«سندروم نقص پاداش» یا به انگلیسی Reward Deficiency Syndrome (RDS). این مفهوم تلاش میکنه توضیح بده چرا بعضی از ما بیشتر از بقیه به سمت رفتارهای خاصی مثل اعتیاد، پرخوری، یا کارهای هیجانی و بدون فکر کشیده میشیم. انگار یک چیزی در سیستم «حال خوب» مغزمون درست کار نمیکنه و ما دائم دنبال یک چیزی میگردیم که اون خلأ رو پر کنه.
فصل اول: سندروم نقص پاداش چیه؟
فکر کنید یک اختاپوس با بازوهای زیاد در مغز شما زندگی میکنه. هر بازوی این اختاپوس یک نوع رفتار مشکلساز رو کنترل میکنه؛ یکی به سمت اعتیاد به مواد میره، یکی به سمت پرخوری، یکی به سمت قمار، یکی به سمت رفتارهای هیجانی و تکانشی (یعنی کارهایی که یهویی و بدون فکر انجام میدیم). سندروم نقص پاداش یا RDS دقیقا همین اختاپوسه. این یک اسم کلی برای مجموعهای از اختلالات روانی و رفتاریه که همه از یک ریشه مشترک آب میخورن.
این مفهوم اولین بار در سال ۱۹۹۵ توسط گروهی از محققان به رهبری «کنت بلوم» مطرح شد. اونها متوجه شدن که خیلی از رفتارهای مشکلساز، از اعتیاد به الکل و مواد مخدر گرفته تا پرخوری، قماربازی، و حتی بعضی اختلالات شخصیتی، یک نقطه مشترک دارن: یک اختلال در سیستم پاداش مغز. سیستم پاداش مغز ما مثل یک مرکز کنترل «حال خوب» عمل میکنه. وقتی ما کارهای لذتبخش و ضروری برای بقا رو انجام میدیم (مثل غذا خوردن، آب نوشیدن یا روابط اجتماعی)، این سیستم فعال میشه و مادهای به اسم «دوپامین» آزاد میکنه که به ما حس رضایت و خوشی میده. این حس خوب باعث میشه ما دوباره اون کارها رو تکرار کنیم.
حالا در افرادی که RDS دارن، این سیستم درست کار نمیکنه. به خاطر ترکیبی از عوامل ژنتیکی (یعنی چیزهایی که از پدر و مادرمون به ارث میبریم) و عوامل محیطی (مثل استرسهای طولانی)، مغز اونها به اندازه کافی دوپامین تولید نمیکنه یا نمیتونه از دوپامین تولید شده به درستی استفاده کنه. به این حالت میگن «هایپودوپامینرژیا» (Hypodopaminergia) که یعنی عملکرد ضعیف دوپامین. در نتیجه، این افراد از کارهای عادی و روزمره لذت کافی نمیبرن. حس میکنن یک چیزی کمه، یک خلأ درونی دارن و «هیجان زندگی رفته». برای همین، به طور ناخودآگاه به سمت کارها یا موادی کشیده میشن که بتونن این سیستم پاداش رو به زور فعال کنن و اون حس خوب رو تجربه کنن. مواد مخدر، الکل، شکر زیاد، قمار، یا حتی رفتارهای پرخطر، همه میتونن مثل یک شوک الکتریکی به این سیستم عمل کنن و برای مدت کوتاهی اون حس لذت رو به فرد برگردونن. مشکل اینجاست که این یک راه حل موقتی و بسیار مخربه و در درازمدت، وضعیت سیستم پاداش رو بدتر هم میکنه.
با اینکه RDS هنوز به طور رسمی در کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) وارد نشده، اما تحقیقات زیادی در موردش انجام شده. تا تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۲۲، ۲۱۳ مقاله با کلیدواژه «Reward Deficiency Syndrome» و ۱۴۰۹ مقاله با کلیدواژه «reward deficiency» در پابمد (یک پایگاه داده معتبر علمی) ثبت شده. این نشون میده که جامعه علمی داره به طور جدی به این ایده نگاه میکنه. فرضیه اصلی اینه که RDS یک «فنوتیپ» یا ویژگی اصلیه و اختلالات رفتاری مختلف مثل اعتیاد به مواد، اختلال کمتوجهی-بیشفعالی (ADHD)، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و غیره، همگی «اندوفنوتیپ» یا زیرمجموعههایی از این سندروم بزرگتر هستن.
فصل دوم: چطور مغز ما «حال خوب» رو تجربه میکنه؟ نگاهی به آبشار پاداش مغز
برای اینکه بفهمیم RDS چطور کار میکنه، اول باید با سیستم پاداش مغز و بازیگرهای اصلی اون آشنا بشیم. مغز ما یک سیستم خیلی هوشمند برای تشویق رفتارهای مفید داره. این سیستم که بهش میگن «مدار پاداش»، در بخشهای قدیمی و مرکزی مغز، به خصوص در ناحیهای به اسم «سیستم لیمبیک»، قرار داره. وقتی ما کاری میکنیم که برای بقای ما لازمه، این مدار فعال میشه و به ما حس لذت میده تا اون کار رو دوباره تکرار کنیم. این فرآیند خیلی پیچیدهتر از فشردن یک دکمه است و چندین ماده شیمیایی مغز یا «انتقالدهنده عصبی» در اون نقش دارن. محققان به این فرآیند زنجیرهای میگن «آبشار پاداش مغز» (Brain Reward Cascade یا BRC).
بیایید این آبشار رو پلهپله پایین بیایم:
- سرچشمه: سروتونین: همه چیز از «سروتونین» شروع میشه. سروتونین اغلب به عنوان مولکول «آرامش» و «رضایت» شناخته میشه. وقتی ما حس خوبی داریم و آروم هستیم، سطح سروتونین در مغز ما مناسبه. سروتونین در هیپوتالاموس (بخشی از مغز که خیلی از عملکردهای حیاتی رو کنترل میکنه) باعث آزاد شدن یک ماده دیگه میشه.
- جریان بعدی: انکفالینها و اندورفینها: این مواد، مسکنهای طبیعی بدن ما هستن. عملکردی شبیه به مواد مخدری مثل مورفین دارن. وقتی سروتونین اونها رو تحریک میکنه، آزاد میشن و حس سرخوشی و بیدردی ایجاد میکنن. وظیفه مهم بعدی اونها اینه که یک نگهبان سختگیر رو کنترل کنن.
- نگهبان سختگیر: گابا (GABA): «گابا» مهمترین انتقالدهنده عصبی «مهارکننده» در مغزه. کارش اینه که جلوی فعالیت بیش از حد سلولهای عصبی رو بگیره و مثل یک ترمز عمل کنه. یکی از چیزهایی که گابا به شدت کنترل میکنه، آزاد شدن دوپامینه. انکفالینها و اندورفینها میان و به گابا میگن: «یه کم آرومتر بگیر، لازم نیست اینقدر سختگیری کنی». اونها فعالیت گابا رو کم میکنن.
- مقصد نهایی: دوپامین: وقتی ترمز گابا برداشته میشه، سلولهای عصبی دوپامینرژیک (یعنی سلولهایی که دوپامین تولید میکنن) آزاد میشن تا دوپامین رو در یک ناحیه کلیدی به اسم «نوکلئوس اکومبنس» (Nucleus Accumbens یا NAc) آزاد کنن. این ناحیه قلب تپنده سیستم پاداش ماست. وقتی دوپامین در اینجا آزاد میشه، به گیرندههای خودش (مخصوصا گیرندههای نوع D2) متصل میشه و اون حس نهایی لذت، رضایت و انگیزه رو ایجاد میکنه. این همون حسیه که ما بهش میگیم «حال خوب» یا «پاداش».
حالا تصور کنید در این آبشار یک سد ایجاد بشه. مثلا به خاطر یک مشکل ژنتیکی، تعداد گیرندههای دوپامین D2 شما کم باشه. در این صورت، حتی اگه دوپامین آزاد هم بشه، جایی برای نشستن و اثر گذاشتن نداره. در نتیجه، شما اون حس رضایت کامل رو تجربه نمیکنید. این دقیقا اساس بیولوژیکی سندروم نقص پاداشه. این نقص میتونه در هر مرحلهای از آبشار رخ بده، اما تحقیقات نشون داده که مشکلات مربوط به سیستم دوپامین، به خصوص گیرندههای D2، نقش کلیدی دارن.
این سیستم فقط برای لذتهای طبیعی مثل غذا و روابط اجتماعی طراحی نشده. مواد اعتیادآور و رفتارهای پرخطر هم دقیقا همین سیستم رو هدف قرار میدن، اما با قدرتی بسیار بیشتر. اونها به طور مستقیم باعث آزاد شدن حجم عظیمی از دوپامین در نوکلئوس اکومبنس میشن و مغز رو غرق در لذت میکنن. برای کسی که سیستم پاداش ضعیفی داره، این تجربه میتونه بسیار وسوسهانگیز باشه، چون برای اولین بار حس میکنه که اون خلأ درونی پر شده. اما این کار مثل ریختن بنزین روی آتیشه و به مرور زمان، سیستم پاداش رو فرسوده و ضعیفتر میکنه و فرد رو در یک چرخه معیوب گرفتار میکنه.
فصل سوم: ردپای RDS در DNA ما؛ آیا این مشکل ارثی است؟
یکی از بحثهای اصلی در مورد RDS اینه که تا چه حد ریشه در ژنتیک ما داره. همه ما شنیدیم که میگن «اعتیاد در خانواده ما ارثیه». خب، این حرف پربیراه نیست. تحقیقات زیادی نشون داده که بعضی از ما به خاطر ساختار ژنتیکیمون، مستعد ابتلا به رفتارهای اعتیادآور هستیم. این به معنی سرنوشت قطعی نیست، اما مثل اینه که شما با ماشینی به دنیا بیاید که سیستم ترمزش کمی ضعیفتر از بقیه باشه. باید بیشتر مراقب باشید.
ژنها، پلیمورفیسمها و آللها: یک کلاس زیستشناسی ساده
برای اینکه بحث رو بهتر بفهمیم، باید چند تا اصطلاح رو مرور کنیم.
- ژن (Gene): ژنها مثل دستورالعملهای ساخت پروتئین در بدن ما هستن. هر ژن یک وظیفه خاص داره. مثلا یک ژن وظیفه ساخت گیرنده دوپامین رو داره.
- پلیمورفیسم (Polymorphism): این کلمه قلمبهسلمبه یعنی «چندشکلی». یعنی یک ژن میتونه در جمعیتهای مختلف، شکلها یا ورژنهای متفاوتی داشته باشه. مثل اینکه یک مدل ماشین میتونه با موتورهای مختلف عرضه بشه. همه اونها یک ماشین هستن، اما عملکردشون کمی متفاوته.
- آلل (Allele): به هر کدوم از این ورژنهای مختلف یک ژن میگن «آلل».
حالا برگردیم به داستان RDS. محققان کشف کردن که ژنهای زیادی در سیستم پاداش مغز نقش دارن و پلیمورفیسم در این ژنها میتونه عملکرد کل سیستم رو تحت تاثیر قرار بده.
ژن ستاره: گیرنده دوپامین D2 (DRD2)
مهمترین ژنی که در تحقیقات RDS مورد توجه قرار گرفته، ژن DRD2 هست. این ژن دستور ساخت گیرندههای دوپامین نوع ۲ رو میده. یادتونه گفتیم این گیرندهها چقدر مهمن؟ دوپامین باید به اونها بچسبه تا حس لذت ایجاد بشه.
در سال ۱۹۹۰، کنت بلوم و همکارانش یک کشف بزرگ کردن. اونها متوجه شدن که یک آلل خاص از ژن DRD2 به اسم آلل A1 (TaqA1 allele)، در افراد الکلی شدید، خیلی شایعتر از افراد غیرالکلیه. تحقیقات بعدی نشون داد که افرادی که این آلل رو دارن، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد تعداد کمتری گیرنده D2 در مغزشون دارن. این یعنی سیستم پاداش اونها از همون اول ضعیفتره. این کشف مثل یک جرقه بود و درهای جدیدی رو به روی درک ژنتیکی اعتیاد باز کرد.
البته بعدها مشخص شد که این پلیمورفیسم که با کد rs1800497 شناخته میشه، در واقع روی خود ژن DRD2 نیست، بلکه روی یک ژن همسایه به اسم ANKK1 قرار داره. اما به دلیل نزدیکی زیاد، روی عملکرد ژن DRD2 تاثیر میذاره. این موضوع کمی بحثهای فنی رو پیچیده کرد، اما اصل ماجرا که ارتباط این آلل با کاهش گیرندههای D2 و افزایش ریسک رفتارهای اعتیادآوره، همچنان پابرجاست.
GARS: تستی برای پیشبینی ریسک اعتیاد
با پیشرفت علم، محققان فهمیدن که فقط ژن DRD2 درگیر نیست. یک ارکستر کامل از ژنها در سیستم پاداش نقش دارن. بر همین اساس، گروه تحقیقاتی بلوم یک تست ژنتیکی به اسم «امتیاز ژنتیکی شدت ریسک اعتیاد» (Genetic Addiction Risk Severity یا GARS) طراحی کردن. این تست به جای تمرکز روی یک ژن، مجموعهای از ژنهای مهم در آبشار پاداش مغز رو بررسی میکنه.
این تست ۱۱ آلل پرخطر از ۱۰ ژن مختلف رو اندازهگیری میکنه تا یک تصویر کلی از وضعیت ژنتیکی سیستم پاداش یک فرد ارائه بده. این ژنها شامل موارد زیر هستن:
ژن | نقش در سیستم پاداش |
---|---|
DRD1, DRD2, DRD3, DRD4 | ژنهای گیرندههای مختلف دوپامین. عملکرد اونها برای حس کردن پاداش حیاتیه. |
DAT1 (SLC6A3) | ژن انتقالدهنده دوپامین. این پروتئین مثل جاروبرقی عمل میکنه و دوپامین اضافه رو از فضای بین سلولها جمع میکنه. |
5HTTLPR (SLC6A4) | ژن انتقالدهنده سروتونین. چون سروتونین در ابتدای آبشار پاداش قرار داره، عملکردش خیلی مهمه. |
COMT | این ژن آنزیمی رو میسازه که دوپامین رو تجزیه میکنه. اگه این آنزیم خیلی فعال باشه، دوپامین سریع از بین میره. |
MAO-A | این هم یک آنزیم دیگه برای تجزیه دوپامین و سایر انتقالدهندههای عصبیه. |
GABRB3 | ژن یکی از زیرواحدهای گیرنده گابا. گابا ترمز سیستم پاداشه و اختلال در اون میتونه همه چیز رو به هم بریزه. |
OPRM1 | ژن گیرنده مواد افیونی مو (μ-Opioid Receptor). این گیرنده جاییه که اندورفینها (و مواد مخدری مثل هروئین) بهش متصل میشن. |
هر کدوم از این ژنها میتونن آللهای «پرخطر» داشته باشن که منجر به یک حالت کلی هایپودوپامینرژیا یا عملکرد ضعیف دوپامین میشن. تست GARS تعداد این آللهای پرخطر رو در یک فرد میشمره و بر اساس اون یک امتیاز ریسک ارائه میده. این کار به متخصصان کمک میکنه تا افرادی که در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به رفتارهای مرتبط با RDS هستن رو زودتر شناسایی کنن و اقدامات پیشگیرانه رو شروع کنن.
گسترش و شیوع این آللهای پرخطر
شاید فکر کنید این آللهای پرخطر خیلی نادر هستن، اما اصلا اینطور نیست. اونها به طرز شگفتآوری در جمعیت عمومی شایع هستن. بیایید نگاهی به آمار شیوع جهانی (هتروزیگوت) چند تا از این آللها بندازیم:
- DRD2 (rs1800497 – A1 allele): حدود ۴۶٪
- DRD3 (rs6280 – C allele): حدود ۴۱٪
- DRD4 (rs1800955 – C allele): حدود ۴۲٪
- OPRM1 (rs1799971 – G allele): حدود ۲۹٪
- 5HTTLPR (rs25531 – S’ allele): حدود ۴۳٪
این اعداد نشون میدن که تقریبا نیمی از جمعیت جهان حداقل یکی از این آللهای پرخطر رو دارن. البته شیوع این آللها در گروههای نژادی مختلف، متفاوته. برای مثال، آلل پرخطر OPRM1 در آسیاییها خیلی شایعتره (۵۶٪) تا در آفریقایی-آمریکاییها (۲٪). این تفاوتها اهمیت در نظر گرفتن قومیت رو در مطالعات ژنتیکی نشون میده.
این شیوع بالا این سوال رو ایجاد میکنه که اگه این ژنها اینقدر «بد» هستن، چرا در طول تکامل حذف نشدن؟ این ما رو به فصل بعدی میرسونه.
فصل چهارم: یک نگاه تکاملی؛ آیا RDS به بقای اجداد ما کمک کرده؟
شاید عجیب به نظر برسه، اما این احتمال وجود داره که ژنهایی که امروز باعث مشکلات ما میشن، زمانی برای اجداد شکارچی-گردآورنده ما یک مزیت بوده باشن. چارلز داروین و دیگران به ما یاد دادن که در فرآیند «انتخاب طبیعی»، ژنهایی که به بقا و تولید مثل بیشتر کمک میکنن، در نسلهای بعدی شایعتر میشن.
بیایید تصور کنیم میلیونها سال پیش در دشتهای آفریقا زندگی میکنیم. در اون دنیا، رفتارهایی مثل رقابتجویی، خودخواهی، ریسکپذیری و کنجکاوی (Novelty Seeking) میتونستن تفاوت بین مرگ و زندگی رو رقم بزنن. کسی که ریسک میکرد و برای پیدا کردن منابع جدید به مناطق ناشناخته میرفت، یا در رقابت برای غذا و جفت، جسورتر و خودخواهتر بود، شانس بیشتری برای زنده موندن و انتقال ژنهاش به نسل بعد داشت.
حالا جالبه بدونید که خیلی از این رفتارها با سیستم دوپامینرژیک در ارتباط هستن. افرادی که به طور ژنتیکی سیستم پاداش ضعیفتری دارن (یعنی هایپودوپامینرژیک هستن)، ممکنه برای رسیدن به حس رضایت، به محرکهای قویتری نیاز داشته باشن. این نیاز میتونه اونها رو به سمت اکتشاف، ریسکپذیری و رفتارهای رقابتی سوق بده. در دنیای قدیم، این ویژگیها احتمالا یک مزیت تکاملی بزرگ محسوب میشدن. حاملان آلل DRD2 A1 ممکنه شکارچیها و کاشفان بهتری بوده باشن.
مشکل دنیای مدرن
مشکل از جایی شروع میشه که ما همون مغز باستانی رو به دنیای مدرن آوردیم. در جامعه امروزی که پر از محرکهای مصنوعی و در دسترسه، همون ویژگیهایی که زمانی برای بقا مفید بودن، میتونن به ضرر ما تموم بشن. اون میل به ریسک و هیجان که زمانی باعث کشف سرزمینهای جدید میشد، حالا میتونه خودش رو به شکل اعتیاد به قمار یا ورزشهای افراطی نشون بده. اون نیاز به تحریک شدید سیستم پاداش، حالا به جای پیدا کردن یک منبع غذایی جدید، با مصرف مواد مخدر یا پرخوری شکر برآورده میشه.
به عبارت دیگه، ما انسانها برای جستجوی لذت در هر شکلی سیمکشی شدیم، بدون اینکه به هزینهاش برای خودمون، دیگران و محیط اطرافمون فکر کنیم. این یک دوراهی تکاملیه. ژنهایی که زمانی به ما کمک کردن تا به عنوان یک گونه زنده بمونیم، حالا ممکنه در حال نابود کردن ما باشن. این فرضیه نشون میده که RDS فقط یک «بیماری» نیست، بلکه ممکنه یک ویژگی عمیقا ریشهدار در تاریخ تکاملی ما باشه که در دنیای امروز دیگه کاربرد مثبت نداره و به یک شمشیر دولبه تبدیل شده.
فصل پنجم: زیر ذرهبین علم؛ شواهد، انتقادها و بحثهای داغ
هر نظریه علمی برای اینکه پذیرفته بشه، باید از زیر تیغ نقد و بررسیهای دقیق عبور کنه. نظریه RDS هم از این قاعده مستثنی نیست. در این سالها، شواهد زیادی برای حمایت از اون ارائه شده، اما همزمان انتقادها و سوالات جدی هم در موردش مطرح شده. بیایید بیطرفانه به هر دو طرف ماجرا نگاه کنیم.
شواهد حمایتی: چه چیزهایی از RDS پشتیبانی میکنه؟
- همزمانی اختلالات (Co-occurrence): یکی از قویترین شواهد، همزمانی بالای رفتارهای اعتیادآور و تکانشیه. یک مطالعه بزرگ اپیدمیولوژیک به اسم PGA روی ۳۰۰۳ نوجوان و جوان (با میانگین سنی ۲۱ سال) انجام شد. نتایج نشون داد که همپوشانی قابل توجهی بین این رفتارها وجود داره. برای مثال:
- سیگار کشیدن با قمار، استفاده مشکلساز از اینترنت، ورزش افراطی و اختلالات خوردن در ارتباط بود.
- مصرف الکل با استفاده مشکلساز از اینترنت، بازیهای ویدیویی و اختلالات خوردن ارتباط داشت.
- مصرف حشیش با بازیهای آنلاین مشکلساز و قمار مرتبط بود.
این همپوشانیها نشون میده که این اختلالات احتمالا ریشههای روانی، ژنتیکی و عصبی مشترکی دارن که با مفهوم RDS همخوانی داره. - مطالعات ژنتیکی: همونطور که قبلا گفتیم، صدها مطالعه، آللهای خاصی در ژنهای سیستم پاداش (به خصوص DRD2) رو با رفتارهای مرتبط با RDS مرتبط دونستن. یک مطالعه جالب روی دو خانواده بزرگ (در مجموع ۵۵ نفر در ۵ نسل) انجام شد. در این خانوادهها، سابقه رفتارهای RDS (مثل اعتیاد) خیلی زیاد بود. نتایج نشون داد که آللهای پرخطر دوپامینرژیک در این خانوادهها به طور معناداری (p < 0.015) بیشتر از گروه کنترل بود. جالبه که در خانواده A، صد درصد افراد آلل A1 ژن DRD2 رو داشتن. این نوع مطالعات خانوادگی، شواهد محکمی برای نقش ژنتیک ارائه میدن.
- تصویربرداری مغزی (Neuroimaging): مطالعاتی که از تکنیکهایی مثل fMRI و PET اسکن استفاده میکنن، تونستن به طور مستقیم داخل مغز رو نگاه کنن. خیلی از این تحقیقات نشون دادن که در افراد حامل آلل A1 ژن DRD2، پاسخ مغز به پاداشها (مثلا دیدن عکس غذای خوشمزه یا برنده شدن پول) در نواحی کلیدی مثل استریاتوم «کند» یا «ضعیف» (blunted) است. انگار مغز اونها برای هیجانزده شدن به محرک قویتری نیاز داره. این یافتهها دقیقا با ایده اصلی RDS که میگه این افراد از لذتهای عادی رضایت کافی نمیبرن، مطابقت داره. یک مطالعه توسط استایس و همکارانش (Stice et al.) نشون داد که افرادی که این پاسخ ضعیف مغزی رو دارن، بیشتر در معرض پرخوری و اضافه وزن در آینده هستن، مخصوصا اگه آللهای پرخطر ژنتیکی رو هم داشته باشن.
انتقادها و چالشها: کجای کار میلنگه؟
- نقش اصلی دوپامین زیر سوال است: بعضی از محققان معتقدن که ساده کردن همه اعتیادها به «کمبود دوپامین» یک نگاه قدیمی و بیش از حد سادهانگارانه است.
- مارکو لیتون (Marco Leyton) استدلال میکنه که افزایش دوپامین لزوما به معنی «لذت» نیست، بلکه بیشتر به معنی «انگیزه برای جستجو» (motivational salience) است. یعنی دوپامین ما رو به سمت هدف هل میده. او همچنین میگه که این افزایش دوپامین هست که باعث رفتار جستجوگرانه برای مواد میشه، نه کاهش اون.
- دیوید نات و همکاران (Nutt et al.) در یک بررسی نشون دادن که با اینکه الکل (به طور متوسط) و محرکها (به طور قوی) سطح دوپامین رو در استریاتوم بالا میبرن، شواهد کمی وجود داره که حشیش و مواد افیونی هم همین کار رو بکنن. این یعنی شاید دوپامین برای همه اعتیادها نقش محوری نداشته باشه. البته گروههای دیگه مثل گروه «ون در کوی» (van der Kooy) نشون دادن که نقش گیرنده D2 در پاداش مواد افیونی، بستگی به حالت انگیزشی حیوان داره (اینکه در حالت خماری باشه یا نه)، که نشون میده قضیه پیچیدهتره.
- مارتین پوتنزا (Martin Potenza) هم نقش محوری دوپامین رو در قمار آسیبشناسانه زیر سوال برده، هرچند که دادههای جهانی جدیدتر همچنان به نقش مهم دوپامین در این زمینه اشاره میکنن.
- نتایج متناقض در مطالعات ژنتیکی: با اینکه مطالعات زیادی ارتباط ژن DRD2 با اعتیاد رو نشون دادن، نتایج همه اونها یکسان نبوده. بعضی مطالعات این ارتباط رو پیدا نکردن یا اثر اون رو خیلی کوچیک گزارش کردن. این تناقضها باعث شده بعضیها بگن که اعتیاد یک پدیده بسیار «پلیژنتیک» (polygenic) است، یعنی صدها یا هزاران ژن با اثرات کوچک در اون نقش دارن و تمرکز روی فقط یک ژن مثل DRD2 گمراهکننده است. هرچند که امروزه یک توافق عمومی وجود داره که اعتیاد پلیژنتیکه، اما همچنان ژن DRD2 به عنوان یکی از بازیگران اصلی در نظر گرفته میشه.
- مشکل بزرگ «گروه کنترل»: این شاید مهمترین چالش روششناختی در تحقیقات ژنتیک رفتاری باشه. در یک مطالعه «مورد-شاهدی» (case-control)، شما یک گروه از بیماران (مثلا الکلیها) رو با یک گروه از افراد سالم (گروه کنترل) مقایسه میکنید. حالا فرض کنید شما برای گروه کنترل، از اهداکنندگان خون یا افراد عادی جامعه استفاده کنید، بدون اینکه اونها رو به دقت برای سایر رفتارهای مرتبط با RDS غربالگری کنید. چه اتفاقی میفته؟
شما ممکنه یک فرد الکلی رو با کسی مقایسه کنید که الکلی نیست، اما به شدت سیگاریه، یا چاقه، یا معتاد به قماره. در واقع شما دارید «بیمار رو با بیمار» مقایسه میکنید. این کار باعث میشه تفاوتهای ژنتیکی واقعی کمرنگ بشن و نتایج مطالعه بیاعتبار یا «کاذب» (spurious) از آب دربیان.
برای حل این مشکل، مفهوم «کنترلهای فوقالعاده» (Super Controls) مطرح شده. اینها افرادی هستن که نه تنها خودشون، بلکه خانوادهشون هم برای هیچکدوم از رفتارهای مرتبط با RDS (که در جدول زیر میبینید) غربالگری میشن.جدول طیف رفتارهای مرتبط با RDS:
یک مطالعه که این کار رو انجام داد، نتایج شگفتانگیزی به دست آورد. اونها دیدن که شیوع آلل A1 ژن DRD2 در گروههای کنترل عادی و غربالگرینشده حدود ۲۹ تا ۳۳ درصده. اما وقتی گروه «کنترل فوقالعاده» (یعنی کاملا پاک از RDS) رو بررسی کردن، دیدن که فقط ۳.۳ درصد اونها این آلل رو دارن! این تفاوت عظیم نشون میده که چقدر مهمه که در تحقیقات ژنتیکی از کنترلهای واقعا سالم استفاده بشه. این کار مثل پیدا کردن «جام مقدس» در این حوزه است.
- یافتههای غافلگیرکننده ولکوف (Volkow): گروه تحقیقاتی نورا ولکوف، که یکی از بزرگترین محققان اعتیاد در جهانه، با استفاده از PET اسکن یک یافته غیرمنتظره داشت. اونها دیدن که در افراد معتاد، افزایش دوپامین ناشی از مصرف خود ماده مخدر، کمتر از افراد سالمه. یعنی مغزشون به خود دارو پاسخ ضعیفتری میده. اما در مقابل، وقتی همین افراد در معرض «سرنخهای شرطیشده» (مثلا دیدن وسایل مصرف مواد) قرار میگرفتن، مغزشون دوپامین زیادی آزاد میکرد و حس ولع شدیدی (craving) تجربه میکردن.
این یافته نشون میده که در اعتیاد، مغز بیشتر به «انتظار پاداش» پاسخ میده تا خود پاداش. این عدم تعادل بین مدارهای انتظار و مدارهای پاداش واقعی، یکی از دلایل اصلی ادامه مصرف و از دست دادن کنترل در افراد معتاده. این مشاهدات با ایده «پاسخ ضعیف» (blunted response) که در RDS مطرح میشه، همخوانی داره.
فصل ششم: وقتی غذا و شکر مثل مواد مخدر عمل میکنند
تا اینجا بیشتر در مورد مواد مخدر و الکل صحبت کردیم، اما یکی از جنجالیترین و مهمترین بازوهای اختاپوس RDS، ارتباط اون با غذا، شکر و چاقیه. امروزه شواهد علمی زیادی وجود داره که نشون مiden اعتیاد به غذا یک پدیده واقعیه و شباهتهای زیادی با اعتیاد به مواد روانگردان داره.
ارتباط بیولوژیکی بین گلوکز و دوپامین
مغز ما برای انرژی به گلوکز (قند) نیاز داره. اما رابطه گلوکز و مغز خیلی عمیقتر از این حرفهاست.
- در سیستم لیمبیک، نورونهایی که انکفالین تولید میکنن (که در آبشار پاداش نقش دارن)، به گیرندههای گلوکز خیلی نزدیک هستن.
- گلوکز با غلظت بالا میتونه مستقیما باعث آزاد شدن دوپامین بشه.
- بین سطح گلوکز خون و سطح متابولیت دوپامین (مادهای که از تجزیه دوپامین به وجود میاد) در مایع مغزی-نخاعی ارتباط معناداری وجود داره.
- وقتی سطح گلوکز در مغز به شدت پایین میاد (مثلا با تزریق آنالوگ گلوکز به اسم 2DG)، این استرس متابولیک باعث افزایش گردش دوپامین در مغز میشه.
این شواهد نشون میدن که مغز ما به شدت به سطح قند حساسه و سیستم پاداش ما مستقیما تحت تاثیر اونه.
شکر، یک ماده اعتیادآور؟
تحقیقات روی حیوانات نتایج جالبی رو نشون داده. وقتی به موشها به صورت متناوب (نه همیشه) دسترسی به مقدار زیادی شکر داده میشه، اونها رفتارهایی شبیه به اعتیاد از خودشون نشون میدن:
- پرخوری (Bingeing): در زمان دسترسی، مقدار زیادی شکر میخورن.
- علایم ترک (Withdrawal): وقتی شکر ازشون گرفته میشه، علایمی شبیه به خماری مواد افیونی، مثل اضطراب و به هم ریختن تعادل دوپامین و استیلکولین در مغز، نشون میدن.
- ولع (Craving): بعد از مدتی محرومیت، میل شدیدی برای پیدا کردن و خوردن شکر دارن.
- حساسیت متقاطع (Cross-sensitization): موشهایی که به شکر «معتاد» شدن، راحتتر به مواد مخدری مثل کوکائین هم معتاد میشن. انگار مغزشون برای اعتیاد آماده شده.
در یک مطالعه شگفتانگیز، محققان به موشهایی که قبلا به کوکائین معتاد شده بودن، حق انتخاب بین کوکائین و آب شیرین (ساخارین) دادن. اکثریت قریب به اتفاق موشها، ساخارین رو به کوکائین ترجیح دادن! این نشون میده که برای مغز، پاداش ناشی از شیرینی میتونه حتی از پاداش ناشی از یک ماده مخدر قوی هم جذابتر باشه.
چاقی و RDS
بر اساس این شواهد، فرضیه اینه که چاقی و پرخوری هم میتونن یکی از زیرمجموعههای RDS باشن. افرادی که سیستم پاداش ضعیفی دارن، ممکنه برای جبران این کمبود، به سمت غذاهای پرکالری، پرچرب و پرشکر کشیده بشن. این غذاها مثل مواد مخدر، سیستم پاداش رو به شدت تحریک میکنن.
مطالعات تصویربرداری مغزی هم این ایده رو تایید کردن. همانطور که در افراد معتاد به مواد، تعداد گیرندههای D2 در مغز کمه، در افراد چاق هم همین پدیده مشاهده شده. هرچقدر شاخص توده بدنی (BMI) بالاتر باشه، تعداد گیرندههای D2 کمتره. این کمبود گیرنده میتونه باعث بشه فرد برای رسیدن به حس رضایت، به طور جبرانی پرخوری کنه.
جراحی چاقی و یک پدیده عجیب: انتقال اعتیاد
جراحی چاقی (Bariatric surgery) یکی از موثرترین روشها برای کاهش وزن شدیده. اما این جراحیها گاهی یک عارضه جانبی عجیب دارن: «انتقال اعتیاد» (Addiction Transfer). یعنی فردی که قبلا پرخوری میکرده، بعد از جراحی که دیگه نمیتونه زیاد غذا بخوره، به الکل، قمار یا مواد مخدر معتاد میشه.
توضیح این پدیده از دیدگاه RDS جالبه. جراحی، راه رسیدن به پاداش از طریق غذا رو مسدود میکنه، اما مشکل اصلی که همون سیستم پاداش ضعیفه، سر جای خودشه. در نتیجه، مغز به دنبال یک راه جدید برای تحریک خودش میگرده. یک مطالعه نشون داد که بعد از جراحی چاقی، دسترسی به گیرندههای D2 در مغز کمتر هم میشه. این یعنی مغز فرد حتی از قبل هم هایپودوپامینرژیکتر میشه و ریسک اعتیاد به چیزهای دیگه بالاتر میره. البته یک مطالعه دیگه با فاصله زمانی کوتاهتر، افزایش گیرندهها رو نشون داده که این تناقض نیاز به تحقیقات بیشتر داره.
فصل هفتم: از تشخیص تا درمان؛ آیا راه حلی وجود دارد؟
اگر RDS یک مشکل واقعی با ریشه بیولوژیکی باشه، پس باید راهی برای تشخیص و درمانش هم وجود داشته باشه.
تشخیص در کلینیک
یک پزشک یا روانشناس آگاه به RDS، فقط به مشکل فعلی بیمار (مثلا اعتیاد به الکل) نگاه نمیکنه. اونها به دنبال الگوهای رفتاری در طول زندگی فرد و خانوادهاش میگردن. بعضی از سوالاتی که ممکنه پرسیده بشه اینها هستن:
- «آیا در دوران مدرسه برای تمرکز کردن مشکل داشتی؟» (اشاره به احتمال وجود ADHD)
- «آیا ساعتهای طولانی روی تخت یا کاناپه دراز میکشی و حوصله هیچ کاری رو نداری؟» (اشاره به سندروم بیانگیزگی یا Amotivational Syndrome که با ADHD مرتبطه)
- «آیا عادت به سوت زدن، زمزمه کردن، صاف کردن گلو، شکستن قولنج یا پیچوندن موهات داری؟» (اشاره به تیکهای حرکتی یا صوتی که میتونه نشونه سندروم تورت باشه)
- «در خانواده شما سابقه اعتیاد، پرخاشگری، اختلالات روانی یا رفتارهای تکانشی وجود داره؟»
پاسخ مثبت به این سوالها میتونه مثل قطعات یک پازل کنار هم قرار بگیره و تصویر بزرگتری از یک مشکل ریشهای در سیستم پاداش رو نشون بده. یک متخصص بالینی (که در متن با نام TM به او اشاره شده) گزارش کرده که در طی هفت سال بررسی پرونده حدود ۲۵۰ بیمار معتاد به مواد افیونی، متوجه شده که ۸۵ درصد اونها سابقه ADHD و ۷۵ درصدشون علایم افسردگی داشتن که به سوالات مربوط به بیانگیزگی پاسخ مثبت میدادن. این مشاهدات بالینی، ایده RDS به عنوان یک چتر بزرگ برای اختلالات مختلف رو تقویت میکنه.
راهکارهای درمانی: هدف، تعادل دوپامین
رویکردهای درمانی سنتی برای اعتیاد اغلب روی «مسدود کردن» اثرات مواد تمرکز دارن. مثلا از داروهایی استفاده میشه که گیرندههای دوپامین رو بلاک میکنن. این روشها ممکنه در کوتاهمدت مفید باشن، اما در درازمدت میتونن مشکل هایپودوپامینرژیا رو بدتر کنن.
رویکرد مبتنی بر RDS دقیقا برعکسه. هدف اصلی، «فعالسازی» و «ایجاد تعادل» (Homeostasis) در سیستم دوپامینرژیک است. یعنی به جای مسدود کردن، به دنبال راههایی برای تقویت و تنظیم مجدد عملکرد دوپامین هستیم.
یکی از راهکارهای پیشنهادی، استفاده از یک مکمل غذایی-دارویی به اسم KB220 است. این فرمولاسیون که به عنوان یک «تنظیمکننده پرودوپامین» (pro-dopamine regulator) توصیف شده، مجموعهای از مواد طبیعیه که به مراحل مختلف آبشار پاداش مغز کمک میکنه تا به تعادل برسه. تحقیقات اولیه روی حیوانات و همچنین مطالعات تصویربرداری مغزی و بالینی روی انسانها نشون داده که این مکمل میتونه به ترمیم اپیژنتیکی و تنظیم عملکرد دوپامین کمک کنه.
اپیژنتیک یعنی تغییراتی که در «بیان» ژنها رخ میده بدون اینکه خود کد DNA عوض بشه. عواملی مثل استرس مزمن یا مصرف مواد میتونن به صورت اپیژنتیکی عملکرد ژنهای پاداش رو مختل کنن. درمانهایی مثل KB220 ممکنه بتونن این تغییرات منفی رو برگردونن.
هدف نهایی «مدیریت دقیق اعتیاد» (Precision Addiction Management) است. یعنی به جای یک درمان یکسان برای همه، با استفاده از تستهای ژنتیکی مثل GARS و درک عمیق از بیولوژی هر فرد، یک برنامه درمانی شخصیسازیشده طراحی کنیم که دقیقا ریشه مشکل، یعنی سیستم پاداش ضعیف، رو هدف قرار بده. این رویکرد با اصول پزشکی استئوپاتیک که بر اهمیت هومئوستاز (تعادل داخلی بدن) برای خود-درمانی تاکید داره، همسو است.
فصل هشتم: نگاهی به مرد پشت پرده و دنیای تجارت
هر نظریه علمی بزرگی، یک یا چند چهره اصلی پشت خودش داره. چهره اصلی نظریه RDS، دکتر کنت بلوم (Kenneth Blum) است. او یک دانشمند آمریکایی در حوزه نوروسایکو فارماکولوژی و ژنتیکه که تا سال ۱۹۹۵ استاد فارماکولوژی در مرکز علوم بهداشت دانشگاه تگزاس بود. بلوم کسی است که اصطلاح «سندروم نقص پاداش» رو ابداع کرد و بیشترین تحقیقات رو در این زمینه انجام داده.
اما داستان به همینجا ختم نمیشه. دانستن این بخش برای داشتن یک نگاه کامل و بیطرفانه ضروریه. بر اساس اطلاعات موجود (مثلا از صفحه ویکیپدیای او)، نظریه RDS هنوز به یک اجماع کامل در بین محققان اعتیاد نرسیده. یعنی همه دانشمندان این حوزه، وجود چنین سندرومی رو به عنوان یک مفهوم علمی معتبر قبول ندارن. این نظریه هنوز در کتابهای مرجع تشخیصی مثل DSM وارد نشده.
نکته مهم دیگه اینه که دکتر بلوم منافع تجاری هم در این زمینه داره. او چندین پتنت یا حق اختراع در مورد تستهای ژنتیکی (مثل GARS) و درمانهای مرتبط با این سندروم (مثل فرمولاسیونهای غذایی) ثبت کرده. این محصولات از طریق شرکتهای مختلفی که او در اونها نقش داره، به بازار عرضه میشن. برای مثال:
- تست GARS: از طریق شرکتهایی مثل IGENE LLC و Geneus Health بازاریابی میشه.
- مکملهای غذایی: مکملهایی مثل Synaptamine و KB220 (که با نام Restoregen هم شناخته میشه) از طریق شرکتهایی مثل Synaptamine Inc. و Ivitalize Inc. عرضه میشن.
بلوم همچنین سردبیر ارشد مجلهای به اسم «مجله سندروم نقص پاداش و علم اعتیاد» است و قبلا سردبیر مجله دیگری از گروه انتشاراتی OMICS بوده که هر دو در لیست «انتشارات غارتگر» (predatory publishers) قرار گرفتن. اینها انتشاراتیهایی هستن که متهم به نداشتن استانداردهای علمی دقیق برای چاپ مقالات هستن.
این اطلاعات به این معنی نیست که نظریه RDS اشتباهه، اما به ما یادآوری میکنه که در علم، همیشه باید نگاهی نقادانه داشته باشیم و بین تحقیقات علمی و منافع تجاری تمایز قایل بشیم. این بخشی از فرآیند علمیه که هر نظریهای، هرچقدر هم که جذاب باشه، باید توسط جامعه علمی مستقل و بدون سوگیری بارها و بارها آزمایش و تایید بشه.
پرسش و پاسخ کلاسی: سوالاتی که شاید در ذهن شما باشه
خب، حالا که این سفر علمی طولانی رو با هم داشتیم, وقتشه چند تا از سوالهای مهمی که ممکنه براتون پیش اومده باشه رو جواب بدیم.
سوال ۱: استاد، آخرش نفهمیدیم، RDS یک بیماری واقعیه یا فقط یک نظریه است؟
جواب: سوال خیلی خوبیه. در حال حاضر، RDS بیشتر یک «مدل» یا «چارچوب نظری» است تا یک بیماری رسمی و تایید شده. یعنی یک راه برای فکر کردن و توضیح دادن مجموعهای از رفتارهاست. همونطور که گفتیم، هنوز در کتابهای مرجع تشخیصی مثل DSM نیومده و همه دانشمندان هم روی اون توافق ندارن. شواهد زیادی (ژنتیکی، مغزی، رفتاری) ازش حمایت میکنه، اما همزمان انتقادها و سوالات جدی هم در موردش وجود داره. پس بهترین جواب اینه که RDS یک مفهوم علمی در حال تحقیقه که پتانسیل زیادی داره، اما هنوز به قطعیت نرسیده.
سوال ۲: اگه من یکی از اون آللهای ژنتیکی «پرخطر» مثل A1 رو داشته باشم، یعنی حتما معتاد میشم؟
جواب: قطعا نه! این یکی از مهمترین نکاتیه که باید به خاطر بسپارید. ژنتیک سرنوشت شما رو تعیین نمیکنه، بلکه فقط «ریسک» یا «استعداد» شما رو مشخص میکنه. مثل اینه که شما به طور ژنتیکی مستعد آفتابسوختگی باشید. این به معنی این نیست که حتما میسوزید. اگه از کرم ضدآفتاب استفاده کنید و مراقب باشید، هیچ اتفاقی نمیفته. در مورد RDS هم همینه. ژنها فقط بخشی از پازل هستن. عوامل محیطی مثل تربیت خانوادگی، استرس، دوستان و انتخابهای شخصی، نقش بسیار بزرگتری دارن. داشتن یک آلل پرخطر فقط یعنی باید کمی بیشتر مراقب خودتون باشید.
سوال ۳: فرق بین «خواستن» (Wanting) و «دوست داشتن» (Liking) که در موردش صحبت شد، دقیقا چیه؟
جواب: این یک تمایز خیلی جالب در علم اعصابه.
- «دوست داشتن» (Liking): این همون حس لذت خالص و آنیه که از یک پاداش میبرید. مثلا مزه شیرین یک تکه شکلات. این حس بیشتر با سیستمهای اپیوئیدی (اندورفین) مغز در ارتباطه.
- «خواستن» (Wanting): این همون انگیزه و میل شدید برای به دست آوردن پاداشه. این حس «جستجوگری» و «ولع» است. این بخش تقریبا به طور کامل توسط سیستم دوپامین کنترل میشه.
در اعتیاد، اتفاق جالبی میفته. به مرور زمان، «دوست داشتن» ماده مخدر کمتر میشه (یعنی فرد دیگه اون لذت اولیه رو ازش نمیبره)، اما «خواستن» اون به شدت افزایش پیدا میکنه. فرد دیگه برای لذت بردن مصرف نمیکنه، بلکه به خاطر یک میل غیرقابل کنترل و اجباری مصرف میکنه. این همون چیزیه که بهش میگن « incentive-sensitization» یا «حساس شدن انگیزه».
سوال ۴: میشه آبشار پاداش مغز رو یک بار دیگه با یک مثال ساده توضیح بدید؟
جواب: حتما. فکر کنید سیستم پاداش مغز شما یک شرکت بزرگه که هدفش تولید محصول نهایی یعنی «حال خوب» (دوپامین) است.
- سروتونین مدیر ارشد بخشه. اون به کارمندهای بخش بعدی (انکفالینها) دستور شروع کار رو میده.
- انکفالینها کارمندهای متخصصی هستن که کارشون اینه که برن و نگهبان سختگیر شرکت (گابا) رو راضی کنن که دست از سختگیری برداره.
- گابا مدیر حراسته. کارش اینه که نذاره هر کسی وارد انبار اصلی بشه و محصول رو برداره. اون خیلی سختگیره و همیشه در حال ترمز کردنه.
- دوپامین محصول نهایی و باارزش شرکته که در انبار (نوکلئوس اکومبنس) نگهداری میشه.
وقتی مدیر ارشد (سروتونین) دستور میده، متخصصها (انکفالینها) میرن و به مدیر حراست (گابا) میگن که «اجازه بده کار انجام بشه». مدیر حراست کمی کوتاه میاد و ترمز رو شل میکنه. اینجاست که درهای انبار باز میشه و محصول نهایی (دوپامین) آزاد میشه و به دست مشتری (گیرندههای دوپامین) میرسه و همه خوشحال میشن. در RDS، ممکنه مدیر حراست زیادی سختگیر باشه، یا تعداد مشتریها (گیرندهها) کم باشه و محصول روی دست شرکت باد کنه!
سوال ۵: چرا انجام دادن این مطالعات ژنتیکی اینقدر سخته و نتایجشون گاهی با هم فرق میکنه؟
جواب: چند تا دلیل اصلی داره:
- پیچیدگی رفتار: رفتارهای انسانی مثل اعتیاد فوقالعاده پیچیدهان و تحت تاثیر صدها عامل ژنتیکی و محیطی هستن. پیدا کردن یک یا چند ژن مسئول، مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاهه.
- مشکل گروه کنترل: همونطور که مفصل توضیح دادیم، اگه گروه کنترل شما به درستی انتخاب نشه و خودشون پر از مشکلات رفتاری باشن، کل مطالعه زیر سوال میره. پیدا کردن «کنترلهای فوقالعاده» خیلی سخته.
- تفاوتهای قومی و نژادی: شیوع آللهای ژنتیکی در جمعیتهای مختلف دنیا متفاوته. یک مطالعه که روی اروپاییها انجام شده، ممکنه نتایجش برای آسیاییها یا آفریقاییها صدق نکنه.
- اندازه نمونه کوچک: خیلی از مطالعات اولیه با تعداد شرکتکنندههای کمی انجام شدن که این باعث میشه نتایجشون خیلی قابل اعتماد نباشه.
به خاطر همه این دلایل، علم ژنتیک رفتاری یک حوزه پر از چالش و بحثه و برای رسیدن به نتایج قطعی، نیاز به مطالعات بسیار بزرگ، دقیق و با روششناسی بینقص داریم.
منابع
- [۲] Just a moment…
- [۴] Kenneth Blum – Wikipedia
- [۶] Dopamine homeostasis: brain functional connectivity in reward deficiency syndrome
- [۸] Reward Deficiency Syndrome (RDS) – Literally Ausome
- [۱۰] Overcoming reward deficiency syndrome by the induction of “dopamine homeostasis” instead of opioids for addiction: illusion or reality? – American Osteopathic Association
- [۱] Reward Deficiency Syndrome (RDS) Surprisingly Is Evolutionary and Found Everywhere: Is It “Blowin’ in the Wind”? – PMC
- [۳] Reward deficiency syndrome: a biogenetic model for the diagnosis and treatment of impulsive, addictive, and compulsive behaviors – PubMed
- [۵] In Search of Reward Deficiency Syndrome (RDS)-free Controls: The “Holy Grail” in Genetic Addiction Risk Testing – PMC
- [۷] Frontiers | Dopamine and glucose, obesity, and reward deficiency syndrome
- [۹] When the Thrill is Gone: Reward Deficiency Syndrome | Psychology Today
دیدگاهتان را بنویسید