GeekAlerts

جایی برای گیک‌ها

انقلاب‌ها چطور شکل میگیرن؟ نگاهی به نظریه ساختاری جمعیت شناختی

انقلاب‌ها چطور شکل میگیرن؟ نگاهی به نظریه ساختاری جمعیت شناختی

فکر کنین دلایل انقلاب‌ها و شورش‌های بزرگ، خیلی شبیه فرایندیه که باعث زلزله میشه. جک گلدستون تو سال ۱۹۹۱ به این تشابه اشاره کرد. هم توی زلزله و هم توی انقلاب، بهتره بین شرایط ساختاری (فشارهایی که آروم آروم جمع میشن) و جرقه‌ها (اتفاقات ناگهانی که درست قبل از یه فوران اجتماعی یا زمین شناسی رخ میدن) فرق بذاریم.

پیش‌بینی کردن جرقه‌های مشخصی که باعث ناآرامی سیاسی میشن، خیلی سخته و شاید حتی غیرممکن باشه. مثلن خودسوزی یه میوه فروش که جرقه بهار عربی رو توی تونس زد. از طرف دیگه، فشارهای ساختاری به آرومی و به شکلی قابل پیش‌بینی زیاد میشن و میشه اونها رو تحلیل و پیش‌بینی کرد. تازه، خیلی از همین جرقه‌ها هم در نهایت ریشه در همون فشارهای اجتماعی انباشته شده دارن که دنبال یه راه خروج میگردن؛ به عبارت دیگه، ریشه‌شون تو همون عوامل ساختاریه.

نظریه ساختاری-جمعیت شناختی چیه؟

نظریه ساختاری-جمعیت شناختی (Structural-demographic theory) توسط افرادی مثل گلدستون، نفدوف (۲۰۰۳)، تورچین (۲۰۰۳) و کوروتایف و همکارانش (۲۰۱۱) توسعه پیدا کرد. این نظریه ابزاریه برای فهمیدن فشارهای اجتماعی بلندمدتی که به انقلاب، جنگ داخلی و بقیه ناآرامی‌های بزرگ اجتماعی-سیاسی منجر میشن.

این نظریه، جوامع پیچیده انسانی رو مثل یه سیستم با سه بخش اصلی در نظر میگیره:

  1. مردم عادی (جمعیت عمومی)
  2. نخبگان
  3. دولت

این سه بخش با همدیگه و با «بی‌ثباتی اجتماعی-سیاسی» از طریق شبکه‌ای از بازخوردهای غیرخطی در تعامل هستن. شاید به نظر بیاد که تمرکز فقط روی این چهار بخش، ساده‌سازی بیش از حده، اما اینطور نیست. چون هر کدوم از این بخش‌ها ویژگی‌های مختلفی دارن که در جواب به تغییرات بقیه متغیرهای ساختاری-جمعیت شناختی، به صورت پویا تغییر میکنن.

نگاهی دقیق‌تر به جمعیت عمومی

برای مثال، دینامیک تعداد جمعیت تحت تاثیر ویژگی‌های دیگه جمعیت عمومی مثل سطح درآمد و مصرف قرار داره. سطح مصرف بالاتر و بعضی عوامل دیگه مثل خوش‌بینی اجتماعی، تاثیر مثبتی روی رشد جمعیت دارن (وقتی اینها بالا باشن، مردم معمولن زودتر ازدواج میکنن و بچه‌های بیشتری دارن). از اون طرف، بی‌ثباتی اجتماعی-سیاسی (مخصوصن تو شکل‌های شدیدش مثل جنگ داخلی که باعث بالا رفتن آمار مرگ و پایین اومدن آمار تولد میشه) رشد جمعیت رو سرکوب میکنه.

ساختار سنی جمعیت هم از نوسانات نرخ رشد جمعیت تاثیر میپذیره. مثلن، یه رهایی ناگهانی از «تله مالتوسی» که به عنوان بخشی از فرایندهای مدرنیزاسیون اتفاق میفته، میتونه یه دوره رشد جمعیت خیلی سریع ایجاد کنه. این رشد سریع، بعد از یه تاخیر زمانی ۲۰ تا ۲۵ ساله، به چیزی منجر میشه که بهش میگن «برآمدگی جوانان» (youth bulges). یعنی یه گروه فوق‌العاده بزرگ از جوون‌های بیست و چند ساله. این برآمدگی جوانان معمولن از نظر سیاسی بی‌ثبات کننده است، چون افزایش ناگهانی ورود کارگرهای جدید به بازار کار، چشم‌انداز شغلی و دستمزد اونها رو خراب میکنه (ایسترلین ۱۹۸۰، ماکونوویچ ۲۰۰۲). علاوه بر این، جوون‌های بین ۲۰ تا ۲۹ سال به طور خاص مستعد رادیکال شدن هستن. هر دوی این فرایندها به «پتانسیل بسیج» جمعیت اضافه میکنن (گلدستون ۱۹۹۱).

دینامیک شهرنشینی هم خیلی شبیه ساختار سنیه. رشد سریع جمعیت تو مناطق روستایی یه «مازاد جمعیت» ایجاد میکنه؛ کارگرهای بالقوه‌ای که تو روستاها کاری پیدا نمیکنن و مجبورن به شهرها مهاجرت کنن. اونجا، تو یه محیط ساختاری متمرکز میشن که «اقدام جمعی» رو تسهیل میکنه (گلدستون ۱۹۹۱). پس رشد سریع جمعیت که از فرصت‌های شغلی بیشتر باشه، میتونه به کاهش استانداردهای زندگی، ظهور برآمدگی جوانان و شهرنشینی سریع منجر بشه؛ همه اینها فرایندهایی هستن که پتانسیل بسیج جمعیت رو بالا میبرن و در نتیجه ذاتن بی‌ثبات کننده هستن.

دستمزدهای نسبی به دستمزدهایی میگن که با تولید ناخالص داخلی سرانه (GDP per capita) مقایسه میشن. این مفهوم شبیه «سهم نیروی کار از درآمد» توی اقتصاده، که اندازه میگیره چه نسبتی از کل تولید اقتصادی به عنوان دستمزد پرداخت میشه. اما اقتصاددان‌ها به این علاقه دارن که میوه‌های رشد اقتصادی چطور بین نیروی کار و سرمایه تقسیم میشه، در حالی که علاقه اصلی ما اینه که ببینیم چطور بین مردم عادی و نخبگان تقسیم میشه. مشکل «سهم نیروی کار از درآمد» اینه که حقوق‌های چند میلیون دلاری مدیرعامل‌ها، وکلای شرکت‌ها و بقیه افراد با درآمد بالا که قطعن عضو نخبگان هستن رو هم شامل میشه. با اینکه تعداد این افراد کمه، ولی صدها یا حتی هزاران برابر یه کارگر با دستمزد معمولی (میانه) درآمد دارن. پس برای اینکه یه معیار مرتبط‌تر با سهم رشد اقتصادی که به مردم عادی میرسه به دست بیاریم، باید دستمزد میانه رو با تولید ناخالص داخلی سرانه مقایسه کنیم (نه دستمزد میانگین، کاری که سهم نیروی کار عملن انجام میده). چون داده‌های دستمزد میانه فقط برای دهه‌های اخیر موجوده، من از داده‌های مربوط به دستمزد کارگران تولیدی استفاده میکنم (آفیسر و ویلیامسون ۲۰۱۳).

نگاهی دقیق‌تر به نخبگان

حالا بریم سراغ ویژگی‌های مختلف بخش نخبگان. اولین و مهم‌ترین ویژگی، تعداد اونهاست. تعداد نخبگان تحت تاثیر دو فرایند کلیه. یکی صرفن جمعیت‌شناسیه، یعنی تعادل بین تولد و مرگ، همون چیزی که دینامیک جمعیت عمومی رو کنترل میکنه. دوم، تعداد نخبگان میتونه در نتیجه تحرک اجتماعی تغییر کنه. یکی از مهم‌ترین عواملی که روی تحرک اجتماعی تاثیر میذاره، عرضه بیش از حد نیروی کاره. این موضوع یه شرایط اقتصادی مطلوب برای مردم عادی باهوش، سخت‌کوش یا صرفن خوش‌شانس ایجاد میکنه تا ثروت جمع کنن و بعد اون رو به جایگاه نخبگی تبدیل کنن.

ترکیب نخبگان به تعداد نسبی انواع مختلف نخبگان اشاره داره:

  • نخبگان جا افتاده: اونهایی که ثروت و موقعیت اجتماعی خودشون رو به ارث بردن.
  • نخبگان جدید: اونهایی که با تلاش خودشون به طبقه بالا راه پیدا کردن.
  • نخبگان مشتاق: افرادی که به خاطر ثروت یا مدارک تحصیلی جدیدشون، آرزوی رسیدن به جایگاه نخبگی رو دارن (این دسته شامل پسران دوم خانواده‌های نخبه جا افتاده که در خطر از دست دادن جایگاهشون هستن هم میشه).
  • ضد نخبگان: نخبگان مشتاق رادیکال شده‌ای که آرزوهاشون برای به دست آوردن یه موقعیت یا جایگاه نخبگی به جایی نرسیده و سرخورده شدن.

درآمد نخبگان تحت تاثیر شرایط اقتصادی (کاهش دستمزدهای واقعی مردم عادی به افزایش درآمد برای نخبگان تبدیل میشه)، تعداد نخبگان (تعداد بیشتر به معنی سهم متوسط کوچکتر از کل کیک اقتصادیه) و مخارج دولت (چون دولت منبع خیلی از موقعیت‌های نخبگانه) قرار داره. ثروت هم یه ویژگی مهم دیگه‌ست چون ارتباط نزدیکی با قدرت داره (به طور مستقیم، شکل اقتصادی قدرته، اما میتونه به شکل‌های سیاسی و ایدئولوژیک هم تبدیل بشه). ثروت اغلب نشونه بهتری از وضعیت اقتصادی نخبگانه، چون معمولن به صورت سالانه کمتر نوسان میکنه. به علاوه، به قول استیگلیتز (۲۰۱۲): «ثروت تصویر بهتری از تفاوت‌ها در دسترسی به منابع میده».

مشکل اصلی: تولید بیش از حد نخبگان

تولید بیش از حد نخبگان، یعنی وجود نخبگان و مشتاقان نخبگی بیشتر از اون چیزی که جامعه میتونه براشون موقعیت فراهم کنه، ذاتن بی‌ثبات کننده است. این وضعیت میانگین درآمد نخبگان رو کم میکنه و رقابت و درگیری درون نخبگان رو به خاطر تعداد زیاد مشتاقان نخبگی و به خصوص ضد نخبگان، افزایش میده. علاوه بر این، رقابت درون نخبگان باعث افزایش مصرف‌گرایی تظاهری میشه که نتیجه‌اش بالا بردن سطح درآمدیه که برای حفظ جایگاه نخبگی لازم به نظر میرسه. رقابت داخلی همچنین تو از هم پاشیدن هنجارهای همکاری اجتماعی هم نقش داره.

دولت و بی‌ثباتی

بحثی که تا اینجا در مورد جمعیت و نخبگان داشتیم، سه دسته مهم از ویژگی‌های اونها رو مشخص میکنه: معیاری از اندازه یا تعداد، جنبه‌های اقتصادی، و جنبه‌های فرهنگی یا ایدئولوژیک. بخش دولت هم به طور مشابه با این ویژگی‌ها مشخص میشه: اندازه‌اش (مثلن با تعداد کل کارمندان دولت یا نسبت تولید ناخالص داخلی که به دولت میرسه)، سلامت اقتصادی‌اش (درآمدها، هزینه‌ها، بدهی)، و یه جنبه ایدئولوژیک (مشروعیت دولت که مثلن با میزان اعتماد به دولت و نهادهای ملی سنجیده میشه).

بخش آخر، یعنی بی‌ثباتی، یه کم متفاوته چون بیشتر یه فراینده تا یه زیرسیستم اجتماعی. با این حال، این بخش هم یه جنبه «اندازه» داره (فراوانی شکل‌های نسبتن جزئی خشونت سیاسی مثل تروریسم و شورش؛ و مقیاس شکل‌های جدی‌تر مثل انقلاب و جنگ داخلی که میشه با تعداد تلفات اندازه‌گیری کرد) و یه جنبه فرهنگی/ایدئولوژیک (رشد یا افول ایدئولوژی‌های رادیکال).

منابع

  • [۱] Structural-Demographic Theory – Peter Turchin

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *