بیایید یک سفر به گذشته داشته باشیم، به دورانی که اسمش لرزه به تن خیلیها میانداخت. صحبت از دهه ۱۹۳۰ میلادی در شوروی است، جایی که اتفاقی به نام «تصفیه بزرگ» یا «وحشت بزرگ» رخ داد. شاید اسم «سال ۳۷» یا «یژوفشچینا» (دوران یژوف) هم به گوشتان خورده باشد؛ همه اینها به یک دوره مشخص اشاره دارند: یک پاکسازی سیاسی گسترده که از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. این ماجرا فقط به شوروی محدود نشد و دامن مغولستان و سینکیانگ در چین را هم گرفت.
فکر کنید در جامعهای زندگی میکنید که هر لحظه ممکن است به شما برچسب «دشمن مردم» یا «خائن» بزنند و بدون هیچ دلیل واقعی، زندگی شما و خانوادهتان برای همیشه تغییر کند. این دقیقا فضایی بود که در آن سالها حاکم بود. همه چیز از یک ترور شروع شد. در سال ۱۹۳۴، یک مقام بالای حزب کمونیست به اسم سرگئی کیروف توسط فردی به نام لئونید نیکولایف کشته شد. این اتفاق مثل یک جرقه در انبار باروت بود. جوزف استالین، رهبر وقت شوروی، از این فرصت استفاده کرد تا مخالفان و منتقدان احتمالی خودش را از حزب کمونیست، به خصوص قدیمیهای حزب یا همان «بلشویکهای قدیمی»، حذف کند. چطوری؟ با راه انداختن یک سری دادگاه نمایشی که به «دادگاههای مسکو» معروف شدند.
این پاکسازیها عمدتا توسط یک سازمان مخوف به اسم «انکاود» (کمیساریای خلق در امور داخلی) انجام میشد. انکاود هم وزارت کشور بود و هم پلیس مخفی شوروی. از سال ۱۹۳۶، این سازمان که اون موقع رهبرش «گنریخ یاگودا» بود، شروع به حذف رهبران اصلی حزب، بلشویکهای قدیمی، مقامات دولتی و روسای منطقهای حزب کرد. هر سیاستمداری که با استالین مخالف بود یا از او انتقاد میکرد، توسط انکاود از کار برکنار، زندانی یا اعدام میشد. این موج پاکسازی به فرماندهان ارشد ارتش سرخ هم رسید که ضربه وحشتناکی به ارتش زد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. روشنفکرها، دهقانان ثروتمند (که به آنها «کولاک» میگفتند) و متخصصان هم هدف قرار گرفتند. کمکم این سوءظن همهگیر به «خرابکاران» و «ضدانقلابیون» به زندگی مردم عادی هم کشیده شد.
اوج این تصفیهها بین سپتامبر ۱۹۳۶ تا اوت ۱۹۳۸ بود، زمانی که ریاست انکاود به دست فردی به نام «نیکلای یژوف» افتاد. به همین خاطر به این دوره «یژوفشچینا» هم میگویند. این کمپینها طبق خط مشی کلی حزب و اغلب با دستورات مستقیم دفتر سیاسی به رهبری استالین انجام میشد. صدها هزار نفر به جرایم سیاسی مثل جاسوسی، خرابکاری، تحریک علیه شوروی و توطئه برای کودتا متهم شدند. سرنوشت آنها یا اعدام با تیرباران بود یا فرستاده شدن به اردوگاههای کار اجباری «گولاگ».
در این بین، برخی اقلیتهای قومی مثل آلمانیهای ولگا یا شهروندان شوروی با اصالت لهستانی، با شدت بیشتری هدف قرار گرفتند و با تبعید اجباری و سرکوب شدید مواجه شدند. در تمام این مدت، انکاود با استفاده از زندان، شکنجه، بازجوییهای خشونتآمیز و اعدام، سعی میکرد با ایجاد ترس، کنترل خودش را بر مردم بیشتر کند.
ریشههای وحشت: چرا کار به اینجا کشید؟
برای اینکه بفهمیم چطور شوروی به این نقطه رسید، باید کمی به عقب برگردیم. بعد از مرگ ولادیمیر لنین در سال ۱۹۲۴، یک خلا قدرت در حزب کمونیست به وجود آمد. چهرههای شناخته شده دولت لنین سعی کردند جانشین او شوند. در نهایت، جوزف استالین که دبیر کل حزب بود، تا سال ۱۹۲۸ بر رقبای خود پیروز شد و کنترل حزب را به دست گرفت. اوایل، رهبری استالین مورد قبول خیلیها بود. لئون تروتسکی، رقیب اصلی سیاسی او، در سال ۱۹۲۹ مجبور به تبعید شد و دکترین استالین یعنی «سوسیالیسم در یک کشور» به سیاست رسمی حزب تبدیل شد.
اما در اوایل دهه ۱۹۳۰، ورق برگشت. مقامات حزب کمکم به رهبری استالین شک کردند. دلیل اصلی این شک و تردید، هزینههای انسانی سنگین «برنامه پنجساله اول» و سیاست «اشتراکیسازی کشاورزی» بود که منجر به فجایعی مثل قحطی هولودومور در اوکراین شد. در سال ۱۹۳۰، مقامات حزبی و پلیس از «بینظمی اجتماعی» ناشی از این تحولات میترسیدند. اشتراکیسازی اجباری دهقانان، قحطی سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ و مهاجرت گسترده و کنترلنشده میلیونها دهقان به شهرها، وضعیت را بحرانی کرده بود.
از طرفی، تهدید جنگ هم وجود داشت. این موضوع باعث شد استالین و دولت شوروی به جمعیتهای حاشیهای و مشکوک سیاسی به چشم یک منبع بالقوه برای شورش در صورت حمله خارجی نگاه کنند. استالین شروع به برنامهریزی برای حذف پیشگیرانه افرادی کرد که ممکن بود به یک «ستون پنجم» خیالی از خرابکاران، تروریستها و جاسوسان بپیوندند.
معنی کلمه «تصفیه» در شوروی چه بود؟
کلمه «تصفیه» در زبان سیاسی شوروی، مخفف عبارت «تصفیه از صفوف حزب» بود. مثلا در سال ۱۹۳۳، حزب حدود ۴۰۰ هزار نفر را اخراج کرد. اما بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۵۳، معنی این کلمه کاملا عوض شد. در این دوره، اخراج شدن از حزب تقریبا به معنی دستگیری، زندان و اغلب اعدام بود.
این پاکسازی سیاسی در واقع تلاش استالین بود برای از بین بردن چالشهای گروههای مخالف، چه در گذشته و چه در آینده. این گروهها شامل جناح چپ حزب به رهبری تروتسکی و جناح راست به رهبری نیکلای بوخارین میشدند. بعد از جنگ داخلی و بازسازی اقتصاد شوروی در اواخر دهه ۱۹۲۰، بلشویکهای کهنهکار فکر میکردند که دیگر نیازی به دیکتاتوری موقت دوران جنگ (که از لنین به استالین رسیده بود) نیست. مخالفان استالین در حزب کمونیست او را به خاطر غیردموکراتیک بودن و بیتوجهی به فساد اداری سرزنش میکردند.
مخالفتها با رهبری استالین ممکن بود با حمله به امتیازات و تجملاتی که دولت به نخبگان پردرآمد خود میداد، حمایت طبقه کارگر را جلب کند. ماجرای «ریوتین» هم شک و تردیدهای استالین را تایید کرد. مارتیمیان ریوتین با یک «بلوک مخالف» بزرگ و مخفی با تروتسکی و گریگوری زینوویف همکاری میکرد که در نهایت به مرگ آنها منجر شد. استالین هرگونه تشکیل فراکسیون در حزب را ممنوع کرد و اعضایی که با او مخالف بودند را تنزل مقام داد و به این ترتیب به مرکزگرایی دموکراتیک پایان داد. در ساختار جدید حزب، دفتر سیاسی (و به خصوص استالین) تنها منبع ایدئولوژی بود. این یعنی همه مارکسیستهایی که نظرات متفاوتی داشتند، به ویژه «گارد قدیمی» انقلابیون، باید حذف میشدند. با شروع تصفیهها، دولت (از طریق انکاود) قهرمانان بلشویک مثل میخائیل توخاچفسکی و بلا کون و بیشتر اعضای دفتر سیاسی لنین را به خاطر اختلاف نظر در سیاستها اعدام کرد. انکاود به حامیان، دوستان و خانواده این مارکسیستهای «مرتد» هم حمله کرد، چه در روسیه و چه در خارج از کشور. آنها تقریبا تمام خانواده تروتسکی را قبل از کشتن خود او در مکزیک نابود کردند. عامل انکاود، رامون مرکادر، بخشی از یک گروه ترور بود که توسط مامور ویژه پاول سودوپلاتوف و به دستور استالین تشکیل شده بود.
جرقه اصلی: ترور سرگئی کیروف
تا سال ۱۹۳۴، چند نفر از رقبای استالین، مثل تروتسکی، خواهان برکناری او بودند و سعی میکردند کنترل او بر حزب را بشکنند. در چنین فضای پر از شک و تردیدی بود که سرگئی کیروف، یک مقام محبوب و عالیرتبه، ترور شد. این اتفاق در دسامبر ۱۹۳۴ افتاد و تحقیقات بعد از آن، شبکهای از اعضای حزب را افشا کرد که ظاهرا علیه استالین کار میکردند و چند نفر از رقبای او هم در میانشان بودند. خیلی از کسانی که بعد از قتل کیروف دستگیر شدند، از جمله مقامات بالای حزب، اعتراف کردند (اغلب تحت فشار) که خودشان هم نقشه قتل استالین را داشتهاند.
اینکه این اعترافات چقدر معتبر بودند، بین مورخان مورد بحث است، اما همه قبول دارند که مرگ کیروف نقطهای بود که استالین تصمیم گرفت دست به کار شود و تصفیهها را شروع کند. برخی مورخان بعدها به این نتیجه رسیدند که خود استالین ترتیب قتل کیروف را داده یا حداقل شواهد کافی برای چنین نتیجهگیری وجود دارد. کیروف یک وفادار سرسخت به استالین بود، اما استالین ممکن بود او را به خاطر محبوبیت روزافزونش در میان میانهروها، یک رقیب بالقوه ببیند. در کنگره حزب در سال ۱۹۳۴، کیروف با تنها سه رای مخالف به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شد که کمترین رای مخالف در میان همه کاندیداها بود؛ در حالی که استالین ۲۹۲ رای مخالف دریافت کرد. بعد از ترور کیروف، انکاود گروه روزبهروز بزرگتری از مخالفان سابق استالین را به قتل کیروف و لیست بلندبالایی از جرایم دیگر مثل خیانت، تروریسم، خرابکاری و جاسوسی متهم کرد.
یک توجیه دیگر برای این تصفیه، از بین بردن هرگونه «ستون پنجم» احتمالی در صورت وقوع جنگ بود. ویاچسلاو مولوتوف و لازار کاگانویچ، که به عنوان اعضای دفتر سیاسی در این سرکوبها شرکت داشتند، در تمام طول تصفیه این توجیه را حفظ کردند و هر دو لیستهای اعدام زیادی را امضا کردند. استالین معتقد بود که جنگ نزدیک است و آلمان متخاصم و ژاپن توسعهطلب، تهدیدهای اصلی هستند. مطبوعات شوروی هم تصویری از کشور ارائه میدادند که از درون توسط جاسوسان فاشیست تهدید میشود.
دادگاههای مسکو: تئاتر مرگ
یکی از ویژگیهای بارز تصفیه بزرگ این بود که برای اولین بار، اعضای حزب حاکم در مقیاس وسیع قربانی سرکوب شدند. علاوه بر شهروندان عادی، اعضای برجسته حزب کمونیست هم هدف تصفیهها قرار گرفتند. تصفیه حزب با تصفیه جامعه همراه بود. مورخان شوروی تصفیه بزرگ را به سه دادگاه اصلی تقسیم میکنند:
- ۱۹۳۶: اولین دادگاه مسکو
- ۱۹۳۷: معرفی «ترویکا»های انکاود برای اجرای «عدالت انقلابی»
- ۱۹۳۷: تصویب ماده ۱۴-۵۸ در مورد «خرابکاری ضدانقلابی»
- ۱۹۳۷: دومین دادگاه مسکو
- ۱۹۳۷: تصفیه ارتش
- ۱۹۳۸: سومین دادگاه مسکو
بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸، سه دادگاه بزرگ در مسکو برای رهبران ارشد سابق حزب کمونیست برگزار شد. اتهام آنها توطئه با قدرتهای فاشیستی و سرمایهداری برای ترور استالین و دیگر رهبران شوروی، تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و بازگرداندن سرمایهداری بود. این دادگاهها به شدت رسانهای شدند و در خارج از کشور هم بازتاب گستردهای داشتند. در این دادگاهها، که استالین برای حذف مخالفانش از آنها استفاده میکرد، اعترافات اجباری به گرفتن حکم محکومیت کمک میکرد. تروتسکی غیابی محاکمه و به جرم خیانت به مرگ محکوم شد. مورخان هیچ مدرکی برای تایید این اتهام پیدا نکردهاند.
اولین دادگاه (اوت ۱۹۳۶)
اولین دادگاه برای ۱۶ عضو «بلوک ضدانقلابی-چپگرای-تروتسکیستی-کامِنِوی-زینوویِوی» در اوت ۱۹۳۶ برگزار شد. متهمان اصلی گریگوری زینوویف و لو کامنف بودند، دو نفر از برجستهترین رهبران سابق حزب که عضو یک بلوک مخالف استالین بودند (اگرچه فعالیتهایشان بزرگنمایی شده بود). از جمله اتهامات آنها، قتل کیروف و توطئه برای قتل استالین بود. بعد از اعتراف به اتهامات، همه آنها به مرگ محکوم و اعدام شدند.
دومین دادگاه (ژانویه ۱۹۳۷)
دومین دادگاه در ژانویه ۱۹۳۷ شامل ۱۷ چهره کمتر شناخته شده بود که به «مرکز تروتسکیستی ضد شوروی» معروف بودند. این گروه (که شامل کارل رادک، یوری پیاتاکوف و گریگوری سوکولنیکوف بود) متهم به توطئه با تروتسکی شدند که گفته میشد با آلمان همکاری میکند. سیزده نفر از متهمان در نهایت تیرباران شدند و بقیه به اردوگاههای کار فرستاده شدند و خیلی زود در آنجا جان باختند.
دادگاه نظامی مخفی (ژوئن ۱۹۳۷)
یک دادگاه نظامی مخفی هم برای گروهی از فرماندهان ارتش سرخ، از جمله میخائیل توخاچفسکی، در ژوئن ۱۹۳۷ برگزار شد.
پشت پرده اعترافات
امروزه مشخص شده است که این اعترافات فقط بعد از فشار روانی شدید و شکنجه به دست آمدهاند. روشهای گرفتن اعتراف از طریق روایتهای افسر سابق «او.گ.پ.او» الکساندر اورلوف و دیگران مشخص شده است. این روشها شامل ضرب و شتم مکرر، غرق مصنوعی، مجبور کردن زندانیان به ایستادن یا بیدار ماندن برای روزهای متوالی و تهدید به دستگیری و اعدام خانوادههای زندانیان بود. پسر نوجوان کامنف دستگیر و به تروریسم متهم شد. بعد از ماهها بازجویی، متهمان به ناامیدی و فرسودگی کامل میرسیدند.
زینوویف و کامنف به عنوان شرط «اعتراف»، از دفتر سیاسی تضمین خواستند که جان خودشان، خانوادهها و پیروانشان در امان بماند. این پیشنهاد پذیرفته شد، اما فقط استالین، کلیمنت ووراشیلوف و یژوف در جلسه دفتر سیاسی حضور داشتند. استالین گفت که آنها یک «کمیسیون» مورد تایید دفتر سیاسی هستند و اطمینان داد که احکام اعدام اجرا نخواهد شد. اما بعد از دادگاه، استالین قولش را شکست و متهمان را اعدام کرد و بیشتر بستگان آنها را هم دستگیر و تیرباران کرد.
کمیسیون دیویی: تحقیقی برای کشف حقیقت
در ماه می ۱۹۳۷، «کمیسیون تحقیق در مورد اتهامات علیه لئون تروتسکی در دادگاههای مسکو» (که معمولا به عنوان کمیسیون دیویی شناخته میشود) توسط حامیان تروتسکی در ایالات متحده تشکیل شد تا حقیقت این دادگاهها را مشخص کند. ریاست این کمیسیون بر عهده فیلسوف و مربی آمریکایی، جان دیویی، بود. اگرچه این جلسات برای اثبات بیگناهی تروتسکی برگزار شد، اما شواهدی را آشکار کرد که نشان میداد برخی از اتهامات مطرح شده در دادگاهها نمیتوانست درست باشد.
برای مثال، گئورگی پیاتاکوف شهادت داده بود که در دسامبر ۱۹۳۵ به اسلو پرواز کرده تا «دستورات تروریستی» از تروتسکی دریافت کند. کمیسیون دیویی ثابت کرد که چنین پروازی هرگز انجام نشده است. متهم دیگری به نام ایوان اسمیرنوف، به شرکت در ترور سرگئی کیروف در دسامبر ۱۹۳۴ اعتراف کرد، در حالی که اسمیرنوف در آن زمان یک سال بود که در زندان به سر میبرد.
کمیسیون دیویی یافتههای خود را در کتابی ۴۲۲ صفحهای با عنوان «بیگناه» منتشر کرد. نتیجهگیریهای آن بر بیگناهی همه کسانی که در دادگاههای مسکو محکوم شده بودند، تاکید داشت. در خلاصه گزارش، کمیسیون نوشت:
کمیسیون، مستقل از شواهد خارجی، به این نتیجه میرسد که:
کمیسیون در نهایت نتیجه گرفت: «بنابراین ما دادگاههای مسکو را ساختگی میدانیم.»
در دادگاه دوم، کارل رادک شهادت داد که یک «سازمان سوم» جدا از کادرهایی که از «مکتب تروتسکی» عبور کرده بودند، وجود داشته است. او به «نیمه تروتسکیستها، یکچهارم تروتسکیستها، یکهشتم تروتسکیستها، افرادی که به ما کمک کردند بدون اینکه از سازمان تروریستی خبر داشته باشند اما با ما همدردی میکردند، و افرادی که از روی لیبرالیسم یا مخالفت با حزب به ما کمک کردند» اشاره کرد. منظور او از «سازمان سوم»، راستگرایان به رهبری بوخارین بود که او را هم درگیر ماجرا کرد.
سومین دادگاه (مارس ۱۹۳۸): پرده آخر
سومین و آخرین دادگاه، در مارس ۱۹۳۸، که به «دادگاه بیست و یک نفر» معروف است، به دلیل افراد درگیر و گستردگی اتهامات، مشهورترین دادگاه نمایشی شوروی است. این دادگاه شامل ۲۱ متهم بود که گفته میشد به «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» به رهبری نیکلای بوخارین (رئیس سابق کمینترن)، آلکسی ریکوف (نخستوزیر سابق)، کریستین راکوفسکی، نیکلای کرستینسکی و گنریخ یاگودا (رئیس تازه برکنار شده انکاود) تعلق داشتند.
حضور یاگودا به عنوان یکی از متهمان نشان میداد که تصفیهها با چه سرعتی در حال بلعیدن مهرههای خودی بودند. هیچ جنایت دیگری در دوران استالین به اندازه محاکمه و اعدام بوخارین، که یک نظریهپرداز مارکسیست با شهرت جهانی بود، روشنفکران غربی را مجذوب خود نکرد. برای کمونیستهای برجستهای مثل برترام ولف، جی لاوستون، آرتور کوستلر و هاینریش برندلر، محاکمه بوخارین آخرین نقطه جدایی آنها از کمونیسم بود و سه نفر اول به ضدکمونیستهای سرسختی تبدیل شدند. اعتراف بوخارین نمادی از ویرانگریهای کمونیسم بود که نه تنها فرزندان خود را نابود میکرد، بلکه آنها را در خودتخریبی و انکار نیز به کار میگرفت.
در روز اول دادگاه، کرستینسکی با پس گرفتن اعتراف کتبی خود و اعلام بیگناهی در برابر همه اتهامات، غوغایی به پا کرد. اما روز بعد، پس از «اقدامات ویژه» که باعث دررفتگی شانه چپ و آسیبهای دیگر شد، اظهارات خود را تغییر داد. آناستاس میکویان و ویاچسلاو مولوتوف بعدها گفتند که بوخارین هرگز شکنجه نشد، اما به بازجویان او گفته شده بود «ضرب و شتم مجاز است» و برای گرفتن اعتراف از متهم «ستاره» تحت فشار بودند. بوخارین سه ماه مقاومت کرد، اما تهدید به آسیب رساندن به همسر جوان و پسر نوزادش و «روشهای نفوذ فیزیکی» او را از پا درآورد.
اعتراف بوخارین الهامبخش رمان معروف آرتور کوستلر به نام «ظلمت در نیمروز» شد. او در آخرین دفاعیه خود گفت: «هیولاصفتی جنایت من بیاندازه است، به خصوص در مرحله جدید مبارزه اتحاد جماهیر شوروی. باشد که این محاکمه آخرین درس سخت باشد و قدرت بزرگ اتحاد جماهیر شوروی برای همه روشن شود.» با وجود درخواستهای عفو، همه متهمان اصلی اعدام شدند.
عملیات کولاک: تصفیه در مقیاس وسیع
در ۲ ژوئیه ۱۹۳۷، استالین در یک دستور فوق سری به روسای منطقهای حزب و انکاود، به آنها دستور داد تا تعداد «کولاکها» و «جنایتکاران» در مناطق خود را تخمین بزنند. این افراد قرار بود دستگیر و اعدام شوند یا به اردوگاههای گولاگ فرستاده شوند. روسای حزب در عرض چند روز لیستها را آماده کردند که ارقام آن تقریبا با تعداد افرادی که از قبل تحت نظارت پلیس مخفی بودند، مطابقت داشت.
دستور شماره ۰۰۴۴۷ انکاود در ۳۰ ژوئیه ۱۹۳۷ صادر شد و «کولاکهای سابق» و دیگر «عناصر ضد شوروی» مانند مقامات سابق رژیم تزاری و اعضای سابق احزاب سیاسی غیر از حزب کمونیست را هدف قرار داد. آنها قرار بود به صورت فراقضایی، بر اساس تصمیمات «ترویکا»های انکاود، اعدام یا به اردوگاههای زندان گولاگ فرستاده شوند. دستههای زیر هدف اصلی بودند:
- «کولاکهای سابق» که قبلا به «سکونتگاههای ویژه» در مناطق نامساعد کشور (سیبری، اورال، قزاقستان و شمال دور) تبعید شده بودند.
- کارمندان سابق دولت تزاری.
- افسران سابق ارتش سفید.
- شرکتکنندگان در شورشهای دهقانی.
- اعضای روحانیت.
- افراد محروم از حق رای.
- اعضای سابق احزاب غیربلشویکی.
- جنایتکاران شناخته شده برای پلیس.
- و دیگر «عناصر مضر اجتماعی».
خیلیها هم به صورت تصادفی، بر اساس گزارشهای دیگران یا صرفا به خاطر داشتن رابطه خویشاوندی یا دوستی با افراد دستگیر شده، بازداشت میشدند. مهندسان، دهقانان، کارگران راهآهن و سایر کارگران در «عملیات کولاک» دستگیر میشدند، چون در نزدیکی سایتهای استراتژیک کار میکردند و حوادث کاری را به «خرابکاری» ربط میدادند.
روحانیون ارتدوکس، از جمله اهالی فعال کلیسا، تقریبا نابود شدند؛ هشتاد و پنج درصد از ۳۵ هزار عضو روحانیت دستگیر شدند. همچنین «اسکانیافتگان ویژه» که تحت نظارت دائمی پلیس بودند، یک منبع بزرگ از «دشمنان» بالقوه به شمار میرفتند. حداقل ۱۰۰ هزار نفر از آنها در طول تصفیه بزرگ دستگیر شدند.
برای اجرای این دستگیریهای گسترده، ۲۵ هزار افسر انکاود با واحدهای پلیس، کومسومول (لیگ جوانان کمونیست) و اعضای غیرنظامی حزب کمونیست تکمیل میشدند. برای رسیدن به سهمیهها، پلیس مردم را در بازارها و ایستگاههای قطار جمع میکرد تا «طردشدگان اجتماعی» را دستگیر کند. بعد از بازجوییها، پروندهها به ترویکاهای انکاود ارسال میشد که بدون حضور متهمان، حکم صادر میکردند. یک ترویکا در یک جلسه نیمروزه صدها پرونده را بررسی میکرد و حکم اعدام یا اعزام به اردوگاههای کار گولاگ را صادر میکرد. احکام اعدام فورا قابل اجرا بود. اعدامها شبانه در زندانها یا در مناطق دورافتاده تحت کنترل انکاود در حومه شهرهای بزرگ انجام میشد.
«عملیات کولاک» بزرگترین کمپین سرکوب در سالهای ۱۹۳۷-۳۸ بود که در آن ۶۶۹,۹۲۹ نفر دستگیر و ۳۷۶,۲۰۲ نفر اعدام شدند (بیش از نیمی از کل اعدامهای شناخته شده).
عملیات ملی: هدف قرار دادن اقلیتهای قومی
به دستور یژوف، یک سری عملیات گسترده انکاود از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۸ با هدف قرار دادن ملیتهای خاص در اتحاد جماهیر شوروی انجام شد. عملیات لهستانی انکاود بزرگترین عملیات از این نوع بود و بیشترین تعداد قربانی را داشت: ۱۴۳,۸۱۰ دستگیری و ۱۱۱,۰۹۱ اعدام. تیموتی اسنایدر، مورخ، تخمین میزند که حداقل هشتاد و پنج هزار نفر از آنها لهستانیتبار بودند و بقیه به «لهستانی بودن» مشکوک بودند.
لهستانیها ۱۲.۵ درصد از کشتهشدگان تصفیه بزرگ را تشکیل میدادند، در حالی که تنها ۰.۴ درصد از جمعیت بودند. به طور کلی، اقلیتهای ملی که در این کمپینها هدف قرار گرفتند، ۳۶ درصد از قربانیان تصفیه بزرگ بودند، در حالی که تنها ۱.۶ درصد از جمعیت شوروی را تشکیل میدادند. هفتاد و چهار درصد از اقلیتهای قومی دستگیر شده در طول تصفیه بزرگ اعدام شدند.
عملیات لهستانی انکاود مدلی برای یک سری احکام مخفی مشابه انکاود شد که ملیتهای دیاسپورای دیگر شوروی را هدف قرار میداد: فنلاندیها، لتونیاییها، استونیاییها، بلغارها، افغانها، ایرانیها، یونانیها و چینیها. همسران و فرزندان کسانی که دستگیر و اعدام میشدند، طبق دستور شماره ۰۰۴۸۶ انکاود مورد رسیدگی قرار میگرفتند. زنان به پنج یا ده سال کار اجباری محکوم میشدند و فرزندان خردسال آنها در یتیمخانهها قرار میگرفتند. تمام اموالشان مصادره میشد. این وضعیت بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر از افراد با پیشینه لهستانی را تحت تاثیر قرار داد.
فرهیختگان فرهنگی اوکراین به عنوان «رنسانس اعدام شده» شناخته میشوند و آمار وزارت امور خارجه اوکراین نشان میدهد که حدود ۲۰۰ هزار قربانی تصفیه بزرگ اوکراینی بودند. برخی مورخان این عملیات ملی انکاود را نسلکشی نامیدهاند. نورمن نیمارک سیاست استالین در قبال لهستانیها در دهه ۱۹۳۰ را «نسلکشانه» خوانده است، اما کل تصفیه بزرگ را نسلکشی نمیداند زیرا مخالفان سیاسی را نیز هدف قرار میداد.
تصفیه ارتش سرخ: ضربهای به قلب نظامیان
تصفیه ارتش سرخ و ناوگان دریایی نظامی منجر به حذف سه نفر از پنج مارشال (معادل ژنرال چهار ستاره)، ۱۳ نفر از ۱۵ فرمانده ارتش (معادل ژنرال سه ستاره)، هشت نفر از نه دریاسالار، ۵۰ نفر از ۵۷ فرمانده سپاه، ۱۵۴ نفر از ۱۸۶ فرمانده لشکر، تمام ۱۶ کمیسر ارتش و ۲۵ نفر از ۲۸ کمیسر سپاه شد.
ابتدا تصور میشد که ۲۵ تا ۵۰ درصد از افسران ارتش سرخ تصفیه شدهاند، اما رقم واقعی بین ۳.۷ تا ۷.۷ درصد است. این اختلاف به این دلیل بود که اندازه واقعی کادر افسری ارتش سرخ به طور سیستماتیک دستکم گرفته شده بود و این موضوع نادیده گرفته شده بود که بیشتر کسانی که تصفیه شدند، صرفا از حزب اخراج شدند؛ سی درصد از افسرانی که از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ تصفیه شدند، اجازه یافتند به خدمت بازگردند.
گفته میشد که تصفیه ارتش با اسناد جعلی آلمانی (مکاتبات ادعایی بین مارشال توخاچفسکی و اعضای فرماندهی عالی آلمان) پشتیبانی میشد. این ادعا توسط واقعیتها پشتیبانی نمیشود. شواهد ارائه شده در دادگاه از اعترافات اجباری به دست آمده بود. این تصفیه تاثیر قابل توجهی بر تصمیمگیری آلمان در جنگ جهانی دوم داشت. بسیاری از ژنرالهای آلمانی با حمله به روسیه مخالف بودند، اما هیتلر با این نظر موافق نبود و ارتش سرخ را پس از حذف رهبری فکریاش در تصفیه، کماثرتر میدانست.
گستره بینالمللی تصفیه
این تصفیهها فقط به شهروندان شوروی محدود نبود. وادیم روگوین، مورخ تروتسکیست روس، گفت که استالین هزاران کمونیست خارجی را که قادر به رهبری تغییرات سوسیالیستی در کشورهای خود بودند، نابود کرد. او به ۶۰۰ کمونیست فعال بلغاری که در اردوگاههای زندان او جان باختند و هزاران کمونیست آلمانی که پس از امضای پیمان نازی-شوروی از استالین به گشتاپو تحویل داده شدند، اشاره کرد. همچنین اقدامات سرکوبگرانه علیه احزاب کمونیست مجارستان، یوگسلاوی و لهستان نیز اعمال شد.
به گفته مورخ اریک دی. وایتز، ۶۰ درصد از تبعیدیان آلمانی در اتحاد جماهیر شوروی در طول ترور استالینیستی کشته شدند. وایتز اشاره کرد که صدها شهروند آلمانی، که بیشتر آنها کمونیست بودند، توسط دولت استالین به گشتاپو تحویل داده شدند. در اسپانیا، انکاود بر تصفیه عناصر ضد استالینیستی نیروهای جمهوریخواه (از جمله جناحهای تروتسکیست و آنارشیست) نظارت داشت. اعدام آندرو نین، وزیر سابق دولت و عضو حزب کارگران مارکسیست اسپانیا (POUM)، و بسیاری از اعضای این حزب از موارد قابل توجه بود.
سرنوشت بلشویکهای قدیمی
از شش عضو اصلی دفتر سیاسی در زمان انقلاب اکتبر که تا زمان تصفیه بزرگ زنده بودند، استالین تنها کسی بود که در اتحاد جماهیر شوروی زنده ماند. چهار نفر از پنج نفر دیگر اعدام شدند. نفر پنجم، تروتسکی، در سال ۱۹۲۹ مجبور به تبعید شد و در سال ۱۹۴۰ در مکزیک توسط رامون مرکادر، مامور شوروی، ترور شد.
چهرههای شاخصی که قربانی شدند
تصفیه بزرگ طیف وسیعی از افراد برجسته در زمینههای مختلف را از بین برد. در اینجا به سرنوشت تلخ چند نفر از آنها اشاره میکنیم:
دانشمندان و مهندسان:
- ماتوی برونشتاین: فیزیکدان نظری و پیشگام گرانش کوانتومی، به فعالیت «تروریستی» خیالی متهم و در سال ۱۹۳۸ تیرباران شد.
- نیکلای واویلوف: ژنتیکدان و گیاهشناس روسی که به علم کشاورزی کمکهای شایانی کرد. او در سال ۱۹۴۳ در زندان درگذشت.
- لو شوبنیکوف: فیزیکدان تجربی که به عنوان «پدر بنیانگذار فیزیک دمای پایین شوروی» شناخته میشود. او در سال ۱۹۳۷ اعدام شد.
- نیکلای کوندراتیف: اقتصاددان شوروی که نظریه چرخه تجاری معروف به «امواج کوندراتیف» را توسعه داد. او در سال ۱۹۳۸ اعدام شد.
- بوریس نومروف: ستارهشناس و بنیانگذار موسسه محاسبات. او در سال ۱۹۴۱ اعدام شد.
- فریتس نوتر: ریاضیدان یهودی آلمانی که از آلمان نازی فرار کرده بود. آلبرت اینشتین بیهوده برای او درخواست بخشش کرد، اما او به عنوان جاسوس آلمانی اعدام شد.
نویسندگان و شاعران:
- اوسیپ ماندلشتام: به خاطر خواندن شعر ضد استالینی خود به نام «اپیگرام استالین» دستگیر شد. پس از مداخله نیکلای بوخارین و بوریس پاسترناک، استالین دستور داد او را «منزوی اما حفظ کنند». او دوباره در سال ۱۹۳۸ دستگیر و به اردوگاههای اصلاحی فرستاده شد و در همان سال در یک اردوگاه ترانزیتی درگذشت.
- ایساک بابل: نویسنده مشهور، در ماه می ۱۹۳۹ دستگیر شد. او در بازجویی نهایی اعتراف خود را پس گرفت اما در نهایت به اتهام جاسوسی در ژانویه ۱۹۴۰ در زندان بوترکا تیرباران شد.
- بوریس پیلنیاک: نویسنده، در اکتبر ۱۹۳۷ به اتهام فعالیتهای ضدانقلابی دستگیر شد. در یک محاکمه ۱۵ دقیقهای به مرگ محکوم و بلافاصله اعدام شد.
هنرمندان و اهالی تئاتر:
- وسوولود مایرهولد: کارگردان تئاتر، در سال ۱۹۳۹ دستگیر و در فوریه ۱۹۴۰ به اتهام «جاسوسی» برای اطلاعات ژاپن و بریتانیا تیرباران شد. همسرش، زیناییدا رایخ، بازیگر، در آپارتمانش به قتل رسید. مایرهولد در نامهای به مولوتوف نوشت:
«بازجوها شروع به استفاده از زور علیه من، یک مرد بیمار ۶۵ ساله، کردند. مرا به صورت روی زمین خواباندند و با یک تسمه لاستیکی به کف پاها و ستون فقراتم زدند… روزهای بعد، وقتی آن قسمت از پاهایم با خونریزیهای داخلی گسترده پوشیده شده بود، دوباره با تسمه به کبودیهای قرمز-آبی-و-زرد زدند و درد آنقدر شدید بود که انگار آب جوش روی این نواحی حساس ریخته میشد. من از درد زوزه میکشیدم و گریه میکردم…»
- لس کورباس: کارگردان تئاتر و سینمای اوکراین که بسیاری او را مهمترین کارگردان تئاتر اوکراینی قرن بیستم میدانند، در ۳ نوامبر ۱۹۳۷ تیرباران شد.
این لیست تنها بخش کوچکی از قربانیان بیشمار این دوره است. از فیلسوفان و زبانشناسان گرفته تا نمایشنامهنویسان و شاعران مردمی، هیچکس از این موج وحشت در امان نبود. حتی ۲۷ ستارهشناس بین سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸ ناپدید شدند، زیرا تحقیقاتشان در مورد لکههای خورشیدی غیرمارکسیستی تشخیص داده شده بود.
پایان یک دوره وحشت
در تابستان ۱۹۳۸، یژوف از سمت خود به عنوان رئیس انکاود برکنار شد و سرانجام محاکمه و اعدام شد. لاورنتی بریا جانشین او شد. در ۱۷ نوامبر ۱۹۳۸، یک فرمان مشترک توسط شورای کمیسرهای خلق و کمیته مرکزی حزب کمونیست (فرمان مربوط به دستگیریها، نظارت دادستانی و روند تحقیقات) و یک دستور بعدی انکاود که توسط بریا امضا شد، بیشتر دستورات انکاود برای سرکوب سیستماتیک را لغو و اجرای احکام اعدام را به حالت تعلیق درآورد.
اگرچه تصفیه بزرگ در سال ۱۹۳۸ به پایان رسید، اما تصفیههای کوچکتری در دهه ۱۹۴۰ ادامه یافت. فرماندهان عالی نظامی که در زمان یژوف دستگیر شده بودند، بعدها در زمان بریا اعدام شدند. وقتی بستگان کسانی که در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸ اعدام شده بودند، در مورد سرنوشت آنها سوال میکردند، انکاود به آنها میگفت که بستگان دستگیر شده آنها به «۱۰ سال حبس بدون حق مکاتبه» محکوم شدهاند. این جمله تقریبا همیشه به معنای اعدام بود. وقتی دورههای دهساله در سالهای ۱۹۴۷-۱۹۴۸ به پایان رسید و دستگیرشدگان بازنگشتند، بستگان دوباره از «ام.گ.ب» (سازمان امنیتی بعدی) در مورد سرنوشت آنها پرسیدند و به آنها گفته شد که در زندان مردهاند.
افشاگری و بازبینی تاریخ
پس از مرگ استالین، حقیقت در مورد تصفیهها کمکم در داخل حزب آشکار شد. در ۲۵ فوریه ۱۹۵۶، نیکیتا خروشچف در یک جلسه بسته بیستمین کنگره حزب، سخنرانی معروفی با عنوان «درباره کیش شخصیت و پیامدهای آن» ایراد کرد. خروشچف در سخنرانی خود گفت که استالین «نه از طریق اقناع، توضیح و همکاری صبورانه با مردم، بلکه با تحمیل مفاهیم خود و درخواست اطاعت مطلق از نظر خود عمل میکرد. هرکس با این مفهوم مخالفت میکرد یا سعی میکرد دیدگاه خود و درستی موضع خود را ثابت کند، محکوم به حذف از جمع رهبری و نابودی اخلاقی و فیزیکی بعدی بود.»
او تصفیهها را «سوء استفاده از قدرت» توسط استالین خواند که آسیب بزرگی به کشور وارد کرد. خروشچف اعتراف کرد که بسیاری از قربانیان بیگناه بودند و بر اساس اعترافاتی که با شکنجه به دست آمده بود، محکوم شده بودند.
با این حال، در حالی که محاکمات رهبران سابق شوروی به طور گستردهای publicized شده بود، صدها هزار دستگیری و اعدام دیگر publicized نشده بود. این موارد تنها زمانی در غرب شناخته شدند که چند زندانی سابق گولاگ با داستانهای خود به غرب رسیدند. خبرنگاران غربی نتوانستند تصفیهها را گزارش دهند و در بسیاری از کشورهای غربی (به ویژه فرانسه) تلاشهایی برای ساکت کردن یا بیاعتبار کردن شاهدان صورت گرفت. به گفته رابرت کانکوئست، ژان-پل سارتر گفته بود که شواهد اردوگاهها باید نادیده گرفته شود تا پرولتاریای فرانسه دلسرد نشود.
آمار و ارقام چه میگویند؟
آمار رسمی تعداد کل اعدامهای قابل تایید در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ را ۶۸۱,۶۹۲ نفر اعلام میکند. علاوه بر این، ۱۱۶,۰۰۰ مرگ در سیستم گولاگ ثبت شده است. تخمین کل مرگ و میر در طول تصفیه بزرگ بین ۹۵۰,۰۰۰ تا ۱.۲ میلیون نفر متغیر است که شامل اعدامها، مرگ در بازداشت و کسانی که اندکی پس از آزادی از گولاگ جان باختند، میشود. با این حال، برخی تخمینهای رایج از ۵۰۰ هزار تا ۷ میلیون نفر متغیر بوده است. اما شواهد آرشیوی از پلیس مخفی، تخمینهای فوقالعاده بالا را رد میکند و نشان میدهد که تعداد اعدامشدگان در دو سال بدتر تصفیه (۱۹۳۷-۳۸) به احتمال زیاد در حد صدها هزار نفر بوده است تا میلیونها نفر.
نقش استالین و بحثهای تاریخی
مورخانی که به آرشیوها دسترسی داشتهاند، تایید کردهاند که استالین از نزدیک در تصفیهها نقش داشته است. مورخ روس، اولگ وی. خلوونیوک، میگوید: «نظریهها در مورد ماهیت خودجوش ترور، از دست دادن کنترل مرکزی بر روند سرکوب گسترده، و نقش رهبران منطقهای در آغاز ترور، به سادگی توسط سوابق تاریخی پشتیبانی نمیشوند.» استالین علاوه بر امضای لیستهای یژوف، دستورالعملهایی در مورد افراد خاص صادر میکرد. او یک بار به یژوف گفت: «وقت آن نرسیده که این آقا را تحت فشار قرار دهیم و او را مجبور کنیم در مورد کارهای کثیفش گزارش دهد؟ او کجاست: در زندان یا هتل؟» او با بررسی یکی از لیستهای یژوف، کنار نام ام. آی. بارانوف اضافه کرد: «بزنید، بزنید!»
استالین در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸، ۳۵۷ لیست را امضا کرد که اجازه اعدام حدود ۴۰ هزار نفر را میداد و تایید شده است که حدود ۹۰ درصد از این افراد تیرباران شدهاند. گفته میشود هنگام بررسی یکی از این لیستها، استالین زیر لب گفته است:
«چه کسی این همه آشغال را ده یا بیست سال دیگر به یاد خواهد آورد؟ هیچکس. چه کسی الان نام بویارهایی را که ایوان مخوف از شرشان خلاص شد به یاد دارد؟ هیچکس.»
چرا این اتفاق افتاد؟ تفسیرهای مختلف
- تفسیر قدرتمحور: یک تفسیر میگوید که رژیم استالین برای ماندن در قدرت باید شهروندانش را در حالت ترس و عدم اطمینان نگه میداشت. رابرت کانکوئست بر پارانویای استالین تاکید میکند و تصفیه را نابودی سیستماتیک و برنامهریزی شده حزب کمونیست میداند.
- تفسیر مهندسی اجتماعی: برخی دیگر تصفیه را اوج یک کمپین مهندسی اجتماعی میدانند که از اوایل دهه ۱۹۳۰ شروع شده بود.
- تفسیر ترس از ضدانقلاب: به گفته مورخ جیمز هریس، تحقیقات آرشیوی اخیر نشان میدهد که انگیزه اصلی ترور، ترس اغراقآمیز از ضدانقلاب بوده است. بلشویکها، از جمله استالین، معتقد بودند که انقلابهای ۱۷۸۹، ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ شکست خوردند زیرا رهبرانشان واکنش شدید ضدانقلابی را پیشبینی نکرده بودند. آنها مصمم بودند که همان اشتباه را تکرار نکنند.
- تفسیر تهدید امنیتی: پیتر وایتوود با بررسی اولین تصفیه (که ارتش را هدف قرار داد) تفسیر سومی را پیشنهاد میکند: استالین و دیگر رهبران ارشد معتقد بودند که توسط دشمنان سرمایهدار محاصره شدهاند و نگران آسیبپذیری و وفاداری ارتش سرخ بودند. «استالین به ارتش سرخ حمله کرد زیرا یک تهدید امنیتی جدی را به اشتباه درک کرده بود.»
این دیدگاهها نشان میدهد که تصفیه بزرگ یک پدیده پیچیده با ریشههای متعدد بوده است، از بلندپروازیها و پارانویای یک فرد گرفته تا ترسهای عمیق یک سیستم سیاسی از دشمنان داخلی و خارجی.
پرسش و پاسخ
پرسش ۱: «تصفیه بزرگ» دقیقا به چه دورهای گفته میشود و چرا این اسم را برایش انتخاب کردهاند؟
پاسخ: «تصفیه بزرگ» یا «وحشت بزرگ» به دوره پاکسازی سیاسی گسترده در اتحاد جماهیر شوروی بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ اشاره دارد. این اسم را مورخی به نام رابرت کانکوئست در کتابش با عنوان «وحشت بزرگ» در سال ۱۹۶۸ رایج کرد. این عنوان به دوره «حکومت وحشت» در انقلاب فرانسه اشاره داشت تا مقیاس و شدت خشونتها را نشان دهد. در خود شوروی، به این دوره «یژوفشچینا» (دوران یژوف) هم میگفتند، چون اوج خشونتها زمانی بود که نیکلای یژوف رئیس پلیس مخفی (انکاود) بود.
پرسش ۲: چه کسانی هدف اصلی این تصفیهها بودند؟ آیا فقط سیاستمداران بودند؟
پاسخ: نه، اصلا فقط سیاستمداران نبودند. اگرچه تصفیه با حذف مخالفان سیاسی استالین در حزب کمونیست، به خصوص «بلشویکهای قدیمی»، شروع شد، اما خیلی سریع به بخشهای دیگر جامعه هم سرایت کرد. اهداف اصلی شامل:
- مخالفان سیاسی: تروتسکیستها و هر کسی که با استالین مخالف بود.
- رهبران ارتش سرخ: از مارشالها و ژنرالها گرفته تا افسران ردهپایین.
- کولاکها: دهقانان ثروتمند یا کسانی که برچسب کولاک میخوردند.
- روشنفکران و متخصصان: نویسندگان، دانشمندان، مهندسان و هنرمندان.
- اقلیتهای قومی: افرادی با اصالت لهستانی، آلمانی، فنلاندی و غیره که به جاسوسی برای کشورهای دیگر متهم میشدند.
- فعالان و رهبران مذهبی: به خصوص روحانیون کلیسای ارتدوکس.
- مردم عادی: هر کسی که با یک فرد دستگیر شده ارتباط داشت یا توسط دیگران لو داده میشد، میتوانست قربانی شود.
پرسش ۳: «دادگاههای نمایشی مسکو» چه بودند و چرا به آنها «نمایشی» میگفتند؟
پاسخ: دادگاههای مسکو سه محاکمه بزرگ و علنی بودند که برای رهبران ارشد سابق حزب کمونیست برگزار شد. به آنها «نمایشی» میگفتند چون نتیجه از قبل مشخص بود و هدف اصلی آنها نه اجرای عدالت، بلکه حذف رقبای استالین و ترساندن دیگران بود. همه شواهد بر اساس «اعترافات» متهمان بود که زیر شکنجههای شدید جسمی و روحی (مثل تهدید خانوادههایشان) گرفته میشد. این دادگاهها مثل یک تئاتر سیاسی بودند که در آن متهمان به جرایم سنگینی مثل جاسوسی، خرابکاری و توطئه برای قتل استالین اعتراف میکردند تا وفاداری خود به حزب را (حتی در لحظه مرگ) نشان دهند.
پرسش ۴: نقش سازمان «انکاود» و «ترویکاها» چه بود؟
پاسخ: «انکاود» پلیس مخفی و سازمان اصلی اجرای تصفیهها بود. ماموران آن مسئول دستگیری، بازجویی، شکنجه و اعدام قربانیان بودند. برای تسریع روند، «ترویکاها» (هیئتهای سه نفره) تشکیل شدند که متشکل از رئیس محلی انکاود، دبیر حزب منطقه و دادستان بودند. این هیئتها بدون محاکمه رسمی و حضور متهم، در جلسات کوتاه صدها پرونده را بررسی و حکم اعدام یا تبعید به گولاگ را صادر میکردند. این سیستم، عدالت را کاملا دور میزد و به انکاود قدرت مطلق برای حذف هر کسی را میداد.
پرسش ۵: در نهایت چه تعداد قربانی در این دوره وجود داشت؟
پاسخ: تعیین عدد دقیق قربانیان سخت است، اما بر اساس اسناد آرشیوی شوروی که پس از فروپاشی آن منتشر شد، آمار رسمی میگوید حدود ۶۸۱,۶۹۲ نفر در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸ اعدام شدند. علاوه بر این، حدود ۱۱۶,۰۰۰ نفر در اردوگاههای گولاگ جان باختند. مورخان تخمین میزنند که با احتساب مرگهای ناشی از بازداشت و تبعید، کل تلفات این دوره بین ۹۵۰ هزار تا ۱.۲ میلیون نفر بوده است. این آمار نشاندهنده ابعاد وحشتناک تصفیه بزرگ است.
منابع
- [۲] The Stalin Great Purge and the Brutal Gulags – LOST IN HISTORY
- [۴] The Great Terror: Violence, Ideology, And The Building Of Stalin’s Soviet Empire
- [۶] Stalin’s Great Purge: Gulags, Show Trials, and Terror | TheCollector
- [۸] Content from yivo.org
- [۱۰] Stalin Begins the Purge Trials | EBSCO Research Starters
دیدگاهتان را بنویسید