خلاصه
- مائو زدونگ کسی بود که جمهوری خلق چین رو در سال ۱۹۴۹ تأسیس کرد و تا زمان مرگش در ۱۹۷۶ رهبر اصلی این کشور و حزب کمونیست بود.
- اون تو یه خانواده روستایی متولد شد و دوران جوانیش پر از مطالعه و فعالیتهای انقلابی بود که به پیوستنش به حزب کمونیست چین منجر شد.
- مائو نقش مهمی تو جنگ داخلی چین داشت و بعد از پیروزی بر کومینتانگ و رهبرش چیانگ کایشک، به قدرت رسید.
- سیاستهاش مثل «یک جهش بزرگ به جلو» و «انقلاب فرهنگی» چین رو صنعتی کرد، اما متأسفانه باعث قحطی گسترده و مرگ میلیونها نفر شد.
- با وجود این، اون رو به خاطر بیرون آوردن چین از استعمار، بهبود سواد و بهداشت و تبدیل چین به یه قدرت جهانی تحسین میکنن.
- میراث مائو زدونگ تو چین هنوز هم خیلی مهمه و اغلب گفته میشه که ۷۰ درصد درست عمل کرده و ۳۰ درصد اشتباه.
بیایید یک راست بریم سر اصل مطلب و ببینیم داستان مائو زدونگ چیه. مائو زدونگ یک شخصیت چینی بود که هم سیاستمدار بود، هم انقلابی و هم نظریهپرداز سیاسی. اون کسی بود که در سال ۱۹۴۹ جمهوری خلق چین (PRC) رو تاسیس کرد و از همون موقع تا روزی که در سال ۱۹۷۶ از دنیا رفت، رهبر این کشور بود. مائو از سال ۱۹۴۳ تا زمان مرگش، رئیس حزب کمونیست چین (CCP) بود، اما در عمل از سال ۱۹۳۵ رهبر بیچون و چرای حزب به حساب میومد. نظریههایی که اون ارائه داد و میگفت نسخه چینی شده مارکسیسم-لنینیسم هستن، به اسم «مائوئیسم» شناخته میشن. تاریخ تولدش ۲۶ دسامبر ۱۸۹۳ و تاریخ مرگش ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ ثبت شده.
اون در خانوادهای دهقان در شاوشان، استان هونان به دنیا اومد. در چانگشا درس خوند و تحت تاثیر انقلاب ۱۹۱۱ و ایدههای ملیگرایی چینی و ضد امپریالیستی قرار گرفت. زمانی که به عنوان کتابدار در دانشگاه پکن کار میکرد، با مارکسیسم آشنا شد و بعدا در جنبش چهارم مه در سال ۱۹۱۹ شرکت کرد. در سال ۱۹۲۱، مائو یکی از اعضای موسس حزب کمونیست چین شد. بعد از شروع جنگ داخلی چین بین کومینتانگ (KMT) و حزب کمونیست، مائو در سال ۱۹۲۷ قیام ناموفق «برداشت پاییزی» رو در هونان رهبری کرد و در سال ۱۹۳۱، جمهوری شوروی جیانگشی رو تاسیس کرد. اون به ساخت ارتش سرخ چین کمک کرد و یک استراتژی جنگ چریکی رو توسعه داد. در سال ۱۹۳۵، مائو در طول «راهپیمایی طولانی» رهبر حزب کمونیست شد؛ این راهپیمایی یک عقبنشینی نظامی به سمت منطقه شوروی یانآن در شاآنشی بود، جایی که حزب شروع به بازسازی نیروهاش کرد. حزب کمونیست با کومینتانگ در «جبهه متحد دوم» در شروع جنگ دوم چین و ژاپن در سال ۱۹۳۷ متحد شد، اما جنگ داخلی بعد از تسلیم ژاپن در سال ۱۹۴۵ دوباره از سر گرفته شد. در سال ۱۹۴۹، نیروهای مائو دولت ناسیونالیست رو شکست دادن و اونها به تایوان عقبنشینی کردن.
تاسیس جمهوری خلق چین و سیاستهای اولیه
در اول اکتبر ۱۹۴۹، مائو تاسیس جمهوری خلق چین رو اعلام کرد، یک دولت تکحزبی که توسط حزب کمونیست کنترل میشد. اون کمپینهایی برای توزیع مجدد زمین و صنعتیسازی شروع کرد، مخالفان سیاسی رو سرکوب کرد، در جنگ کره مداخله کرد و بر کمپینهای ایدئولوژیک «صد گل» و «ضد راستگراها» نظارت داشت. از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲، مائو بر «جهش بزرگ به پیش» نظارت داشت، کمپینی که هدفش اشتراکی کردن سریع کشاورزی و صنعتی کردن کشور بود. این برنامه شکست خورد و به قحطی بزرگ چین منجر شد. در سال ۱۹۶۶، مائو «انقلاب فرهنگی» رو شروع کرد که با مبارزه طبقاتی خشونتبار، تخریب آثار تاریخی و کیش شخصیت مائو مشخص میشد. از اواخر دهه ۱۹۵۰، سیاست خارجی مائو تحت سلطه یک شکاف سیاسی با اتحاد جماهیر شوروی بود و در دهه ۱۹۷۰ اون شروع به برقراری روابط با ایالات متحده کرد. در سال ۱۹۷۶، مائو بر اثر حمله قلبی درگذشت. ابتدا هوآ گوئوفنگ جانشینش شد و بعد در سال ۱۹۷۸، دنگ شیائوپینگ جای اون رو گرفت. ارزیابی رسمی حزب کمونیست از میراث مائو هم اون رو تحسین میکنه و هم اشتباهاتش در سالهای آخر عمرش رو تایید میکنه.
سیاستهای مائو منجر به مرگ تعداد زیادی از مردم شد، با دهها میلیون قربانی قحطی، آزار و اذیت سیاسی، کار اجباری در زندان و اعدام. حکومت اون به عنوان یک رژیم تمامیتخواه توصیف شده. از طرفی، به مائو اعتبار داده میشه که چین رو از یک نیمهمستعمره به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل کرده و سوادآموزی، حقوق زنان، مراقبتهای بهداشتی اولیه، آموزش و امید به زندگی رو بهبود بخشیده. در چین مدرن، اون به طور گسترده به عنوان یک قهرمان ملی شناخته میشه که کشور رو از امپریالیسم آزاد کرد. اون به یک رهبر ایدئولوژیک در جنبش کمونیستی بینالمللی تبدیل شد و الهامبخش سازمانهای مائوئیستی مختلفی بود.
یک نکته جالب در مورد اسمش اینه که در طول زندگی مائو، رسانههای انگلیسیزبان اسمش رو به صورت «Mao Tse-tung» مینوشتن که بر اساس سیستم Wade–Giles بود. این املا اونقدر شناخته شده بود که حتی وزارت خارجه جمهوری خلق چین هم بعد از اینکه سیستم «هانیو پینیین» در سال ۱۹۵۸ رسمی شد، از همون استفاده میکرد. مثلا کتاب معروف نقلقولهای سیاسی مائو به انگلیسی رسما «Quotations from Chairman Mao Tse-tung» نام داشت. هرچند املای «Mao Zedong» که از پینیین گرفته شده، روز به روز رایجتر میشه، اما املای قبلی هنوز هم تا حدودی در نشریات مدرن استفاده میشه.
دوران کودکی و نوجوانی مائو
مائو زدونگ در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۳، نزدیک روستای شاوشان در هونان، در دوران سلسله چینگ به دنیا اومد. پدرش، مائو ییچانگ، یک دهقان فقیر بود که به یکی از ثروتمندترین کشاورزان شاوشان تبدیل شده بود. مائو که در روستاهای هونان بزرگ میشد، پدرش رو یک فرد منضبط و سختگیر توصیف میکرد که اون و سه خواهر و برادرش، یعنی برادراش زمین و زتان و خواهر/دخترخاله ناتنیش، زجیان، رو کتک میزد. مادر مائو، ون چیمেই، یک بودایی معتقد بود که سعی میکرد رفتار سختگیرانه شوهرش رو تعدیل کنه. مائو هم بودایی شد، اما در اواسط نوجوانی این عقیده رو کنار گذاشت.
در ۸ سالگی، مائو به مدرسه ابتدایی شاوشان فرستاده شد. اون در اونجا با نظامهای ارزشی کنفوسیوسیسم آشنا شد، اما بعدا اعتراف کرد که از متون کلاسیک چینی که اخلاق کنفوسیوسی رو تبلیغ میکردن لذت نمیبرد و به جاش رمانهای کلاسیک مثل «عاشقانه سه پادشاهی» و «حاشیه آب» رو ترجیح میداد. در ۱۳ سالگی، مائو تحصیلات ابتدایی رو تموم کرد و پدرش اون رو در یک ازدواج از پیش تعیین شده با لو ییشیو ۱۷ ساله قرار داد تا خانوادههای زمیندارشون رو با هم متحد کنه. مائو از به رسمیت شناختن اون به عنوان همسرش خودداری کرد، به یک منتقد سرسخت ازدواجهای از پیش تعیین شده تبدیل شد و به طور موقت از خونه رفت. لو در محل زندگیش بیاعتبار شد و در سال ۱۹۱۰ در ۲۰ سالگی بر اثر اسهال خونی درگذشت.
مائو در حالی که در مزرعه پدرش کار میکرد، به شدت مطالعه میکرد و از جزوه ژنگ گوانینگ یک «آگاهی سیاسی» پیدا کرد. این جزوه از تضعیف قدرت چین ابراز تاسف میکرد و از پذیرش دموکراسی نمایندگی دفاع میکرد. مائو همچنین ترجمه آثار نویسندگان غربی مثل آدام اسمیت، مونتسکیو، ژان-ژاک روسو، چارلز داروین و توماس هاکسلی رو میخوند. مائو که به تاریخ علاقه داشت، از تواناییهای نظامی و شور ملیگرایانه جورج واشنگتن و ناپلئون بناپارت الهام میگرفت. دیدگاههای سیاسی اون تحت تاثیر اعتراضات به رهبری گِلائوهوی شکل گرفت که بعد از قحطی در چانگشا، پایتخت هونان، به وجود اومد. مائو از خواستههای معترضان حمایت کرد، اما نیروهای مسلح مخالفان رو سرکوب و رهبرانشون رو اعدام کردن. قحطی به شاوشان هم رسید و دهقانان گرسنه غله پدرش رو تصاحب کردن. اون این کار رو از نظر اخلاقی اشتباه میدونست، اما میگفت با وضعیتشون همدردی میکنه. در ۱۶ سالگی، مائو به یک مدرسه ابتدایی بالاتر در دونگشان نزدیک محل زندگیش رفت، جایی که به خاطر پیشینه دهقانیش مورد آزار و اذیت قرار میگرفت.
ورود به دنیای انقلاب
در سال ۱۹۱۱، مائو تحصیل در مدرسه راهنمایی رو در چانگشا شروع کرد. احساسات انقلابی در این شهر قوی بود، جایی که خصومت گستردهای نسبت به سلطنت مطلقه امپراتور پویی وجود داشت و خیلیها از جمهوریخواهی حمایت میکردن. چهره اصلی جمهوریخواهان، سون یات سن بود، یک مسیحی تحصیلکرده در آمریکا که انجمن تונגמנגהוי رو رهبری میکرد. در چانگشا، مائو تحت تاثیر روزنامه سون، «استقلال مردم» (مینلی بائو) قرار گرفت و در یک انشای مدرسهای خواستار رئیسجمهور شدن سون شد. مائو و دوستش به عنوان نمادی از شورش علیه پادشاه منچو، گیسهای بافته شده خودشون رو که نشانه اطاعت از امپراتور بود، بریدن.
با الهام از جمهوریخواهی سون، ارتش در سراسر جنوب چین قیام کرد و انقلاب شینهای رو به راه انداخت. فرماندار چانگشا فرار کرد و شهر رو در کنترل جمهوریخواهان گذاشت. مائو که از انقلاب حمایت میکرد، به عنوان یک سرباز عادی به ارتش شورشیان پیوست، اما در جنگ یا درگیری شرکت نکرد. استانهای شمالی به امپراتور وفادار موندن و سون، که توسط حامیانش «رئیسجمهور موقت» اعلام شده بود، برای جلوگیری از جنگ داخلی با ژنرال سلطنتطلب یوان شیکای سازش کرد. سلطنت لغو و جمهوری چین ایجاد شد، اما یوان سلطنتطلب رئیسجمهور شد. با پایان انقلاب، مائو در سال ۱۹۱۲، بعد از شش ماه سربازی، از ارتش استعفا داد. حدودا در همین زمان، مائو از طریق یک مقاله روزنامه با سوسیالیسم آشنا شد. اون جزوههایی از جیانگ کانگهو، بنیانگذار دانشجوی حزب سوسیالیست چین رو خوند و با اینکه به این ایده علاقهمند بود، اما هنوز قانع نشده بود.
در چند سال بعد، مائو زدونگ در یک آکادمی پلیس، یک مدرسه صابونسازی، یک دانشکده حقوق، یک دانشکده اقتصاد و مدرسه راهنمایی دولتی چانگشا ثبتنام کرد و از اونها انصراف داد. اون به طور مستقل مطالعه میکرد و زمان زیادی رو در کتابخانه چانگشا میگذروند و آثار اصلی لیبرالیسم کلاسیک مثل «ثروت ملل» آدام اسمیت و «روحالقوانین» مونتسکیو و همچنین آثار دانشمندان و فیلسوفان غربی مثل داروین، میل، روسو و اسپنسر رو میخوند. اون خودش رو یک روشنفکر میدید و سالها بعد اعتراف کرد که در اون زمان خودش رو بهتر از مردم کارگر میدونست. اون از فریدریش پاولسن، فیلسوف و مربی نئوکانتی الهام گرفته بود که تاکیدش بر دستیابی به یک هدف مشخص به عنوان بالاترین ارزش، مائو رو به این باور رسوند که افراد قوی به قوانین اخلاقی پایبند نیستن و باید برای یک هدف بزرگ تلاش کنن. پدرش هیچ فایدهای در فعالیتهای فکری پسرش نمیدید، پول توجیبی اون رو قطع کرد و مجبورش کرد به یک خوابگاه برای بیبضاعتان بره.
معلمی و فعالیتهای سیاسی اولیه
مائو میخواست معلم بشه و در مدرسه چهارم نرمال چانگشا ثبتنام کرد که خیلی زود با مدرسه اول نرمال هونان، که به عنوان بهترین مدرسه هونان شناخته میشد، ادغام شد. پروفسور یانگ چانگجی که با مائو دوست بود، از اون خواست که یک روزنامه رادیکال به اسم «جوانان نو» (شین چینگنیان) رو بخونه. این روزنامه توسط دوستش چن دوشیو، رئیس دانشگاه پکن، منتشر میشد. چن با اینکه از ملیگرایی چینی حمایت میکرد، اما معتقد بود که چین باید برای پاک کردن خودش از خرافات و خودکامگی به غرب نگاه کنه. در سال اول مدرسهاش، مائو با یک دانشجوی بزرگتر به اسم شیائو زیشنگ دوست شد؛ اونها با هم به یک تور پیادهروی در هونان رفتن و برای به دست آوردن غذا گدایی میکردن و دوبیتیهای ادبی مینوشتن.
مائو که یک دانشجوی محبوب بود، در سال ۱۹۱۵ به عنوان دبیر انجمن دانشجویان انتخاب شد. اون انجمن خودگردانی دانشجویان رو سازماندهی کرد و اعتراضاتی علیه قوانین مدرسه رهبری کرد. مائو اولین مقالهاش رو در آوریل ۱۹۱۷ در «جوانان نو» منتشر کرد و به خوانندگان دستور داد تا برای خدمت به انقلاب، قدرت بدنی خودشون رو افزایش بدن. اون به «انجمن مطالعه وانگ فوجی» (چوانشان شوئهشه) پیوست، یک گروه انقلابی که توسط ادیبان چانگشا تاسیس شده بود و میخواستن از فیلسوف وانگ فوجی تقلید کنن. در بهار ۱۹۱۷، اون به فرماندهی ارتش داوطلب دانشجویان انتخاب شد که برای دفاع از مدرسه در برابر سربازان غارتگر تشکیل شده بود. با افزایش علاقهاش به فنون جنگ، اون به جنگ جهانی اول علاقه زیادی نشون داد و همچنین شروع به ایجاد حس همبستگی با کارگران کرد. مائو به همراه شیائو زیشنگ و کای هسن، کارهای استقامتی بدنی انجام میداد و با دیگر انقلابیون جوان، در آوریل ۱۹۱۸ «انجمن مطالعاتی نوسازی مردم» رو برای بحث در مورد ایدههای چن دوشیو تشکیل دادن. این انجمن که به دنبال تحول شخصی و اجتماعی بود، ۷۰ تا ۸۰ عضو پیدا کرد که خیلی از اونها بعدا به حزب کمونیست پیوستن. مائو در ژوئن ۱۹۱۹ فارغالتحصیل شد و رتبه سوم سال رو به دست آورد.
سفر به پکن و آشنایی با مارکسیسم
مائو به پکن رفت، جایی که استادش یانگ چانگجی در دانشگاه پکن شغلی پیدا کرده بود. یانگ فکر میکرد مائو به طور استثنایی «باهوش و خوشتیپ» هست و براش یک شغل به عنوان دستیار کتابدار دانشگاه، لی داژائو، پیدا کرد که بعدها به یکی از اولین کمونیستهای چینی تبدیل شد. لی مجموعهای از مقالات رو در «جوانان نو» در مورد انقلاب اکتبر در روسیه نوشت که در اون حزب بلشویک کمونیست تحت رهبری ولادیمیر لنین قدرت رو به دست گرفته بود. لنین طرفدار نظریه اجتماعی-سیاسی مارکسیسم بود که برای اولین بار توسط جامعهشناسان آلمانی کارل مارکس و فردریش انگلس توسعه داده شده بود و مقالات لی، مارکسیسم رو به آموزههای جنبش انقلابی چین اضافه کرد.
مائو که «روز به روز رادیکالتر» میشد، در ابتدا تحت تاثیر آنارشیسم پیتر کروپوتکین قرار گرفت که برجستهترین دکترین رادیکال اون روزها بود. آنارشیستهای چینی، مثل کای یوانپی، رئیس دانشگاه پکن، به جای تغییر ساده در شکل حکومت که انقلابیون قبلی خواستار اون بودن، خواستار یک انقلاب اجتماعی کامل در روابط اجتماعی، ساختار خانواده و برابری زنان بودن. اون به گروه مطالعاتی لی پیوست و در زمستان ۱۹۱۹ «به سرعت به سمت مارکسیسم پیش رفت». مائو با حقوق کم، در یک اتاق تنگ با هفت دانشجوی دیگه از هونان زندگی میکرد، اما معتقد بود که زیبایی پکن «جبرانی زنده و پویا» ارائه میده. تعدادی از دوستانش از جنبش کار-تحصیل که توسط آنارشیستها سازماندهی شده بود، برای تحصیل به فرانسه رفتن، اما مائو این پیشنهاد رو رد کرد، شاید به خاطر ناتوانی در یادگیری زبان. با این حال، مائو برای این جنبش پول جمعآوری کرد.
در دانشگاه، مائو به خاطر لهجه روستایی هونانی و موقعیت پایینش توسط دانشجویان دیگه نادیده گرفته میشد. اون به انجمنهای فلسفه و روزنامهنگاری دانشگاه پیوست و در سخنرانیها و سمینارهای افرادی مثل چن دوشیو، هو شی و چیان شوانتونگ شرکت کرد. دوران حضور مائو در پکن در بهار ۱۹۱۹ به پایان رسید، زمانی که اون با دوستانی که برای رفتن به فرانسه آماده میشدن، به شانگهای سفر کرد. اون به شاوشان برنگشت، جایی که مادرش به شدت بیمار بود. مادرش در اکتبر ۱۹۱۹ درگذشت و پدرش در ژانویه ۱۹۲۰ از دنیا رفت.
جنبش چهارم مه و فعالیتهای انقلابی در چانگشا
در ۴ مه ۱۹۱۹، دانشجویان در پکن در میدان تیانآنمن جمع شدن تا به مقاومت ضعیف دولت چین در برابر توسعهطلبی ژاپن اعتراض کنن. وطنپرستان از نفوذی که در «بیست و یک تقاضا» در سال ۱۹۱۵ به ژاپن داده شده بود، همدستی دولت بییَنگ دوان چیروئی و خیانت به چین در پیمان ورسای، که در اون به ژاپن اجازه داده شد تا سرزمینهایی در شاندونگ رو که توسط آلمان تسلیم شده بود، دریافت کنه، خشمگین بودن. این تظاهرات، جنبش سراسری چهارم مه رو به راه انداخت و به جنبش فرهنگ نو دامن زد که شکستهای دیپلماتیک چین رو به عقبماندگی اجتماعی و فرهنگی نسبت میداد.
در چانگشا، مائو شروع به تدریس تاریخ در مدرسه ابتدایی شیویه کرد و اعتراضاتی علیه فرماندار طرفدار دوان استان هونان، ژانگ جینگیائو، که به خاطر حکومت فاسد و خشونتبارش به «ژانگ زهرآگین» معروف بود، سازماندهی کرد. در اواخر ماه مه، مائو به همراه هه شوهنگ و دنگ ژونگشیا، انجمن دانشجویان هونانی رو تاسیس کرد و یک اعتصاب دانشجویی برای ماه ژوئن سازماندهی کرد و در ژوئیه ۱۹۱۹ شروع به تولید یک مجله رادیکال هفتگی به اسم «مرور رودخانه شیانگ» کرد. اون با استفاده از زبان محاورهای که برای اکثر مردم چین قابل فهم بود، از لزوم یک «اتحاد بزرگ تودههای مردمی» و تقویت اتحادیههای کارگری که قادر به انجام انقلاب غیرخشونتآمیز باشن، دفاع کرد. ایدههای اون مارکسیستی نبود، اما به شدت تحت تاثیر مفهوم کمک متقابل کروپوتکین بود.
ژانگ انجمن دانشجویان رو ممنوع کرد، اما مائو بعد از به عهده گرفتن سردبیری مجله لیبرال «هونان نو» (شین هونان) به انتشار ادامه داد و مقالاتی در روزنامه محلی محبوب «تا کونگ پائو» نوشت. چندین مورد از این مقالات از دیدگاههای فمینیستی دفاع میکردن و خواستار آزادی زنان در جامعه چین بودن؛ مائو تحت تاثیر ازدواج اجباری خودش بود. در پاییز ۱۹۱۹، مائو یک سمینار در چانگشا برای مطالعه مسائل اقتصادی و سیاسی و همچنین راههای متحد کردن مردم، امکانسنجی سوسیالیسم و مسائل مربوط به کنفوسیوسیسم سازماندهی کرد. در این دوره، مائو درگیر کارهای سیاسی با کارگران دستی شد و مدارس شبانه و اتحادیههای کارگری تاسیس کرد. در دسامبر ۱۹۱۹، مائو به سازماندهی یک اعتصاب عمومی در هونان کمک کرد و برخی امتیازات رو به دست آورد، اما مائو و دیگر رهبران دانشجویی توسط ژانگ تهدید شدن و مائو به پکن برگشت و به دیدار یانگ چانگجی که به شدت بیمار بود، رفت. مائو متوجه شد که مقالاتش در جنبش انقلابی به شهرت رسیدهان و شروع به جلب حمایت برای سرنگونی ژانگ کرد. اون با ادبیات مارکسیستی تازه ترجمه شده توسط توماس کرکاپ، کارل کائوتسکی و مارکس و انگلس، به ویژه «مانیفست کمونیست»، روبرو شد و تحت تاثیر روزافزون اونها قرار گرفت، اما هنوز در دیدگاههاش التقاطی بود.
مائو قبل از رفتن به شانگهای، از تیانجین، جینان و چوفو بازدید کرد. در شانگهای، اون به عنوان یک کارگر خشکشویی کار میکرد و با چن دوشیو ملاقات کرد و اشاره کرد که پذیرش مارکسیسم توسط چن «در دورهای که احتمالا یک دوره حساس در زندگی من بود، عمیقا من رو تحت تاثیر قرار داد». در شانگهای، مائو با یکی از معلمان قدیمی خودش، یی پیجی، یک انقلابی و عضو کومینتانگ (KMT) یا حزب ناسیونالیست چین، که در حال کسب حمایت و نفوذ روزافزون بود، ملاقات کرد. یی، مائو رو به ژنرال تان یانکای، یکی از اعضای ارشد کومینتانگ که وفاداری سربازان مستقر در مرز هونان با گوانگدونگ رو داشت، معرفی کرد. تان در حال توطئه برای سرنگونی ژانگ بود و مائو با سازماندهی دانشجویان چانگشا به اون کمک کرد. در ژوئن ۱۹۲۰، تان سربازانش رو به چانگشا هدایت کرد و ژانگ فرار کرد. در سازماندهی مجدد اداره استانی که بعد از اون صورت گرفت، مائو به عنوان مدیر بخش راهنمایی مدرسه اول نرمال منصوب شد. حالا با درآمد بالا، اون در زمستان ۱۹۲۰ با یانگ کایهوی، دختر یانگ چانگجی، ازدواج کرد.
تاسیس حزب کمونیست چین و همکاری با کومینتانگ
حزب کمونیست چین توسط چن دوشیو و لی داژائو در سال ۱۹۲۱ در منطقه امتیاز فرانسه در شانگهای به عنوان یک انجمن مطالعاتی و شبکه غیررسمی تاسیس شد. مائو یک شعبه در چانگشا راه انداخت و همچنین یک شعبه از سپاه جوانان سوسیالیست و یک انجمن کتاب فرهنگی تاسیس کرد که یک کتابفروشی برای ترویج ادبیات انقلابی در سراسر هونان باز کرد. اون در جنبش خودمختاری هونان درگیر بود، به این امید که یک قانون اساسی هونانی آزادیهای مدنی رو افزایش بده و فعالیت انقلابی اون رو آسونتر کنه. وقتی جنبش در برقراری خودمختاری استانی تحت یک جنگسالار جدید موفق شد، مائو درگیری خودش رو فراموش کرد. تا سال ۱۹۲۱، گروههای مارکسیستی کوچکی در شانگهای، پکن، چانگشا، ووهان، گوانگژو و جینان وجود داشتن؛ تصمیم گرفته شد که یک جلسه مرکزی برگزار بشه که در ۲۳ ژوئیه ۱۹۲۱ در شانگهای شروع شد. اولین جلسه کنگره ملی حزب کمونیست چین با حضور ۱۳ نماینده، از جمله مائو، برگزار شد. بعد از اینکه مقامات یک جاسوس پلیس رو به کنگره فرستادن، نمایندگان برای فرار از شناسایی به یک قایق در دریاچه جنوبی نزدیک جیاشینگ در ژجیانگ رفتن. اگرچه نمایندگان شوروی و کمینترن حضور داشتن، اولین کنگره توصیه لنین برای پذیرش یک اتحاد موقت بین کمونیستها و «دموکراتهای بورژوا» که اونها هم از انقلاب ملی دفاع میکردن رو نادیده گرفت؛ به جاش، اونها به باور ارتدوکس مارکسیستی پایبند بودن که فقط پرولتاریای شهری میتونه یک انقلاب سوسیالیستی رو رهبری کنه.
مائو دبیر حزب برای هونان بود که در چانگشا مستقر بود و برای ساختن حزب در اونجا از تاکتیکهای مختلفی استفاده کرد. در آگوست ۱۹۲۱، اون دانشگاه خودآموزی رو تاسیس کرد که از طریق اون خوانندگان میتونستن به ادبیات انقلابی دسترسی پیدا کنن. این دانشگاه در محل انجمن مطالعه وانگ فوجی، فیلسوف هونانی سلسله چینگ که در برابر منچوها مقاومت کرده بود، قرار داشت. اون به جنبش آموزش تودهای YMCA برای مبارزه با بیسوادی پیوست، اگرچه کتابهای درسی رو ویرایش کرد تا احساسات رادیکال رو در اونها بگنجونه. اون به سازماندهی کارگران برای اعتصاب علیه دولت ژائو هنگتی، فرماندار هونان، ادامه داد. با این حال، مسائل کارگری همچنان در مرکز توجه بود. اعتصابات موفق و معروف معادن زغالسنگ آنیوان (برخلاف مورخان بعدی حزب) به استراتژیهای «پرولتری» و «بورژوایی» بستگی داشت. لیو شائوچی، لی لیسان و مائو نه تنها معدنچیان رو بسیج کردن، بلکه مدارس و تعاونیهایی تشکیل دادن و روشنفکران محلی، اعیان، افسران نظامی، بازرگانان، سران باند سرخ و حتی روحانیون کلیسا رو درگیر کردن. کار سازماندهی کارگری مائو در معادن آنیوان شامل همسرش یانگ کایهوی هم میشد که برای حقوق زنان، از جمله مسائل سوادآموزی و آموزشی، در جوامع دهقانی اطراف کار میکرد. اگرچه مائو و یانگ مبدع این روش سازماندهی سیاسی ترکیب سازماندهی کارگری در بین کارگران مرد با تمرکز بر مسائل حقوق زنان در جوامعشون نبودن، اما اونها از موثرترین افراد در استفاده از این روش بودن. موفقیت سازماندهی سیاسی مائو در معادن آنیوان باعث شد که چن دوشیو اون رو به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست دعوت کنه.
مائو ادعا کرد که کنگره دوم حزب کمونیست در شانگهای در ژوئیه ۱۹۲۲ رو از دست داده چون آدرس رو گم کرده بود. با پذیرش توصیه لنین، نمایندگان با اتحاد با «دموکراتهای بورژوا» کومینتانگ برای خیر «انقلاب ملی» موافقت کردن. اعضای حزب کمونیست به کومینتانگ پیوستن، به این امید که سیاستهای اون رو به سمت چپ سوق بدن. مائو با شور و شوق با این تصمیم موافقت کرد و از اتحاد بین طبقات اجتماعی-اقتصادی چین دفاع کرد و در نهایت به سمت رئیس تبلیغات کومینتانگ رسید. مائو یک ضد امپریالیست سرسخت بود و در نوشتههاش دولتهای ژاپن، بریتانیا و آمریکا رو به شدت مورد انتقاد قرار میداد و آمریکا رو «قاتلترین جلادان» توصیف میکرد.
در سومین کنگره ملی حزب کمونیست چین در شانگهای در ژوئن ۱۹۲۳، نمایندگان تعهد خودشون رو به همکاری با کومینتانگ تایید کردن. مائو با حمایت از این موضع، به کمیته حزب انتخاب شد و در شانگهای ساکن شد. در اولین کنگره کومینتانگ که در اوایل سال ۱۹۲۴ در گوانگژو برگزار شد، مائو به عنوان عضو علیالبدل کمیته اجرایی مرکزی کومینتانگ انتخاب شد و چهار قطعنامه برای تمرکززدایی قدرت به دفاتر شهری و روستایی ارائه داد. حمایت مشتاقانه اون از کومینتانگ باعث شد که لی لیسان، رفیق هونانیاش، به اون مشکوک بشه.
در اواخر سال ۱۹۲۴، مائو به شاوشان برگشت، شاید برای بهبودی از یک بیماری. اون متوجه شد که دهقانان روز به روز بیقرارتر میشن و برخی زمینها رو از زمینداران ثروتمند گرفتن تا کمون تاسیس کنن. این موضوع اون رو به پتانسیل انقلابی دهقانان متقاعد کرد، ایدهای که توسط چپگرایان کومینتانگ حمایت میشد اما کمونیستها از اون حمایت نمیکردن. مائو و بسیاری از همکارانش همچنین پایان همکاری با کومینتانگ رو پیشنهاد کردن که توسط نماینده کمینترن، میخائیل بورودین، رد شد. در زمستان ۱۹۲۵، مائو بعد از اینکه فعالیتهای انقلابیاش توجه مقامات منطقهای ژائو رو جلب کرد، به گوانگژو فرار کرد. اونجا، اون دوره ششم موسسه آموزش جنبش دهقانی کومینتانگ رو از مه تا سپتامبر ۱۹۲۶ اداره کرد. موسسه آموزش جنبش دهقانی تحت رهبری مائو، کادرها رو آموزش میداد و اونها رو برای فعالیتهای شبهنظامی آماده میکرد، اونها رو در تمرینات نظامی شرکت میداد و وادارشون میکرد متون پایه چپگرا رو مطالعه کنن.
وقتی رهبر حزب، سون یات سن، در مه ۱۹۲۵ درگذشت، چیانگ کایشک جانشین اون شد که برای به حاشیه راندن چپگرایان کومینتانگ و حزب کمونیست حرکت کرد. با این وجود، مائو از ارتش انقلابی ملی چیانگ حمایت کرد که در سال ۱۹۲۶ حمله «اردوکشی شمالی» رو به جنگسالاران آغاز کرد. در پی این اردوکشی، دهقانان قیام کردن و زمینهای زمینداران ثروتمند رو که در خیلی از موارد کشته میشدن، تصاحب کردن. چنین قیامهایی مقامات ارشد کومینتانگ رو که خودشون زمیندار بودن، عصبانی کرد و بر شکاف طبقاتی و ایدئولوژیک رو به رشد در جنبش انقلابی تاکید کرد.
در مارس ۱۹۲۷، مائو در سومین جلسه عمومی کمیته اجرایی مرکزی کومینتانگ در ووهان حاضر شد که به دنبال گرفتن قدرت از ژنرال چیانگ با انتصاب وانگ جینگوی به عنوان رهبر بود. در اونجا، مائو نقش فعالی در بحثهای مربوط به مسئله دهقانان ایفا کرد و از مجموعهای از «مقررات سرکوب قلدرهای محلی و اعیان بد» دفاع کرد که مجازات اعدام یا حبس ابد رو برای هر کسی که به فعالیت ضدانقلابی محکوم میشد، حمایت میکرد و استدلال میکرد که در یک موقعیت انقلابی، «روشهای مسالمتآمیز کافی نیست». در آوریل ۱۹۲۷، مائو به عضویت کمیته پنج نفره مرکزی زمین کومینتانگ منصوب شد که شامل دنگ یاندا، شو چیان، کو منگیو و تان پینگشان هم میشد. این پنج نفر با هم وظیفه داشتن در مورد سیاستهای اصلاحات ارضی بحث کنن، پیشنهاداتی تهیه کنن و تلاشها برای اجرای تغییرات ارضی تحت دولت ووهان رو هماهنگ کنن. اون همچنین دهقانان رو تشویق میکرد که از پرداخت اجاره خودداری کنن. مائو گروه دیگهای رو برای تهیه «پیشنویس قطعنامه در مورد مسئله زمین» رهبری کرد که خواستار مصادره زمینهای متعلق به «قلدرهای محلی و اعیان بد، مقامات فاسد، نظامیان و تمام عناصر ضدانقلابی در روستاها» بود. اون با انجام یک «بررسی زمین»، اعلام کرد که هر کسی که بیش از ۳۰ مو (چهار و نیم هکتار) زمین داشته باشه، که ۱۳ درصد جمعیت رو تشکیل میداد، به طور یکنواخت ضدانقلابی هست. اون پذیرفت که تنوع زیادی در شور انقلابی در سراسر کشور وجود داره و یک سیاست انعطافپذیر توزیع مجدد زمین ضروری هست. با ارائه نتایجش در جلسه کمیته گسترده زمین، خیلیها ابراز تردید کردن، برخی معتقد بودن که این کار زیادهروی هست و برخی دیگه معتقد بودن که به اندازه کافی نیست. در نهایت، پیشنهادات اون فقط به طور جزئی اجرا شد.
جنگ داخلی و قیامها
چیانگ که از موفقیت اردوکشی شمالی علیه جنگسالاران تازه فارغ شده بود، به سمت کمونیستها برگشت که در اون زمان دهها هزار نفر در سراسر چین بودن. چیانگ دستورات دولت چپگرای کومینتانگ مستقر در ووهان رو نادیده گرفت و به سمت شانگهای، شهری که توسط شبهنظامیان کمونیست کنترل میشد، حرکت کرد. در حالی که کمونیستها منتظر ورود چیانگ بودن، اون «ترور سفید» رو به راه انداخت و با کمک «باند سبز»، ۵۰۰۰ نفر رو قتلعام کرد. در پکن، ۱۹ کمونیست برجسته توسط ژانگ زولین کشته شدن. در ماه مه، دهها هزار کمونیست و کسانی که مشکوک به کمونیست بودن کشته شدن و حزب کمونیست تقریبا ۱۵۰۰۰ نفر از ۲۵۰۰۰ عضو خودش رو از دست داد.
حزب کمونیست به حمایت از دولت چپگرای کومینتانگ در ووهان ادامه داد، موضعی که مائو در ابتدا از اون حمایت میکرد، اما در زمان کنگره پنجم حزب کمونیست، نظرش رو تغییر داد و تصمیم گرفت تمام امیدش رو به شبهنظامیان دهقانی ببنده. این مسئله زمانی بیاهمیت شد که دولت ووهان در ۱۵ ژوئیه تمام کمونیستها رو از کومینتانگ اخراج کرد. حزب کمونیست، ارتش کارگران و دهقانان سرخ چین رو که بیشتر به «ارتش سرخ» معروف بود، برای مبارزه با چیانگ تاسیس کرد. به یک گردان به رهبری ژنرال ژو ده دستور داده شد که شهر نانچانگ رو در اول آگوست ۱۹۲۷ تصرف کنن که به «قیام نانچانگ» معروف شد. اونها در ابتدا موفق بودن، اما بعد از پنج روز مجبور به عقبنشینی شدن و به سمت جنوب به شانتو رفتن و از اونجا به مناطق بیابانی فوجیان رانده شدن. مائو به عنوان فرمانده کل ارتش سرخ منصوب شد و چهار هنگ رو در «قیام برداشت پاییزی» علیه چانگشا رهبری کرد، به این امید که قیامهای دهقانی در سراسر هونان به راه بیفته. در شب حمله، مائو شعری سرود – اولین شعر باقیمانده از اون – با عنوان «چانگشا». نقشه اون این بود که در ۹ سپتامبر از سه جهت به شهر تحت کنترل کومینتانگ حمله کنه، اما هنگ چهارم به کومینتانگ پیوست و به هنگ سوم حمله کرد. ارتش مائو به چانگشا رسید، اما نتونست اون رو تصرف کنه؛ تا ۱۵ سپتامبر، اون شکست رو پذیرفت و با ۱۰۰۰ بازمانده به سمت شرق به کوهستانهای جینگگانگ در جیانگشی راهپیمایی کرد.
مائو در جایی گفته بود:
«انقلاب یک مهمانی شام، یا نوشتن یک مقاله، یا نقاشی، یا یک قطعه گلدوزی نیست؛ نمیتونه اونقدر تصفیه شده، اونقدر آرام و ملایم، اونقدر معتدل، مهربان، مودب، خوددار و بزرگوار باشه. انقلاب یک شورش هست، یک عمل خشونتآمیز که در اون یک طبقه، طبقه دیگهای رو سرنگون میکنه.»
کمیته مرکزی حزب کمونیست که در شانگهای مخفی شده بود، مائو رو به خاطر «فرصتطلبی نظامی»، تمرکز بر فعالیتهای روستایی و ملایمت بیش از حد با «اعیان بد» از صفوف خودش و از کمیته استانی هونان اخراج کرد. کمونیستهای ارتدوکستر به ویژه دهقانان رو عقبمانده میدونستن و ایده مائو برای بسیج اونها رو مسخره میکردن. با این حال، اونها سه سیاستی رو که اون مدتها از اونها دفاع کرده بود، اتخاذ کردن: تشکیل فوری شوراهای کارگری، مصادره تمام زمینها بدون استثنا و رد کومینتانگ. پاسخ مائو این بود که اونها رو نادیده بگیره. اون یک پایگاه در شهر جینگگانگشان، منطقهای از کوهستانهای جینگگانگ، تاسیس کرد و در اونجا پنج روستا رو به عنوان یک دولت خودمختار متحد کرد و از مصادره زمین از زمینداران ثروتمند که «بازآموزی» و گاهی اعدام میشدن، حمایت کرد. اون اطمینان حاصل کرد که هیچ قتلعام تودهای در منطقه رخ نده و رویکرد ملایمتری نسبت به اونچه کمیته مرکزی حمایت میکرد، دنبال کرد. علاوه بر توزیع مجدد زمین، مائو سوادآموزی و روابط سازمانی غیرسلسلهمراتبی رو در جینگگانگشان ترویج داد و زندگی اجتماعی و اقتصادی منطقه رو متحول کرد و حامیان محلی زیادی رو جذب کرد.
مائو اعلام کرد که «حتی لنگها، کرها و کورها هم میتونن برای مبارزه انقلابی مفید باشن»، اون تعداد سربازان ارتش رو افزایش داد، دو گروه از راهزنان رو به ارتشش اضافه کرد و نیرویی حدود ۱۸۰۰ سرباز ساخت. اون قوانینی برای سربازانش وضع کرد: اطاعت فوری از دستورات، تمام مصادرهها باید به دولت تحویل داده بشن و هیچ چیزی نباید از دهقانان فقیرتر مصادره بشه. با این کار، اون افرادش رو به یک نیروی جنگی منضبط و کارآمد تبدیل کرد. تاکتیکهای جنگی اونها به این شکل بود:
«وقتی دشمن پیشروی میکنه، ما عقبنشینی میکنیم. وقتی دشمن استراحت میکنه، ما اون رو آزار میدیم. وقتی دشمن از نبرد اجتناب میکنه، ما حمله میکنیم. وقتی دشمن عقبنشینی میکنه، ما پیشروی میکنیم.»
ساختن پایگاه در جیانگشی
در بهار ۱۹۲۸، کمیته مرکزی به سربازان مائو دستور داد به جنوب هونان برن، به این امید که قیامهای دهقانی به راه بیفته. مائو شک داشت، اما اطاعت کرد. اونها به هونان رسیدن، جایی که توسط کومینتانگ مورد حمله قرار گرفتن و بعد از تلفات سنگین فرار کردن. در همین حال، سربازان کومینتانگ به جینگگانگشان حمله کرده بودن و اونها رو بدون پایگاه گذاشته بودن. نیروهای مائو که در حومه شهر سرگردان بودن، با یک هنگ حزب کمونیست به رهبری ژنرال ژو ده و لین بیائو روبرو شدن؛ اونها متحد شدن و سعی کردن جینگگانگشان رو پس بگیرن. اونها در ابتدا موفق بودن، اما کومینتانگ ضدحمله کرد و حزب کمونیست رو عقب روند؛ در چند هفته بعد، اونها یک جنگ چریکی سخت در کوهستانها داشتن. کمیته مرکزی دوباره به مائو دستور داد به جنوب هونان بره، اما اون نپذیرفت و در پایگاهش موند. در مقابل، ژو اطاعت کرد و ارتشهاش رو دور کرد. سربازان مائو به مدت ۲۵ روز در برابر کومینتانگ مقاومت کردن در حالی که اون شبها اردوگاه رو ترک میکرد تا نیروهای کمکی پیدا کنه. اون با ارتش نابود شده ژو دوباره متحد شد و با هم به جینگگانگشان برگشتن و پایگاه رو پس گرفتن. در اونجا یک هنگ فراری کومینتانگ و ارتش پنجم سرخ پنگ دهوآی به اونها پیوستن. در منطقه کوهستانی اونها نمیتونستن به اندازه کافی محصول برای تغذیه همه بکارن که منجر به کمبود غذا در طول زمستان شد. در سال ۱۹۲۸، مائو با هه زیژن، یک انقلابی ۱۸ ساله که شش فرزند براش به دنیا آورد، ملاقات کرد و ازدواج کرد.
در ژانویه ۱۹۲۹، مائو و ژو با ۲۰۰۰ مرد و ۸۰۰ نفر دیگه که پنگ فراهم کرده بود، پایگاه رو تخلیه کردن و ارتشهاشون رو به سمت جنوب، به منطقهای در اطراف تونگگو و شینفنگ در جیانگشی بردن. این تخلیه منجر به کاهش روحیه شد و خیلی از سربازان نافرمان شدن و شروع به دزدی کردن؛ این موضوع لی لیسان و کمیته مرکزی رو نگران کرد که ارتش مائو رو «لومپن پرولتاریا» میدونستن که نمیتونستن در آگاهی طبقاتی پرولتری شریک باشن. لی، مطابق با تفکر ارتدوکس مارکسیستی، معتقد بود که فقط پرولتاریای شهری میتونه یک انقلاب موفق رو رهبری کنه و نیاز کمی به چریکهای دهقانی مائو میدید؛ اون به مائو دستور داد ارتشش رو به واحدهایی تقسیم کنه تا برای گسترش پیام انقلابی فرستاده بشن. مائو پاسخ داد که اگرچه با موضع نظری لی موافق هست، اما ارتشش رو منحل نمیکنه و پایگاهش رو ترک نمیکنه. هم لی و هم مائو انقلاب کمونیستی چین رو کلید انقلاب جهانی میدیدن و معتقد بودن که پیروزی حزب کمونیست چین منجر به سرنگونی امپریالیسم و سرمایهداری جهانی میشه. در این مورد، اونها با خط رسمی دولت شوروی و کمینترن مخالف بودن. مقامات در مسکو کنترل بیشتری بر حزب کمونیست چین میخواستن و لی رو با فراخوندنش به روسیه برای بازجویی در مورد اشتباهاتش از قدرت برکنار کردن. اونها اون رو با کمونیستهای چینی تحصیلکرده در شوروی، معروف به «۲۸ بلشویک»، جایگزین کردن که دو نفر از اونها، بو گو و ژانگ ونتیان، کنترل کمیته مرکزی رو به دست گرفتن. مائو با رهبری جدید مخالف بود و معتقد بود که اونها درک کمی از وضعیت چین دارن و به زودی به عنوان رقیب اصلی اونها ظاهر شد.
در فوریه ۱۹۳۰، مائو دولت شوروی استانی جنوب غربی جیانگشی رو در منطقه تحت کنترلش ایجاد کرد. در نوامبر، اون بعد از اینکه همسر دومش یانگ کایهوی و خواهرش توسط ژنرال کومینتانگ، هه جیان، دستگیر و سر بریده شدن، دچار آسیب روحی شد. مائو با مشکلات داخلی روبرو بود و اعضای شوروی جیانگشی اون رو به میانهروی بیش از حد و در نتیجه ضدانقلابی بودن متهم کردن. در دسامبر، اونها سعی کردن مائو رو سرنگون کنن که منجر به «حادثه فوتین» شد که در اون وفاداران مائو خیلیها رو شکنجه کردن و بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ مخالف رو اعدام کردن. کمیته مرکزی حزب کمونیست به جیانگشی نقل مکان کرد که اون رو یک منطقه امن میدید. در نوامبر، اون جیانگشی رو به عنوان جمهوری شوروی چین، یک دولت مستقل تحت حکومت کمونیست، اعلام کرد. اگرچه اون به عنوان رئیس شورای کمیسرهای خلق اعلام شد، اما قدرت مائو کاهش یافت، چون کنترل اون بر ارتش سرخ به ژو انلای واگذار شد. در همین حال، مائو از بیماری سل بهبود یافت.
راهپیمایی طولانی
ارتشهای کومینتانگ سیاست محاصره و نابودی ارتشهای سرخ رو اتخاذ کردن. مائو که تعدادشون کمتر بود، با تاکتیکهای چریکی تحت تاثیر آثار استراتژیستهای نظامی باستانی مثل سون تزو پاسخ داد، اما ژو و رهبری جدید سیاست رویارویی باز و جنگ متعارف رو دنبال کردن. با این کار، ارتش سرخ با موفقیت اولین و دومین محاصره رو شکست داد. چیانگ کایشک که از شکست ارتشهاش عصبانی بود، شخصا برای رهبری عملیات اومد. اون هم با مشکلاتی روبرو شد و برای مقابله با تهاجمات بیشتر ژاپن به چین عقبنشینی کرد. در نتیجه تغییر تمرکز کومینتانگ به دفاع از چین در برابر توسعهطلبی ژاپن، ارتش سرخ تونست منطقه کنترل خودش رو گسترش بده و در نهایت جمعیتی بالغ بر ۳ میلیون نفر رو در بر بگیره. مائو برنامه اصلاحات ارضی خودش رو ادامه داد. در نوامبر ۱۹۳۱ اون شروع یک «پروژه تایید زمین» رو اعلام کرد که در ژوئن ۱۹۳۳ گسترش یافت. اون همچنین برنامههای آموزشی رو سازماندهی کرد و اقداماتی برای افزایش مشارکت سیاسی زنان اجرا کرد. چیانگ کمونیستها رو تهدید بزرگتری نسبت به ژاپنیها میدید و به جیانگشی برگشت و در اونجا پنجمین کمپین محاصره رو شروع کرد که شامل ساخت یک «دیوار آتش» بتنی و سیم خاردار در اطراف دولت بود که با بمباران هوایی همراه بود و تاکتیکهای ژو در برابر اون بیاثر بود. روحیه در میان ارتش سرخ که در داخل محاصره شده بود، با کمبود غذا و دارو کاهش یافت. رهبری تصمیم به تخلیه گرفت.
در ۱۴ اکتبر ۱۹۳۴، ارتش سرخ با ۸۵۰۰۰ سرباز و ۱۵۰۰۰ کادر حزبی از خط کومینتانگ در گوشه جنوب غربی شوروی جیانگشی در شینفنگ عبور کرد و «راهپیمایی طولانی» رو آغاز کرد. برای فرار، خیلی از مجروحان و بیماران و همچنین زنان و کودکان، توسط گروهی از مبارزان چریکی که کومینتانگ اونها رو قتلعام کرد، پشت سر گذاشته شدن. ۱۰۰۰۰۰ نفری که فرار کردن به سمت جنوب هونان رفتن، ابتدا بعد از نبردهای سنگین از رودخانه شیانگ عبور کردن و بعد از رودخانه وو در گوئیژو، جایی که در ژانویه ۱۹۳۵ زونیی رو تصرف کردن. اونها به طور موقت در شهر استراحت کردن و یک کنفرانس برگزار کردن؛ در اینجا، مائو به یک موقعیت رهبری انتخاب شد و به عنوان رئیس دفتر سیاسی و رهبر عملی حزب و ارتش سرخ منصوب شد، بخشی به این دلیل که نامزدی اون توسط نخستوزیر شوروی، ژوزف استالین، حمایت میشد. اون اصرار داشت که به عنوان یک نیروی چریکی عمل کنن و مقصدی رو مشخص کرد: شوروی شنشی در شاآنشی، شمال چین، از جایی که کمونیستها میتونستن بر مبارزه با ژاپنیها تمرکز کنن. مائو معتقد بود که با تمرکز بر مبارزه ضد امپریالیستی، کمونیستها اعتماد مردم چین رو جلب میکنن که به نوبه خود کومینتانگ رو رها میکنن.
از زونیی، مائو سربازانش رو به گذرگاه لوشان هدایت کرد، جایی که با مقاومت مسلحانه روبرو شدن اما با موفقیت از رودخانه عبور کردن. چیانگ برای رهبری ارتشهاش علیه مائو به منطقه پرواز کرد، اما کمونیستها اون رو دور زدن و از رودخانه جینشا عبور کردن. با وظیفه دشوارتر عبور از رودخانه تاتو روبرو شدن، اونها با جنگیدن در یک نبرد بر سر پل لودینگ در ماه مه، لودینگ رو تصرف کردن. در موکونگ، سیچوان غربی، اونها با ارتش چهارم جبهه حزب کمونیست به قدرت ۵۰۰۰۰ نفر به رهبری ژانگ گوتائو روبرو شدن و با هم به سمت مائورکای و بعد گانسو رفتن. ژانگ و مائو در مورد اینکه چه کاری انجام بدن با هم اختلاف نظر داشتن؛ مائو میخواست به شاآنشی بره، در حالی که ژانگ میخواست به سمت غرب به تبت یا سیکیم، دور از تهدید کومینتانج، عقبنشینی کنه. توافق شد که اونها راههای خودشون رو جدا کنن و ژو ده به ژانگ بپیونده. نیروهای مائو به سمت شمال، از طریق صدها کیلومتر چمنزار، منطقهای از باتلاق که در اون توسط قبایل منچو مورد حمله قرار گرفتن و خیلی از سربازان به خاطر قحطی و بیماری از بین رفتن، پیشروی کردن. در نهایت به شاآنشی رسیدن، اونها هم با کومینتانگ و هم با یک شبهنظامی سوارهنظام اسلامی جنگیدن قبل از اینکه از کوهستانهای مین و کوه لیوپان عبور کنن و به شوروی شنشی برسن؛ فقط ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر زنده مونده بودن. راهپیمایی طولانی موقعیت مائو رو به عنوان چهره غالب در حزب تثبیت کرد. در نوامبر ۱۹۳۵، اون به عنوان رئیس کمیسیون نظامی منصوب شد. از این به بعد، مائو رهبر بلامنازع حزب کمونیست بود، اگرچه تا سال ۱۹۴۳ رئیس حزب نمیشد. تخمین زده میشه که از ۱۰۰۰۰۰ نفر اولیه، فقط ۳۰۰۰۰ نفر از این سفر ۸۰۰۰ مایلی جان سالم به در بردن.
جنگ جهانی دوم و جبهه متحد
سربازان مائو در اکتبر ۱۹۳۵ به شوروی یانآن رسیدن و تا بهار ۱۹۳۶ در بائوآن مستقر شدن. در اونجا، اونها با جوامع محلی ارتباط برقرار کردن، زمینها رو توزیع مجدد و کشاورزی کردن، درمان پزشکی ارائه دادن و برنامههای سوادآموزی رو شروع کردن. مائو حالا ۱۵۰۰۰ سرباز رو فرماندهی میکرد که با ورود افراد هه لونگ از هونان و ارتشهای ژو ده و ژانگ گوتائو که از تبت برگشته بودن، تقویت شده بود. در فوریه ۱۹۳۶، اونها دانشگاه ارتش سرخ ضد ژاپنی شمال غربی رو در یانآن تاسیس کردن که از طریق اون تعداد روزافزونی از نیروهای جدید رو آموزش میدادن. در ژانویه ۱۹۳۷، اونها «اردوکشی ضد ژاپنی» رو شروع کردن که گروههایی از مبارزان چریکی رو به مناطق تحت کنترل ژاپن برای انجام حملات پراکنده میفرستاد. در مه ۱۹۳۷، یک کنفرانس کمونیستی در یانآن برای بحث در مورد وضعیت برگزار شد. خبرنگاران غربی هم به «منطقه مرزی» (همونطور که شوروی تغییر نام داده بود) اومدن؛ برجستهترین اونها ادگار اسنو بود که از تجربیاتش به عنوان پایهای برای «ستاره سرخ بر فراز چین» استفاده کرد و اگنس اسمدلی که گزارشهاش توجه بینالمللی رو به هدف مائو جلب کرد.
در راهپیمایی طولانی، همسر مائو، هه زیژن، بر اثر زخم ترکش به سرش مجروح شده بود. اون برای درمان پزشکی به مسکو سفر کرد؛ مائو اون رو طلاق داد و با یک بازیگر به اسم جیانگ چینگ ازدواج کرد. گزارش شده که هه زیژن «به یک آسایشگاه روانی در مسکو فرستاده شد تا جا برای چینگ باز بشه». مائو به یک خانه غاری نقل مکان کرد و بیشتر وقتش رو به مطالعه، باغبانی و نظریهپردازی میگذروند. اون به این باور رسید که ارتش سرخ به تنهایی نمیتونه ژاپنیها رو شکست بده و یک «دولت دفاع ملی» به رهبری کمونیستها باید با کومینتانگ و دیگر عناصر «ناسیونالیست بورژوا» برای رسیدن به این هدف تشکیل بشه. اگرچه اون چیانگ کایشک رو به عنوان «خائن به ملت» تحقیر میکرد، اما در ۵ مه، به شورای نظامی دولت ملی نانجینگ تلگراف زد و یک اتحاد نظامی رو پیشنهاد کرد، اقدامی که توسط استالین حمایت میشد. اگرچه چیانگ قصد داشت پیام مائو رو نادیده بگیره و جنگ داخلی رو ادامه بده، اما توسط یکی از ژنرالهای خودش، ژانگ شولیانگ، در شیآن دستگیر شد که منجر به «حادثه شیآن» شد؛ ژانگ، چیانگ رو مجبور کرد با کمونیستها در مورد این موضوع بحث کنه که منجر به تشکیل یک جبهه متحد با امتیازاتی از هر دو طرف در ۲۵ دسامبر ۱۹۳۷ شد.
ژاپنیها هم شانگهای و هم نانجینگ رو تصرف کرده بودن – که منجر به «قتلعام نانجینگ» شد، جنایتی که مائو در تمام عمرش هرگز در موردش صحبت نکرد – و دولت کومینتانگ رو به سمت داخل به چونگچینگ هل میدادن. وحشیگری ژاپنیها منجر به پیوستن تعداد روزافزونی از چینیها به جنگ شد و ارتش سرخ از ۵۰۰۰۰ به ۵۰۰۰۰۰ نفر رسید. در آگوست ۱۹۳۸، ارتش سرخ، ارتش چهارم جدید و ارتش هشتم مسیر رو تشکیل داد که به طور اسمی تحت فرماندهی ارتش انقلابی ملی چیانگ بودن. در آگوست ۱۹۴۰، ارتش سرخ «تهاجم صد هنگ» رو شروع کرد که در اون ۴۰۰۰۰۰ سرباز به طور همزمان در پنج استان به ژاپنیها حمله کردن. این یک موفقیت نظامی بود که منجر به کشته شدن ۲۰۰۰۰ ژاپنی، اختلال در راهآهنها و از دست دادن یک معدن زغالسنگ شد. مائو از پایگاهش در یانآن، چندین متن برای سربازانش نوشت، از جمله «فلسفه انقلاب» که مقدمهای بر نظریه شناخت مارکسیستی ارائه میداد؛ «جنگ طولانی» که به تاکتیکهای نظامی چریکی و متحرک میپرداخت؛ و «در باب دموکراسی نو» که ایدههایی برای آینده چین ارائه میداد.
در سال ۱۹۴۴، ایالات متحده یک فرستاده دیپلماتیک ویژه به اسم «ماموریت دیکسی» رو به حزب کمونیست چین فرستاد. سربازان آمریکایی که به این ماموریت فرستاده شده بودن، تحت تاثیر قرار گرفتن. به نظر میرسید حزب کمتر فاسد، متحدتر و در مقاومت در برابر ژاپن فعالتر از کومینتانگ هست. سربازان به مافوقهاشون تایید کردن که حزب هم قوی و هم در یک منطقه وسیع محبوب هست. در پایان ماموریت، تماسهایی که ایالات متحده با حزب کمونیست چین برقرار کرده بود، نتیجه بسیار کمی داشت. بعد از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به کمکهای دیپلماتیک و نظامی خودش به چیانگ کایشک و نیروهای دولتی کومینتانگ علیه ارتش آزادیبخش خلق (PLA) به رهبری مائو زدونگ در طول جنگ داخلی ادامه داد و ایده یک دولت ائتلافی که شامل حزب کمونیست چین باشه رو رها کرد. به همین ترتیب، اتحاد جماهیر شوروی با اشغال شمال شرقی چین و تحویل مخفیانه اون به کمونیستهای چینی در مارس ۱۹۴۶، از مائو حمایت کرد.
رهبری چین و سیاستهای کلان
در سال ۱۹۴۸، ارتش آزادیبخش خلق، نیروهای کومینتانگ رو که چانگچون رو اشغال کرده بودن، با گرسنگی دادن شکست داد. اعتقاد بر این هست که حداقل ۱۶۰۰۰۰ غیرنظامی در طول این محاصره که از ژوئن تا اکتبر طول کشید، جان باختن. سرهنگ دوم ارتش آزادیبخش خلق، ژانگ ژنگلو، در کتابش «برف سفید، خون سرخ»، اون رو با هیروشیما مقایسه کرد: «تلفات تقریبا یکسان بود. هیروشیما نه ثانیه طول کشید؛ چانگچون پنج ماه.» در ۲۱ ژانویه ۱۹۴۹، نیروهای کومینتانگ در نبردهای سرنوشتساز علیه نیروهای مائو متحمل تلفات سنگینی شدن. در اوایل صبح ۱۰ دسامبر ۱۹۴۹، سربازان ارتش آزادیبخش خلق، چونگچینگ و چنگدو رو در سرزمین اصلی چین محاصره کردن و چیانگ کایشک از سرزمین اصلی به تایوان فرار کرد.
مائو در اول اکتبر ۱۹۴۹، تاسیس جمهوری خلق چین رو از تیانآنمن اعلام کرد و بعدا در همون هفته اعلام کرد «مردم چین از این پس برخاستهاند». مائو در زمستان ۱۹۴۹-۱۹۵۰ برای گفتگو به مسکو رفت. مائو این گفتگوها رو شروع کرد که بر انقلاب سیاسی و اقتصادی در چین، سیاست خارجی، راهآهنها، پایگاههای دریایی و کمکهای اقتصادی و فنی شوروی تمرکز داشت. معاهده حاصل، تسلط استالین و تمایل اون برای کمک به مائو رو منعکس میکرد.
مائو با پیروی از نظریه مارکسیستی-لنینیستی پیشتازی، معتقد بود که فقط رهبری صحیح حزب کمونیست میتونه چین رو به سمت سوسیالیسم پیش ببره. در مقابل، مائو همچنین معتقد بود که جنبشهای تودهای و انتقاد تودهای برای کنترل بوروکراسی ضروری هستن.
جنگ کره
مائو حزب رو تشویق کرد تا کمپینهایی برای اصلاح جامعه و گسترش کنترل سازماندهی کنه. این کمپینها در اکتبر ۱۹۵۰، زمانی که ارتش داوطلب خلق برای جنگ و همچنین تقویت نیروهای مسلح کره شمالی، ارتش خلق کره، که در حال عقبنشینی کامل بودن، به جنگ کره فرستاده شد، فوریت پیدا کرد. ایالات متحده به دلیل دخالت جمهوری خلق چین در جنگ کره، یک تحریم تجاری بر اون وضع کرد که تا زمان بهبود روابط توسط ریچارد نیکسون ادامه داشت. حداقل ۱۸۰۰۰۰ سرباز چینی در طول جنگ کشته شدن.
به عنوان رئیس کمیسیون مرکزی نظامی (CMC)، مائو همچنین فرمانده کل قوای ارتش آزادیبخش خلق و جمهوری خلق و رئیس حزب بود. سربازان چینی در کره تحت فرماندهی کلی نخستوزیر وقت، ژو انلای، بودن و ژنرال پنگ دهوآی فرمانده میدانی و کمیسر سیاسی بود.
اصلاحات اجتماعی
در طول کمپینهای اصلاحات ارضی، تعداد زیادی از افرادی که به «زمیندار» و «دهقان ثروتمند» متهم شده بودن، در جلسات تودهای تا حد مرگ کتک زده شدن، در حالی که زمین از اونها گرفته میشد و به دهقانان فقیرتر داده میشد که این کار نابرابری اقتصادی رو کاهش داد. با این حال، دهقانان حالا مشمول یک مالیات غله بودن که بعد از کنار گذاشتن بذر، غله کافی برای حداقل معیشت براشون باقی نمیگذاشت. این مقدار در سال ۱۹۵۳ به یک رژیم غذایی گرسنگی (از ۲۰ کیلوگرم در ماه به فقط ۱۰ کیلوگرم) کاهش یافت. یکی از ذینفعان اصلی «اصلاحات ارضی» کادرهای حزب کمونیست بودن که «زمین سیاه» (زمین روستایی بدون مالیات) به دست آوردن و از قدرت خودشون برای تسلط بر دهقانان محلی استفاده کردن. در برخی موارد «دهقانان میانه» هم دستگیر، شکنجه و مصادره شدن و حتی کودکان با برچسب «زمینداران کوچک» کشته شدن. در نتیجه این کمپین، تا سال ۱۹۵۳ بهرهوری کشاورزی به شدت کاهش یافت و قحطی ظاهر شد. در برخی استانها، مثل هوبئی، طبق گزارشهای تیمهای کاری فرستاده شده به کمیته اصلاحات ارضی، کل شهرستانها دچار گرسنگی تودهای شدن و میلیونها نفر بیبضاعت شدن. روستاییان به خوردن پوست درخت، برگ و گل روی آوردن و در برخی موارد فرزندان خودشون رو در ازای غذا فروختن.
کمپین «سرکوب ضدانقلابیون»، بورژوازی بوروکراتیک، مثل کمپرادورها، بازرگانان و مقامات کومینتانگ رو هدف قرار داد که توسط حزب به عنوان انگلهای اقتصادی یا دشمنان سیاسی دیده میشدن. در سال ۱۹۷۶، وزارت خارجه ایالات متحده تخمین زد که تا یک میلیون نفر در اصلاحات ارضی و ۸۰۰۰۰۰ نفر در کمپین ضدانقلابی کشته شدن. خود مائو ادعا کرد که در مجموع ۷۰۰۰۰۰ نفر در حملات به «ضدانقلابیون» در سالهای ۱۹۵۰-۱۹۵۲ کشته شدن. از اونجایی که سیاستی برای انتخاب «حداقل یک زمیندار و معمولا چندین نفر، در تقریبا هر روستا برای اعدام عمومی» وجود داشت، تعداد کشتهها بین ۲ میلیون تا ۵ میلیون نفر متغیر هست. علاوه بر این، حداقل ۱.۵ میلیون نفر، و شاید تا ۴ تا ۶ میلیون نفر، به اردوگاههای «اصلاح از طریق کار» فرستاده شدن که خیلیها در اونجا جان باختن. مائو از این کشتارها به عنوان امری ضروری برای تضمین قدرت دفاع کرد.
دولت همچنین با ریشهکن کردن مصرف و تولید تریاک در دهه ۱۹۵۰ اعتبار کسب کرد. ده میلیون معتاد به درمان اجباری وادار شدن، فروشندگان اعدام شدن و مناطق تولیدکننده تریاک با محصولات جدید کاشته شدن. تولید باقیمانده تریاک به جنوب مرز چین به منطقه مثلث طلایی منتقل شد.
کمپینهای سه ضد و پنج ضد
از سال ۱۹۵۱، مائو جنبشهایی برای پاکسازی مناطق شهری از فساد شروع کرد: کمپینهای سه ضد و پنج ضد. در حالی که کمپین سه ضد یک پاکسازی متمرکز از مقامات دولتی، صنعتی و حزبی بود، کمپین پنج ضد اهداف خودش رو کمی گستردهتر تعیین کرد و به طور کلی عناصر سرمایهداری رو هدف قرار داد. کارگران رئیسان خودشون رو محکوم میکردن، همسران به همسران خودشون خیانت میکردن و کودکان از والدین خودشون خبرچینی میکردن؛ قربانیان اغلب در جلسات مبارزه تحقیر میشدن، جایی که یک فرد مورد هدف به صورت کلامی و فیزیکی مورد آزار قرار میگرفت تا به جرایم اعتراف کنه. مائو اصرار داشت که مجرمان جزئی باید مورد انتقاد و اصلاح قرار بگیرن یا به اردوگاههای کار فرستاده بشن، «در حالی که بدترین اونها باید تیرباران بشن». این کمپینها جون چند صد هزار نفر دیگه رو گرفت که اکثریت قریب به اتفاق اونها از طریق خودکشی بود.
در شانگهای، خودکشی با پریدن از ساختمانهای بلند اونقدر رایج شد که ساکنان از راه رفتن روی پیادهروهای نزدیک آسمانخراشها به خاطر ترس از افتادن خودکشیکنندگان روی اونها اجتناب میکردن. برخی از زندگینامهنویسان اشاره کردن که وادار کردن کسانی که دشمن تلقی میشدن به خودکشی، یک تاکتیک رایج در دوران مائو بود. فیلیپ شورت در زندگینامه مائو اشاره میکنه که مائو در جنبش اصلاح یانآن دستورات صریحی داد که «هیچ کادری نباید کشته بشه» اما در عمل به رئیس امنیت، کانگ شنگ، اجازه داد مخالفان رو به خودکشی وادار کنه و «این الگو در تمام دوران رهبری اون بر جمهوری خلق تکرار شد».
برنامههای پنج ساله
بعد از تحکیم قدرت، مائو اولین برنامه پنج ساله (۱۹۵۳-۱۹۵۸) رو شروع کرد که بر توسعه سریع صنعتی تاکید داشت. در صنعت، آهن و فولاد، برق، زغالسنگ، مهندسی سنگین، مصالح ساختمانی و مواد شیمیایی پایه با هدف ساخت کارخانههای بزرگ و بسیار سرمایهبر در اولویت قرار گرفتن. خیلی از این کارخانهها با کمک شوروی ساخته شدن و صنعت سنگین به سرعت رشد کرد. کشاورزی، صنعت و تجارت به صورت تعاونیهای کارگری سازماندهی شدن. این دوره آغاز صنعتیسازی سریع چین بود و به یک موفقیت بزرگ منجر شد.
با وجود اینکه در ابتدا با دولت اصلاحطلب ایمره ناگی همدلی داشت، مائو از «احیای ارتجاعی» در مجارستان با ادامه انقلاب مجارستان در سال ۱۹۵۶ و تندروتر شدن اون ترسید. مائو با خروج سربازان شوروی مخالفت کرد و از لیو شائوچی خواست به نمایندگان شوروی اطلاع بده که از مداخله نظامی علیه معترضان «تحت حمایت امپریالیستهای غربی» و دولت ناگی استفاده کنن. با این حال، مشخص نبود که موضع مائو تا چه حد در تصمیم نیکیتا خروشچف برای حمله به مجارستان نقش داشته. همچنین مشخص نبود که آیا چین به دلیل نگرانیهای اقتصادی و قدرت ضعیفش در مقایسه با اتحاد جماهیر شوروی مجبور به تبعیت از موضع شوروی شده یا نه. با وجود مخالفتهاش با هژمونی مسکو در بلوک شرق، مائو یکپارچگی جنبش کمونیستی بینالمللی رو مهمتر از خودمختاری ملی کشورهای حوزه نفوذ شوروی میدید. بحران مجارستان همچنین بر کمپین صد گل مائو تاثیر گذاشت. مائو تصمیم گرفت موضعش رو در قبال روشنفکران چینی نرمتر کنه و به اونها اجازه بده نارضایتی اجتماعی و انتقاداتشون از اشتباهات دولت رو بیان کنن. مائو میخواست از این جنبش برای جلوگیری از یک قیام مشابه در چین استفاده کنه. با این حال، وقتی مردم در چین شروع به انتقاد از سیاستهای حزب کمونیست و رهبری مائو بعد از کمپین صد گل کردن، مائو جنبشی رو که خودش شروع کرده بود سرکوب کرد و اون رو با انقلاب «ضدانقلابی» مجارستان مقایسه کرد.
در طول کمپین صد گل، مائو تمایل ظاهری خودش رو برای در نظر گرفتن نظرات مختلف در مورد نحوه اداره چین نشون داد. با آزادی بیان، چینیهای لیبرال و روشنفکر شروع به مخالفت با حزب کمونیست و زیر سوال بردن رهبری اون کردن. این در ابتدا تحمل و تشویق میشد. بعد از چند ماه، دولت مائو سیاستش رو برعکس کرد و کسانی رو که از حزب انتقاد کرده بودن، که شاید به ۵۰۰۰۰۰ نفر میرسید، و همچنین کسانی که فقط متهم به انتقاد بودن رو در چیزی که جنبش ضد راستگرا نامیده میشه، تحت تعقیب قرار داد. این جنبش منجر به آزار و اذیت حداقل ۵۵۰۰۰۰ نفر شد که بیشترشون روشنفکران و مخالفان بودن. لی ژیسوی، پزشک مائو، پیشنهاد کرد که مائو در ابتدا این سیاست رو راهی برای تضعیف مخالفت با خودش در داخل حزب دیده بود و از میزان انتقاد و این واقعیت که متوجه رهبری خودش شده بود، شگفتزده شده بود.
پروژههای نظامی
تهدیدهای رئیسجمهور ایالات متحده، دوایت آیزنهاور، در طول اولین بحران تنگه تایوان برای استفاده از سلاحهای هستهای علیه اهداف نظامی در استان فوجیان، مائو رو وادار به شروع برنامه هستهای چین کرد. تحت برنامه «دو بمب، یک ماهواره» مائو، چین بمبهای اتمی و هیدروژنی رو در زمان بیسابقهای توسعه داد و چند سال بعد از پرتاب اسپوتنیک توسط اتحاد جماهیر شوروی، یک ماهواره پرتاب کرد.
پروژه ۵۲۳ یک پروژه نظامی در سال ۱۹۶۷ برای پیدا کردن داروهای ضد مالاریا بود. این پروژه به مالاریا، یک تهدید مهم در جنگ ویتنام، میپرداخت. ژو انلای، مائو زدونگ رو متقاعد کرد تا این پروژه عظیم رو «برای آماده نگه داشتن نیروهای متحدان» شروع کنه. بخشی که به تحقیق در مورد طب سنتی چین اختصاص داشت، منجر به کشف و توسعه دستهای از داروهای ضد مالاریای جدید به اسم آرتمیسینینها شد.
جهش بزرگ به پیش
در ژانویه ۱۹۵۸، مائو «جهش بزرگ به پیش» رو برای تبدیل چین از یک ملت کشاورزی به یک ملت صنعتی شروع کرد. تعاونیهای کشاورزی نسبتا کوچکی که تشکیل شده بودن، به کمونهای مردمی بسیار بزرگتر ادغام شدن و خیلی از دهقانان به کار در پروژههای زیربنایی و تولید آهن و فولاد گماشته شدن. برخی از تولیدات غذایی خصوصی ممنوع شد و دامها و ابزارهای کشاورزی تحت مالکیت جمعی قرار گرفتن.
اثر انحراف نیروی کار به تولید فولاد و پروژههای زیربنایی و بلایای طبیعی چرخهای منجر به کاهش تقریبا ۱۵ درصدی تولید غله در سال ۱۹۵۹ و کاهش ۱۰ درصدی دیگه در سال ۱۹۶۰ و عدم بهبودی در سال ۱۹۶۱ شد.
برای جلب رضایت مافوقها و جلوگیری از پاکسازی، هر لایه در حزب میزان غله تولید شده تحت نظر خودشون رو اغراق میکرد. بر اساس این موفقیت گزارش شده دروغین، به کادرهای حزبی دستور داده شد که مقدار زیادی از اون محصول خیالی رو مصادره کنن. نتیجه، که در برخی مناطق با خشکسالی و در برخی دیگه با سیل تشدید میشد، این بود که کشاورزان با غذای کمی باقی موندن و میلیونها نفر در قحطی بزرگ چین از گرسنگی مردن. به مردم مناطق شهری هر ماه کوپن غذا داده میشد، اما از مردم مناطق روستایی انتظار میرفت که محصولات خودشون رو بکارن و بخشی از اون رو به دولت بدن. تعداد کشتهها در مناطق روستایی چین از کشتهها در مراکز شهری پیشی گرفت. این قحطی علت مستقیم مرگ حدود ۳۰ میلیون دهقان چینی بین سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۲ بود. خیلی از کودکان دچار سوءتغذیه شدن. تخمین زده میشه که بین سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱، حدود ۴۰ میلیون نفر به دلیل گرسنگی جان باختن که این بدترین قحطی ساخته دست بشر در تاریخ بود.
در اواخر پاییز ۱۹۵۸، مائو اقداماتی رو که در طول جهش بزرگ به پیش استفاده میشد، مثل وادار کردن دهقانان به کار بدون غذای کافی یا استراحت که منجر به اپیدمی و گرسنگی میشد، محکوم کرد. اون همچنین تایید کرد که کمپینهای ضد راستگرا علت اصلی «تولید به قیمت معیشت» بودن. اون از رها کردن جهش بزرگ به پیش خودداری کرد، اما خواستار مقابله با اونها شد. بعد از درگیری ژوئیه ۱۹۵۹ در کنفرانس لوشان با پنگ دهوآی، مائو یک کمپین ضد راستگرای جدید به همراه سیاستهای رادیکالی که قبلا رها کرده بود، شروع کرد. تا بهار ۱۹۶۰ طول کشید که مائو دوباره در مورد مرگهای غیرعادی و سایر سوءاستفادهها ابراز نگرانی کنه، اما برای متوقف کردن اونها اقدامی نکرد. برنشتاین نتیجه میگیره که رئیس «عمدا درسهای مرحله رادیکال اول رو به خاطر دستیابی به اهداف ایدئولوژیک و توسعهای افراطی نادیده گرفت».
مائو در ۲۷ آوریل ۱۹۵۹ از ریاست جمهوری چین کنارهگیری کرد؛ اون پستهای بالای دیگهای مثل ریاست حزب کمونیست و کمیسیون مرکزی نظامی رو حفظ کرد. ریاست جمهوری به لیو شائوچی منتقل شد. مائو در نهایت در سال ۱۹۶۲ این سیاست رو رها کرد. لیو شائوچی و دنگ شیائوپینگ با انحلال کمونهای مردمی، معرفی عناصری از کنترل خصوصی بر زمینهای کوچک دهقانان و واردات غله از کانادا و استرالیا برای کاهش بدترین اثرات قحطی، اقتصاد رو نجات دادن.
در کنفرانس لوشان در ژوئیه/آگوست ۱۹۵۹، چندین وزیر ابراز نگرانی کردن که جهش بزرگ به پیش اونطور که برنامهریزی شده بود موفقیتآمیز نبوده. مستقیمترین اونها وزیر دفاع، پنگ دهوآی، بود. بعد از انتقاد پنگ از جهش بزرگ به پیش، مائو پنگ و حامیانش رو پاکسازی کرد و انتقاد از سیاستهای جهش بزرگ رو خفه کرد. یک کمپین شروع شد و منجر به فرستادن اعضای حزب و دهقانان عادی به اردوگاههای کار اجباری شد. سالها بعد حزب کمونیست نتیجه گرفت که تا شش میلیون نفر در این کمپین به اشتباه مجازات شدن.
جدایی از شوروی
جدایی چین و شوروی منجر به خروج کارشناسان فنی و کمکهای شوروی از کشور توسط نیکیتا خروشچف شد. این جدایی به رهبری کمونیسم جهانی مربوط میشد. اتحاد جماهیر شوروی شبکهای از احزاب کمونیستی داشت که از اونها حمایت میکرد؛ چین حالا شبکه رقیب خودش رو برای مبارزه با اون ایجاد کرد. لورنز ام. لوتی مینویسه: «جدایی چین و شوروی یکی از رویدادهای کلیدی جنگ سرد بود، به اهمیت ساخت دیوار برلین، بحران موشکی کوبا، جنگ دوم ویتنام و نزدیکی چین و آمریکا. این جدایی به تعیین چارچوب جنگ سرد دوم به طور کلی کمک کرد و بر روند جنگ دوم ویتنام به طور خاص تاثیر گذاشت.»
این جدایی ناشی از رهبری میانهروتر خروشچف در شوروی بعد از مرگ استالین در مارس ۱۹۵۳ بود. فقط آلبانی به طور آشکار از چین حمایت کرد و به این ترتیب اتحادی بین دو کشور شکل گرفت. مائو که بهش هشدار داده شده بود شوروی سلاح هستهای داره، این تهدید رو کماهمیت جلوه داد. مبارزه با رویزیونیسم شوروی و امپریالیسم آمریکا یک جنبه مهم از تلاش مائو برای هدایت انقلاب در مسیر درست بود.
در اواخر دهه ۱۹۵۰، مائو یادداشتهایی در پاسخ به کتاب شوروی «اقتصاد سیاسی: یک کتاب درسی» و مقالاتی (نقدی بر اقتصاد شوروی) در پاسخ به «مشکلات اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی» استالین نوشت. این متون دیدگاههای مائو رو منعکس میکنن که اتحاد جماهیر شوروی در حال بیگانه شدن از تودهها و تحریف توسعه سوسیالیستی بود.
جبهه سوم
بعد از جهش بزرگ به پیش، رهبری چین سرعت صنعتیسازی رو کم کرد. اون بیشتر در مناطق ساحلی چین سرمایهگذاری کرد و بر تولید کالاهای مصرفی تمرکز کرد. پیشنویسهای اولیه برنامه پنج ساله سوم هیچ تمهیدی برای توسعه صنعت بزرگ در داخل چین نداشت. بعد از اینکه یک گزارش ستاد کل در آوریل ۱۹۶۴ نتیجه گرفت که تمرکز صنعت چین در شهرهای ساحلی بزرگش اون رو در برابر حمله قدرتهای خارجی آسیبپذیر میکنه، مائو برای توسعه صنعت پایه و صنعت دفاع ملی در مکانهای حفاظت شده در داخل چین استدلال کرد. اگرچه رهبران کلیدی دیگه در ابتدا از این ایده حمایت نکردن، اما حادثه خلیج تونکین در ۲ آگوست ۱۹۶۴ ترس از حمله احتمالی ایالات متحده رو افزایش داد و حمایت از پیشنهاد صنعتیسازی مائو رو که به «جبهه سوم» معروف شد، متبلور کرد. بعد از حادثه خلیج تونکین، نگرانیهای خود مائو از حمله ایالات متحده افزایش یافت. اون به کادرهای مرکزی نوشت: «یک جنگ در شرف وقوع هست. من باید در اقداماتم تجدید نظر کنم» و حتی بیشتر برای ایجاد جبهه سوم فشار آورد.
ساختوساز مخفیانه جبهه سوم شامل پروژههای عظیمی از جمله زیرساختهای ریلی گسترده مثل خط چنگدو-کونمینگ، صنعت هوافضا از جمله تاسیسات پرتاب ماهواره و صنعت تولید فولاد از جمله آهن و فولاد پانژیهوا بود. توسعه جبهه سوم در سال ۱۹۶۶ کند شد، اما بعد از درگیری مرزی چین و شوروی در جزیره ژنبائو، که خطر حمله شوروی رو افزایش داد، دوباره سرعت گرفت. ساختوساز جبهه سوم بعد از سفر رئیسجمهور ایالات متحده، ریچارد نیکسون، به چین در سال ۱۹۷۲ و نزدیکی حاصل بین ایالات متحده و چین دوباره کاهش یافت. وقتی اصلاحات و گشایش بعد از مرگ مائو شروع شد، چین شروع به پایان دادن به پروژههای جبهه سوم کرد. جبهه سوم با توزیع زیرساختها، سرمایهگذاری دولتی و استعدادهای انسانی در سراسر کشور، نابرابریهای منطقهای رو کاهش داد و در نهایت به شرایط مساعد برای توسعه بازار در آینده کمک کرد.
انقلاب فرهنگی
در اوایل دهه ۱۹۶۰، مائو نگران ماهیت چین بعد از سال ۱۹۵۹ شد. اون دید که نخبگان حاکم قدیمی با یک نخبه جدید جایگزین شدن. اون نگران بود که کسانی که در قدرت هستن از مردمی که باید به اونها خدمت کنن، بیگانه میشن. مائو معتقد بود که یک انقلاب فرهنگی «طبقه حاکم» رو سرنگون و بیثبات میکنه و چین رو در حالت «انقلاب مداوم» نگه میداره که، از نظر تئوری، به نفع اکثریت و نه یک نخبه کوچک و ممتاز، عمل میکنه.
انقلاب فرهنگی منجر به تخریب بخش زیادی از میراث فرهنگی سنتی چین و زندانی شدن خیلی از شهروندان چینی و همچنین ایجاد هرج و مرج در کشور شد. میلیونها زندگی تباه شد، چون انقلاب فرهنگی به زندگی چینیها نفوذ کرد. تخمین زده میشه که صدها هزار نفر، شاید میلیونها نفر، در خشونت انقلاب فرهنگی جان باختن. این شامل چهرههای برجستهای مثل لیو شائوچی میشد.
در این دوره بود که مائو، لین بیائو رو به عنوان جانشین خودش انتخاب کرد. لین بعدا رسما به عنوان جانشین مائو معرفی شد. تا سال ۱۹۷۱، شکافی بین این دو نفر آشکار شد. لین بیائو در ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۱ در یک سانحه هوایی بر فراز مغولستان، احتمالا در حال فرار از چین و پیشبینی دستگیریاش، درگذشت. حزب کمونیست اعلام کرد که لین قصد سرنگونی مائو رو داشته و پس از مرگ، لین رو از حزب اخراج کرد. در این زمان، مائو اعتمادش رو به خیلی از چهرههای بالای حزب کمونیست از دست داد. بالاترین مقام اطلاعاتی بلوک شرق که فرار کرد، سپهبد یون میهای پاچپا، ادعا کرد که با نیکولائه چائوشسکو گفتگو داشته که به اون در مورد توطئهای برای کشتن مائو با کمک لین بیائو که توسط کا.گ.ب سازماندهی شده بود، گفته.
در سال ۱۹۶۹، مائو اعلام کرد که انقلاب فرهنگی به پایان رسیده. مورخان مختلف پایان انقلاب فرهنگی رو در سال ۱۹۷۶، بعد از مرگ مائو و دستگیری «باند چهار نفره» مشخص میکنن. کمیته مرکزی در سال ۱۹۸۱ رسما انقلاب فرهنگی رو یک «شکست شدید» برای جمهوری خلق چین اعلام کرد. تخمین حدود ۴۰۰۰۰۰ کشته به عنوان یک رقم حداقلی به طور گسترده پذیرفته شده. مکفارکر و شونالز ادعا میکنن که فقط در مناطق روستایی چین حدود ۳۶ میلیون نفر مورد آزار و اذیت قرار گرفتن که از این تعداد بین ۷۵۰۰۰۰ تا ۱.۵ میلیون نفر کشته شدن و تقریبا به همون تعداد برای همیشه مجروح شدن.
در طول دوران رهبریش، مائو دو بار به خارج از چین سفر کرد، هر دو بار برای سفرهای دولتی به اتحاد جماهیر شوروی بود. در اولین سفرش در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۹، مائو برای جشن تولد ۷۰ سالگی ژوزف استالین به مسکو سفر کرد. سفر دوم اون بین ۲ تا ۱۹ نوامبر ۱۹۵۷ انجام شد که شامل شرکت در جشنهای چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر و نشست بینالمللی احزاب کمونیست و کارگری بود.
سالهای پایانی، مرگ و پیامدها
سلامتی مائو در سالهای آخر عمرش رو به وخامت گذاشت، احتمالا به خاطر سیگار کشیدن زنجیرهایش. اینکه اون از بیماریهای متعدد ریوی و قلبی رنج میبرد، یک راز دولتی بود. گزارشهای تایید نشدهای وجود داره که اون احتمالا علاوه بر اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS) یا بیماری لو گهریگ، به بیماری پارکینسون هم مبتلا بوده. اون دو حمله قلبی بزرگ داشت، یکی در مارس و دیگری در اواخر ژوئن، و بعد یک حمله سوم در ۲ سپتامبر که اون رو ناتوان کرد. اون تقریبا یک هفته بعد، در ۹ سپتامبر ۱۹۷۶، در سن ۸۲ سالگی درگذشت. حزب کمونیست اعلام مرگش رو تا ساعت ۱۶:۰۰ به تاخیر انداخت، زمانی که یک برنامه رادیویی ملی خبر رو اعلام کرد و خواستار وحدت حزب شد.
جسد مومیایی شده مائو، که با پرچم حزب کمونیست پوشانده شده بود، به مدت یک هفته در تالار بزرگ خلق قرار داشت. یک میلیون چینی برای ادای احترام نهایی از کنارش عبور کردن، خیلیها ناراحتی نشون میدادن، در حالی که خارجیها از تلویزیون تماشا میکردن. پرتره رسمی مائو روی دیوار با یک بنر آویزان بود که روش نوشته بود: «راهی رو که رئیس مائو به جا گذاشته ادامه بدید و راه انقلاب پرولتری رو تا آخر ادامه بدید». در ۱۷ سپتامبر، جسد با یک مینیبوس به بیمارستان ۳۰۵ منتقل شد و در اونجا اعضای داخلیش در فرمالدئید نگهداری شدن.
در ۱۸ سپتامبر، توپها، آژیرها، سوتها و بوقها در سراسر چین به طور همزمان به صدا در اومدن و یک سکوت سه دقیقهای اجباری رعایت شد. میدان تیانآنمن پر از میلیونها نفر بود و یک گروه موسیقی نظامی «انترناسیونال» رو مینواخت. هوآ گوئوفنگ مراسم رو با یک سخنرانی ۲۰ دقیقهای بر فراز دروازه تیانآنمن به پایان رسوند. با وجود درخواست مائو برای سوزانده شدن، جسدش بعدا به طور دائم در مقبره مائو زدونگ به نمایش گذاشته شد تا ملت چین بتونن به اون ادای احترام کنن.
میراث مائو
مائو به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین افراد قرن بیستم شناخته شده. اون همچنین به عنوان یک روشنفکر سیاسی، نظریهپرداز، استراتژیست نظامی، شاعر و رویاپرداز توصیف شده. استراتژیهای شورشی مائو همچنان توسط شورشیان استفاده میشه و ایدئولوژی سیاسی اون همچنان توسط خیلی از سازمانهای کمونیستی در سراسر جهان پذیرفته شده.
به مائو به خاطر نقشش در متحد کردن چین اعتبار داده شده. اون همچنین به خاطر بهبود وضعیت زنان در چین و بهبود سوادآموزی و آموزش اعتبار کسب کرده. به مائو به خاطر افزایش سواد، کاهش فقر، تقریبا دو برابر کردن امید به زندگی، تقریبا دو برابر کردن جمعیت و توسعه صنعت و زیرساختهای چین که راه رو برای موقعیتش به عنوان یک قدرت جهانی هموار کرد، اعتبار داده شده.
از طرفی، سیاستهای مائو منجر به مرگ دهها میلیون نفر در چین در دوران تصدی اون شد، عمدتا به دلیل گرسنگی، اما همچنین از طریق آزار و اذیت، کار اجباری در «لائوگای» و اعدامهای دستهجمعی. چین مائو به عنوان یک رژیم خودکامه و تمامیتخواه مسئول سرکوب تودهای توصیف شده. مائو به عنوان یکی از بزرگترین مستبدان قرن بیستم شناخته میشه.
ارزیابی در چین
در ۲۷ ژوئن ۱۹۸۱، کمیته مرکزی حزب کمونیست «قطعنامه در مورد برخی سوالات در تاریخ حزب ما از زمان تاسیس جمهوری خلق چین» رو تصویب کرد که میراث دوران مائو و اولویتهای حزب کمونیست رو ارزیابی میکرد. این قطعنامه اشتباهات مائو رو به تمایلات فردگرایانه اون نسبت میده که وقتی از دیدگاه جمعی رهبری جدا شد، به وجود اومد. در مورد میراث مائو، قطعنامه حزب کمونیست بیان میکنه که سهم مائو در انقلاب کمونیستی چین بسیار بیشتر از اشتباهاتش هست.
در چین، یک عبارت رایج برای خلاصه کردن میراث مائو این هست که اون ۷۰ درصد درست و ۳۰ درصد غلط بود. در دسامبر ۲۰۱۳، یک نظرسنجی از روزنامه گلوبال تایمز که توسط حزب کمونیست اداره میشه، اعلام کرد که تقریبا ۸۵ درصد از ۱۰۴۵ پاسخدهنده احساس میکردن که دستاوردهای مائو بیشتر از اشتباهاتش بوده.
مخالفت با مائو میتونه منجر به سانسور یا پیامدهای حرفهای در سرزمین اصلی چین بشه و اغلب در محیطهای خصوصی انجام میشه. وقتی ویدیویی از بی فوجیان، یک مجری تلویزیون، که در یک شام خصوصی در سال ۲۰۱۵ به مائو توهین میکرد، ویروسی شد، بی حمایت کاربران ویبو رو به دست آورد و ۸۰ درصد اونها در یک نظرسنجی گفتن که بی نباید در میان واکنشهای شدید وابستگان دولتی عذرخواهی کنه. شهروندان چینی از اشتباهات مائو آگاه هستن، اما خیلیها مائو رو یک قهرمان ملی میبینن. اون به عنوان کسی دیده میشه که با موفقیت کشور رو از اشغال ژاپن در طول جنگ دوم چین و ژاپن و از استثمار امپریالیستی غربی که به جنگهای تریاک برمیگرده، آزاد کرد. بین سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۸، واشنگتن پست با ۷۰ نفر در چین در مورد دوران مائو مصاحبه کرد. «بخش قابل توجهی» به طور مثبت در مورد سادگی اون دوران اظهار نظر کردن و «معنای روشن» زندگی و حداقل نابرابری رو به اون نسبت دادن؛ اونها ادعا کردن که «زندگی معنوی» غنی بود. مصاحبهشوندگان همزمان «زندگی مادی» ضعیف و دیگر تجربیات منفی تحت رهبری مائو رو تایید کردن.
سو شاچی، مقام سابق حزب کمونیست، معتقد بود که «اون یک جنایتکار بزرگ تاریخی بود، اما همچنین یک نیروی بزرگ برای خیر بود». به همین ترتیب، روزنامهنگار لیو بینیان، مائو رو «هم هیولا و هم نابغه» توصیف کرده. لی روی، منشی شخصی مائو و رفیق حزب کمونیست، معتقد بود که «روش تفکر و حکومت مائو وحشتناک بود. اون هیچ ارزشی برای زندگی انسان قائل نبود. مرگ دیگران برای اون هیچ معنایی نداشت.» چن یون اظهار داشت: «اگر مائو در سال ۱۹۵۶ مرده بود، دستاوردهای اون جاودانه میشد. اگر در سال ۱۹۶۶ مرده بود، هنوز هم یک مرد بزرگ اما ناقص بود. اما اون در سال ۱۹۷۶ درگذشت. افسوس، چه میتوان گفت؟» دنگ شیائوپینگ گفت: «باید به شما یادآوری کنم که رئیس مائو بیشتر عمرش رو وقف چین کرد، اون حزب و انقلاب رو در حساسترین لحظات نجات داد، به طور خلاصه، سهم اون اونقدر بزرگ بود که بدون اون، مردم چین برای پیدا کردن راه درست از تاریکی سختی بیشتری میکشیدن. ما همچنین نباید فراموش کنیم که این رئیس مائو بود که آموزههای مارکس و لنین رو با واقعیتهای تاریخ چین ترکیب کرد – این اون بود که این اصول رو به طور خلاقانه نه تنها در سیاست بلکه در فلسفه، هنر، ادبیات و استراتژی نظامی به کار برد.»
ارزیابی در دنیای غرب
فیلیپ شورت استدلال کرد که کمی بیش از نیمی از میلیونها مرگ در دوران مائو پیامدهای ناخواسته قحطی بوده. شورت اظهار داشت که طبقه زمیندار به عنوان یک قوم از بین نرفتن چون مائو به رستگاری از طریق اصلاح فکری اعتقاد داشت و مائو رو با اصلاحطلبان چینی قرن نوزدهم مقایسه کرد که باورهای سنتی چین رو در دوران درگیریهای چین با قدرتهای استعماری غربی به چالش کشیدن.
الکساندر وی. پانتسوف و استیون آی. لوین، در زندگینامهشون، ادعا کردن که مائو هم «یک خالق موفق و در نهایت یک نابودگر شرور» بود اما همچنین استدلال کردن که اون یک شخصیت پیچیده بود که نباید به عنوان یک قدیس ستایش بشه یا به یک دیو تقلیل داده بشه، چون اون «واقعا تمام تلاشش رو کرد تا رفاه رو به ارمغان بیاره و احترام بینالمللی برای کشورش کسب کنه».
ایالات متحده به دلیل دخالتش در جنگ کره، یک تحریم تجاری بر جمهوری خلق چین وضع کرد، تا اینکه ریچارد نیکسون تصمیم گرفت که توسعه روابط با جمهوری خلق چین مفید خواهد بود. جان کینگ فربنک اظهار داشت: «حقایق ساده زندگی حرفهای مائو باورنکردنی به نظر میرسه: در یک سرزمین وسیع با ۴۰۰ میلیون نفر جمعیت، در سن ۲۸ سالگی، با دوازده نفر دیگه، یک حزب تاسیس کردن و در پنجاه سال بعد قدرت رو به دست آوردن، مردم رو سازماندهی و بازسازی کردن و سرزمین رو دوباره شکل دادن – تاریخ هیچ دستاورد بزرگتری رو ثبت نکرده. اسکندر، سزار، شارلمانی، تمام پادشاهان اروپا، ناپلئون، بیسمارک، لنین – هیچ پیشینی نمیتونه با گستره دستاورد مائو تسهتونگ برابری کنه، چون هیچ کشور دیگهای هرگز به این اندازه باستانی و بزرگ نبوده.»
موریس مایزنر میراث مائو رو اینطور ارزیابی کرد: «این لکهها بر کارنامه مائوئیستی، به ویژه جهش بزرگ و انقلاب فرهنگی، هستن که حالا عمیقترین تاثیر رو بر آگاهی سیاسی و تاریخی ما دارن. اینکه این ماجراجوییها شکستهای عظیمی بودن و هزینه انسانی هنگفتی داشتن، نمیتونه و نباید فراموش بشه. اما مورخان آینده، بدون نادیده گرفتن شکستها و جنایات، قطعا دوران مائوئیستی رو در تاریخ جمهوری خلق (هر طور که اون رو قضاوت کنن) به عنوان یکی از بزرگترین دورههای نوسازی در تاریخ جهان ثبت خواهند کرد، و دورهای که مزایای اجتماعی و انسانی بزرگی برای مردم چین به ارمغان آورد.»
زندگی شخصی مائو
مائو که در هونان بزرگ شده بود، ماندارین رو با لهجه مشخص هونانی صحبت میکرد. راس تریل نوشت که مائو «فرزند خاک… روستایی و بیتکلف» بود، در حالی که کلر هالینگورث گفت که مائو به «روشها و رفتارهای دهقانی» خودش افتخار میکرد، لهجه قوی هونانی داشت و نظرات «خاکی» در مورد مسائل جنسی ارائه میداد.
استوارت آر. شرام بر بیرحمی مائو تاکید کرد اما همچنین اشاره کرد که اون هیچ نشانهای از لذت بردن از شکنجه یا کشتار در راه انقلاب نشون نمیداد. لی فیگون مائو رو وقتی تهدید میشد «سختگیر و مستبد» میدونست اما معتقد بود که اون «از اون نوع تبهکارانی که مرشدش استالین بود، نبود». الکساندر پانتسوف و استیون آی. لوین نوشتن که مائو «مردی با خلق و خوی پیچیده» بود که «تمام تلاشش رو کرد تا رفاه رو به ارمغان بیاره و احترام بینالمللی» برای چین کسب کنه و «نه یک قدیس بود و نه یک دیو». اونها اشاره کردن که در اوایل زندگی، اون تلاش میکرد تا «یک قهرمان قوی، با اراده و هدفمند باشه که به هیچ زنجیر اخلاقی مقید نیست» و «با شور و شوق آرزوی شهرت و قدرت داشت».
خانواده و فرزندان
اجداد مائو شامل پدرش مائو ییچانگ (۱۸۷۰-۱۹۲۰)، مادرش ون چیمэй (۱۸۶۷-۱۹۱۹)، پدربزرگ پدریش مائو انپو (۱۸۴۶-۱۹۰۴) و مادربزرگ پدریش لیو (۱۸۴۷-۱۸۸۴) میشدن.
مائو چهار همسر داشت که در مجموع ۱۰ فرزند به دنیا آوردن:
- لو ییشیو (۱۸۸۹-۱۹۱۰): از ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ ازدواج کردن.
- یانگ کایهوی (۱۹۰۱-۱۹۳۰): از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۷ ازدواج کردن، در سال ۱۹۳۰ توسط کومینتانگ اعدام شد؛ مادر مائو آنیینگ، مائو آنچینگ و مائو آنلونگ.
- هه زیژن (۱۹۱۰-۱۹۸۴): از مه ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۷ ازدواج کردن؛ مادر ۶ فرزند.
- جیانگ چینگ (۱۹۱۴-۱۹۹۱): از ۱۹۳۹ تا زمان مرگ مائو ازدواج کردن؛ مادر لی نا.
مائو چندین خواهر و برادر داشت: برادر کوچکترش مائو زمین (۱۸۹۶-۱۹۴۳) که توسط یک جنگسالار اعدام شد، برادر کوچکتر دیگهاش مائو زتان (۱۹۰۵-۱۹۳۵) که توسط کومینتانگ اعدام شد و خواهر ناتنیاش مائو زجیان (۱۹۰۵-۱۹۲۹) که توسط کومینتانگ اعدام شد.
مائو در مجموع ده فرزند داشت، از جمله:
- مائو آنیینگ (۱۹۲۲-۱۹۵۰): پسر یانگ، در جنگ کره کشته شد.
- مائو آنچینگ (۱۹۲۳-۲۰۰۷): پسر یانگ، پسرش مائو شینیو.
- مائو آنلونگ (۱۹۲۷-۱۹۳۱): پسر یانگ، در جنگ داخلی چین درگذشت.
- مائو آنهونگ: پسر هه، به برادر کوچکتر مائو، زتان، سپرده شد و هرگز خبری ازش نشد.
- لی مین (متولد ۱۹۳۶): دختر هه.
- لی نا (متولد ۱۹۴۰): دختر جیانگ.
دختران اول و دوم مائو به روستاییان محلی سپرده شدن چون بزرگ کردنشون در حین جنگ با کومینتانگ و بعدا ژاپنیها خیلی خطرناک بود. کوچکترین دخترشون (متولد اوایل ۱۹۳۸ در مسکو بعد از جدایی مائو) و یک فرزند دیگه (متولد ۱۹۳۳) در نوزادی درگذشتن. دو محقق انگلیسی که کل مسیر راهپیمایی طولانی رو در سالهای ۲۰۰۲-۲۰۰۳ بازسازی کردن، زنی رو پیدا کردن که معتقدن ممکنه یکی از فرزندان گمشده مائو باشه که در سال ۱۹۳۵ به دهقانان سپرده شده بود.
کیش شخصیت
مائو در مورد کیش شخصیت اظهارات متناقضی داشت. در سال ۱۹۵۶، در پاسخ به گزارش خروشچف که از ژوزف استالین انتقاد میکرد، مائو اظهار داشت که کیش شخصیت «بقایای ایدئولوژیک سمی جامعه قدیم» هست و بر تعهد چین به رهبری جمعی تاکید کرد. در کنگره حزب در چنگدو در سال ۱۹۵۸، مائو از کیش شخصیت افرادی که اونها رو چهرههای واقعا شایسته میدونست، نه اونهایی که «پرستش کورکورانه» ابراز میکردن، حمایت کرد.
در سال ۱۹۶۲، مائو جنبش آموزش سوسیالیستی (SEM) رو پیشنهاد کرد تا دهقانان رو برای مقاومت در برابر «وسوسههای» فئودالیسم و جوانههای سرمایهداری که میدید از اصلاحات اقتصادی لیو در روستاها در حال ظهور هستن، آموزش بده. مقادیر زیادی از هنر سیاسی تولید و توزیع شد – با مائو در مرکز. پوسترهای متعدد، نشانها و قطعات موسیقی به مائو با عبارت «رئیس مائو خورشید سرخ در قلب ماست» و «ناجی مردم» اشاره میکردن.
در اکتبر ۱۹۶۶، «نقلقولهایی از رئیس مائو تسهتونگ» که در غرب به «کتاب سرخ کوچک» معروف هست، منتشر شد. اعضای حزب تشویق میشدن یک نسخه با خودشون حمل کنن و داشتن اون تقریبا به عنوان یک معیار برای عضویت اجباری بود. با گذشت سالها، تصویر مائو تقریبا در همه جا، در خانهها، دفاتر و مغازهها به نمایش در اومد. نقلقولهای اون با حروف برجسته یا قرمز حتی در مبهمترین نوشتهها تاکید میشد. موسیقی اون دوره بر جایگاه مائو تاکید داشت، همونطور که شعرهای کودکان. عبارت «زنده باد رئیس مائو برای ده هزار سال» در اون دوران به طور معمول شنیده میشد.
مائو همچنین در فرهنگ عامه چین و سراسر جهان حضور داره و صورتش همه چیز از تیشرت تا فنجان قهوه رو تزئین میکنه. نوه مائو، کونگ دونگمی، از این پدیده دفاع کرد و گفت که «این نفوذ اون رو نشون میده، اینکه اون در آگاهی مردم وجود داره و بر سبک زندگی چندین نسل از مردم چین تاثیر گذاشته. درست مثل تصویر چه گوارا، تصویر اون به نمادی از فرهنگ انقلابی تبدیل شده.» از سال ۱۹۵۰، بیش از ۴۰ میلیون نفر از زادگاه مائو در شاوشان، هونان، بازدید کردن.
نوشتهها و ادبیات
مائو نویسنده پرکار ادبیات سیاسی و فلسفی بود. مخزن اصلی نوشتههای قبل از ۱۹۴۹ اون «آثار منتخب مائو زدونگ» هست. اون به عنوان نویسنده «نقلقولهایی از رئیس مائو تسهتونگ» شناخته میشه. برخی از نوشتههای تاثیرگذارش عبارتند از:
- گزارش تحقیقی از جنبش دهقانی در هونان (۱۹۲۷)
- در باب جنگ چریکی (۱۹۳۷)
- در باب عمل (۱۹۳۷)
- در باب تضاد (۱۹۳۷)
- در باب جنگ طولانی (۱۹۳۸)
- در باب دموکراسی نو (۱۹۴۰)
مائو همچنین یک خوشنویس ماهر چینی با سبکی بسیار شخصی بود. خوشنویسی اون امروزه در سراسر سرزمین اصلی چین دیده میشه. کار اون باعث به وجود اومدن شکل جدیدی از خوشنویسی چینی به اسم «سبک مائو» یا مائوتی شد که از زمان مرگش محبوبیت روزافزونی پیدا کرده.
آموزش ادبی مائو با ادبیات کلاسیک چینی شروع شد. اون در سال ۱۹۳۶ به ادگار اسنو گفت که مطالعه «منتخبات کنفوسیوس» و «چهار کتاب» رو در یک مدرسه روستایی در هشت سالگی شروع کرده، اما کتابهایی که بیشتر از خوندنشون لذت میبرد «حاشیه آب»، «سفر به غرب»، «عاشقانه سه پادشاهی» و «رویای تالار سرخ» بودن. مائو از جوانی شعرهایی در قالبهای کلاسیک منتشر میکرد و تواناییهاش به عنوان یک شاعر به تصویرش در چین بعد از به قدرت رسیدنش در سال ۱۹۴۹ کمک کرد. سبک اون تحت تاثیر شاعران بزرگ سلسله تانگ، لی بای و لی هه بود. برخی از شناختهشدهترین شعرهای اون عبارتند از «چانگشا» (۱۹۲۵)، «گذرگاه لوشان» (۱۹۳۵)، «راهپیمایی طولانی» (۱۹۳۵) و «برف» (فوریه ۱۹۳۶).
منابع
- [۲] Asia for Educators | Columbia University
- [۴] Mao Zedong – Kids | Britannica Kids | Homework Help
- [۶] Milestones in the History of U.S. Foreign Relations – Office of the Historian
- [۸] The Legacy of Mao Zedong is Mass Murder | The Heritage Foundation
- [۱۰] What happened to Mao Zedong? : r/Kaiserreich
دیدگاهتان را بنویسید