نکته جالب دیگه هم هست. وقتی هند غربی دانمارک در سال ۱۹۱۷ از دانمارک خریداری شد، جزیره «واتر آیلند» که نزدیک ساحل سنت توماس قرار داره، جزو این معامله نبود. این جزیره تحت مدیریت خصوصی «شرکت آسیای شرقی» باقی موند. دانمارکیها اولین بار در اواخر قرن هفدهم در این جزیره ساکن شده بودن. در طول جنگ جهانی دوم، این نگرانی به وجود اومد که این شرکت ممکنه به عنوان پوششی برای یه پایگاه دریایی آلمان استفاده بشه. برای همین، آمریکا در ۱۹ ژوئن ۱۹۴۴ این جزیره رو به قیمت ۱۰ هزار دلار خرید. از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۹۶، واتر آیلند جزو اموال فدرال باقی موند. بالاخره در ۱۲ دسامبر ۱۹۹۶، کنترلش به دولت جزایر ویرجین ایالات متحده منتقل شد.
جزایر ویرجین در دوران معاصر
تا اواسط قرن بیستم، اقتصاد جزایر به کشاورزی، تجارت و استفاده از بندرهاش وابسته بود. اما در دهه ۱۹۶۰، اقتصاد جزایر شروع به تغییر کرد و از کشاورزی به سمت تولید صنعتی رفت. یکی از دلایل این تغییر، رشد بخش گردشگری بود. محدودیتهای مسافرتی که به خاطر تحریم کوبا (که یه مقصد توریستی مهم برای آمریکاییها بود) اعمال شده بود، باعث رونق گردشگری در بقیه جزایر کارائیب شد. افزایش شدید تقاضا در صنعت گردشگری، نیاز به نیروی کار جدیدی در جزایر ایجاد کرد و این باعث شد مهاجران انگلیسیزبان زیادی از جزایر کوچیکتر کارائیب به اونجا بیان.
از دهه ۱۹۷۰، صنعت گردشگری بر زندگی در جزایر ویرجین ایالات متحده مسلط شده. امروزه گردشگری بزرگترین صنعت این منطقه به حساب میاد. تا سال ۲۰۲۲، این جزایر حدود ۱۰۵ هزار و ۴۰۰ نفر جمعیت دائمی داشتن، اما سالانه بین ۲.۵ تا ۳ میلیون گردشگر، عمدتا از طریق کشتیهای کروز، به اونجا سفر میکنن.
بعد از بسته شدن پالایشگاه نفت HOVENSA در سنت کروآ که زمانی یکی از بزرگترین پالایشگاههای نفت جهان بود و حدود ۲۰ درصد از تولید ناخالص داخلی منطقه رو تأمین میکرد، اقتصاد جزایر با بحران مواجه شد. این پالایشگاه در سال ۲۰۱۲ فعالیتش رو متوقف کرد.
جزایر ویرجین همچنین در سالهای اخیر با طوفانهای سهمگینی روبرو شدن. طوفان «هوگو» در سال ۱۹۸۹ خسارات فاجعهباری به خصوص در سنت کروآ به بار آورد. طوفان «مریلین» در سال ۱۹۹۵ دوباره به جزایر آسیب زد. اما بدترین ضربه در سپتامبر ۲۰۱۷ وارد شد، وقتی که دو طوفان درجه پنج به اسمهای «ایرما» و «ماریا»، با فاصله فقط دو هفته، جزایر رو در هم کوبیدن و خسارات گستردهای به زیرساختها و ساختمانها وارد کردن.
با وجود همه این چالشها، جزایر ویرجین ایالات متحده همچنان به عنوان یه قلمرو از ایالات متحده به حیات خودشون ادامه میدن؛ منطقهای با تاریخچهای پر فراز و نشیب که از سکونتگاه بومیان باستان شروع شد، به میدان رقابت قدرتهای استعماری اروپا تبدیل شد، رنج بردگی رو تجربه کرد و در نهایت به بخشی از ایالات متحده آمریکا تبدیل شد.
پرسش و پاسخ کلاسی
خب بچهها، این بود خلاصه داستان پر ماجرای جزایر ویرجین. حالا که با کلیات ماجرا آشنا شدیم، چند تا سوال کلیدی که ممکنه تو ذهنتون باشه رو با هم مرور کنیم.
۱. چرا آمریکا اینقدر برای خریدن این جزایر اصرار داشت؟ مگه چی داشتن؟
سوال خیلی خوبیه. دلیل اصلی آمریکا استراتژیک و نظامی بود. اونا از اواسط قرن نوزدهم، به خصوص بعد از جنگ داخلی، فهمیدن که به یه پایگاه دریایی قوی در کارائیب نیاز دارن تا از سواحل شرقی خودشون محافظت کنن. بندر سنت توماس یه لنگرگاه طبیعی عالی داشت. بعدها با ساخته شدن کانال پاناما، اهمیت این جزایر چند برابر شد، چون در مسیر ورودی اقیانوس اطلس به این کانال حیاتی قرار داشتن. در نهایت، با شروع جنگ جهانی اول، ترس از اینکه آلمان جزایر رو تصاحب کنه و ازشون به عنوان پایگاه زیردریایی علیه آمریکا استفاده کنه، آخرین و مهمترین انگیزهای بود که باعث شد آمریکا با هر قیمتی این جزایر رو بخره.
۲. چرا دانمارک اصلا میخواست این جزایر رو بفروشه؟
دانمارک چند تا دلیل مهم داشت. اول از همه، اقتصاد جزایر بعد از لغو بردگی در سال ۱۸۴۸ تقریبا فروپاشید. صنعت شکر دیگه مثل قبل سودآور نبود و جزایر به یه بار مالی سنگین برای دولت دانمارک تبدیل شده بودن. یعنی نه تنها سودی نداشتن، بلکه دانمارک باید از بودجه خودش برای اداره اونها هزینه میکرد. دلیل دوم این بود که دانمارک یه قدرت نظامی بزرگ نبود و در زمان جنگهای بزرگ مثل جنگهای ناپلئونی، به راحتی جزایر رو به بریتانیا باخته بود. در زمان جنگ جهانی اول هم این ترس وجود داشت که آلمان به راحتی بتونه جزایر رو ازشون بگیره. پس فروش جزایر هم از شر یه هزینه بزرگ خلاصشون میکرد و هم یه مشکل امنیتی رو از دوششون برمیداشت.
۳. آیا مردم خود جزایر ویرجین در این خرید و فروش نقشی داشتن؟ نظرشون چی بود؟
این یکی از بخشهای جالب و البته کمی غمانگیز ماجراست. در اولین تلاش برای فروش در سال ۱۸۶۷، یه همهپرسی در خود جزایر برگزار شد و مردم با اکثریت قاطع (۱۲۴۴ به ۲۲) به پیوستن به آمریکا رأی دادن. اما اون معامله به خاطر سیاستبازیهای داخلی آمریکا شکست خورد.
وقتی مذاکرات در اوایل قرن بیستم دوباره شروع شد، یکی از دلایل مخالفت پارلمان دانمارک با فروش این بود که معاهده جدید حق رأی به مردم محلی نمیداد. اما در نهایت، در معامله نهایی سال ۱۹۱۷، هیچ همهپرسی در جزایر ویرجین برگزار نشد! همهپرسی فقط در خود دانمارک انجام شد و مردم دانمارک در مورد سرنوشت ساکنان جزایر تصمیم گرفتن. البته شواهد نشون میده که مردم جزایر از حکومت دانمارک که اون رو بیتوجه و ناکارآمد میدیدن، ناراضی بودن و امیدوار بودن که با پیوستن به آمریکا وضعیت بهتری پیدا کنن.
۴. بعد از اینکه جزایر آمریکایی شدن، وضعیت مردم چطور شد؟ آیا بلافاصله شهروند آمریکا شدن؟
نه، این روند خیلی پیچیده بود. در ابتدا، آمریکا اونها رو «تبعه» (nationals) میدونست نه «شهروند» (citizens). این یعنی ملیت آمریکایی داشتن اما از حقوق کامل شهروندی، مثل حق رأی در انتخابات ریاست جمهوری، برخوردار نبودن. این وضعیت گیجکننده برای چند سال ادامه داشت تا اینکه کنگره در سال ۱۹۲۷ و بعد به طور کاملتر در سال ۱۹۳۲، به ساکنان جزایر شهروندی کامل آمریکا رو اعطا کرد. با این حال، حتی امروز هم به عنوان ساکنان یه قلمرو، نمیتونن در انتخابات ریاست جمهوری رأی بدن و نمایندهشون در کنگره هم حق رأی کامل نداره.
۵. چرا اینقدر طول کشید تا جزایر فروخته بشن؟ نزدیک ۵۰ سال مذاکره!
دقیقا! این نشون میده که دیپلماسی چقدر میتونه پیچیده باشه. دلایل مختلفی وجود داشت:
- در سال ۱۸۶۷: مشکل از طرف آمریکا بود. سنا به خاطر درگیری با رئیسجمهور اندرو جانسون، معاهده رو تصویب نکرد.
- در سال ۱۹۰۲: مشکل از طرف دانمارک بود. مجلس اعیان به خاطر مساوی شدن آرا و مخالفت با شرایط معاهده، اون رو رد کرد.
- در نهایت در سال ۱۹۱۷: فشار جنگ جهانی اول و تهدید ضمنی آمریکا به اشغال نظامی، باعث شد که هر دو طرف به یه توافق سریع برسن. در واقع، جنگ کاتالیزوری بود که این معامله رو بعد از نیم قرن بالاخره به سرانجام رسوند.
منابع
- [۲] History of the United States Virgin Islands – Wikipedia
- [۴] The last time the U.S. bought territory from Denmark, two Virginians were involved – Cardinal News
- [۶] United States Virgin Islands – Wikipedia
- [۸] The Danish West Indies Precedent for U.S. Acquisition of Greenland | American Enterprise Institute – AEI
دیدگاهتان را بنویسید