GeekAlerts

جایی برای گیک‌ها

نبرد استالینگراد؛ نقطه عطف خونین جنگ جهانی دوم

نبرد استالینگراد؛ نقطه عطف خونین جنگ جهانی دوم

نبرد استالینگراد، که از ۱۷ ژوییه ۱۹۴۲ تا ۲ فوریه ۱۹۴۳ طول کشید، یکی از مهمترین درگیری‌های جبهه شرقی در جنگ جهانی دوم بود. این ماجرا زمانی شروع شد که آلمان نازی و متحدانش در نیروهای محور، به شهر استالینگراد (که امروز بهش ولگوگراد میگن) در جنوب روسیه حمله کردن. چیزی که به نظر می‌رسید یک پیروزی سریع باشه، به یک جنگ فرسایشی و طولانی برای کنترل این شهر تبدیل شد.

ویژگی اصلی این نبرد، درگیری‌های فوق‌العاده نزدیک و تن‌به‌تن بود. سربازها نه در دشت‌های باز، بلکه در خیابان‌ها، خانه‌ها و حتی فاضلاب‌های شهر با هم می‌جنگیدن. حملات هوایی هم به طور مستقیم غیرنظامیان رو هدف قرار می‌داد. به همین دلیل، استالینگراد به عنوان نماد جنگ شهری شناخته می‌شه. در واقع، این نبرد بزرگترین و پرهزینه‌ترین نبرد شهری در کل تاریخ نظامی جهانه.

اگه بخوایم از خونین بودن این نبرد بگیم، هیچ اغراقی نکردیم. استالینگراد خونین‌ترین و خشن‌ترین نبرد در کل جنگ جهانی دوم بود و خیلی‌ها معتقدن که در تمام تاریخ بشر، نبردی به این وحشتناکی وجود نداشته. هر دو طرف، یعنی آلمان و شوروی، تلفات وحشتناکی رو در درگیری‌های بی‌امان داخل و اطراف شهر متحمل شدن. به طور کلی، این نبرد به عنوان نقطه عطف جنگ در اروپا شناخته می‌شه. چرا؟ چون فرماندهی عالی ارتش آلمان (که بهش «Oberkommando der Wehrmacht» می‌گفتن) مجبور شد بخش قابل توجهی از نیروهای نظامی خودش رو از مناطق دیگه فرا بخونه تا بتونه تلفات سنگین در جبهه شرقی رو جبران kdh.

وقتی درگیری‌ها تموم شد، ارتش ششم و ارتش چهارم زرهی آلمان به طور کامل نابود شده بودن و گروه ارتش B هم عملا از هم پاشیده بود. پیروزی شوروی در استالینگراد، توازن قدرت رو در جبهه شرقی به نفع اونها تغییر داد و روحیه ارتش سرخ رو به شدت بالا برد.

چرا استالینگراد اینقدر مهم بود؟

شاید بپرسید چرا این شهر اینقدر برای هر دو طرف اهمیت داشت. دلایل مختلفی وجود داشت:

  • اهمیت استراتژیک: استالینگراد یکی از بزرگترین مراکز صنعتی شوروی بود و یک مرکز حمل‌ونقل خیلی مهم در کنار رود ولگا به حساب میومد. کنترل این شهر به معنی دسترسی به میدان‌های نفتی قفقاز و تسلط کامل بر رود ولگا بود.
  • اهمیت نمادین: این شهر نام رهبر شوروی، یعنی ژوزف استالین، رو داشت. به همین خاطر، تصرف اون برای هیتلر یک پیروزی تبلیغاتی بزرگ محسوب می‌شد و از اون طرف، از دست دادنش برای استالین یک شکست نمادین بزرگ بود.

با پیشرفت جنگ، ذخایر سوخت آلمان به شدت کم شده بود و همین موضوع اونها رو مجبور می‌کرد که به هر قیمتی شده به عمق خاک شوروی نفوذ کنن و میدان‌های نفتی رو به دست بیارن. اولین درگیری ارتش آلمان با جبهه استالینگراد ارتش سرخ در ۱۷ ژوییه، در مناطق دورتر از شهر اتفاق افتاد. در ۲۳ اوت، ارتش ششم و بخش‌هایی از ارتش چهارم زرهی آلمان، با پشتیبانی بمباران‌های سنگین نیروی هوایی آلمان (لوفت‌وافه)، حمله خودشون رو شروع کردن. این بمباران‌ها بخش بزرگی از شهر رو به تلی از خاکستر تبدیل کرد.

نبرد خیلی زود به جنگ خانه‌به‌خانه تبدیل شد و با تزریق نیروهای کمکی از هر دو طرف، شدت درگیری‌ها به شکل دیوانه‌واری بالا رفت. تا اواسط نوامبر، آلمانی‌ها با دادن تلفات بسیار زیاد، موفق شدن مدافعان شوروی رو به مناطق باریکی در امتداد ساحل غربی رود ولگا عقب برونن. اما زمستان از راه رسید و شرایط به شدت وحشیانه شد. دما گاهی ده‌ها درجه زیر صفر می‌رفت. علاوه بر جنگ شهری شدید، جنگ سنگر به سنگر هم در استالینگراد بسیار رایج بود.

در ۱۹ نوامبر، ارتش سرخ عملیاتی به نام «اورانوس» (Operation Uranus) رو شروع کرد. این یک حمله دوجانبه بود که ارتش‌های رومانیایی رو هدف قرار می‌داد؛ همون‌هایی که از جناحین ارتش ششم آلمان محافظت می‌کردن. جناحین نیروهای محور به سرعت فروپاشیدن و ارتش ششم آلمان به طور کامل محاصره شد. آدولف هیتلر مصمم بود که شهر رو به هر قیمتی برای آلمان نگه داره و به ارتش ششم اجازه خروج از محاصره رو نداد. به جای اون، تلاش شد تا از طریق هوا بهشون تدارکات رسونده بشه و از بیرون، محاصره شکسته بشه.

با اینکه شوروی‌ها موفق شدن جلوی ارسال هوایی تدارکات کافی برای نیروهای محور رو بگیرن، درگیری‌های سنگین برای دو ماه دیگه ادامه پیدا کرد. سرانجام در ۲ فوریه ۱۹۴۳، ارتش ششم آلمان که مهمات و غذاش تموم شده بود، بعد از چند ماه نبرد تسلیم شد. این اولین باری بود که یکی از ارتش‌های میدانی هیتلر تسلیم می‌شد.

امروزه در روسیه، میراث پیروزی ارتش سرخ در استالینگراد به عنوان یکی از «روزهای افتخار نظامی» گرامی داشته می‌شه. این نبرد در خیلی از کشورهای دیگه که جزو نیروهای متفقین بودن هم شناخته شده و به بخشی از فرهنگ عامه تبدیل شده. همینطور، در تعدادی از کشورهای پساشوروی، نبرد استالینگراد به عنوان بخش مهمی از چیزی که بهش «جنگ بزرگ میهنی» میگن، شناخته می‌شه.

زمینه‌های نبرد: چه شد که کار به اینجا کشید؟

تا بهار سال ۱۹۴۲، با وجود اینکه عملیات بارباروسا نتونسته بود شوروی رو در یک حمله سریع شکست بده، ورماخت (ارتش آلمان) تونسته بود مناطق وسیعی مثل اوکراین، بلاروس و جمهوری‌های بالتیک رو تصرف کنه. در جبهه غربی، آلمان بخش بزرگی از اروپا رو در کنترل داشت، حمله زیردریایی‌ها پشتیبانی آمریکا رو محدود کرده بود و در شمال آفریقا، اروین رومل تازه شهر «طبرق» رو تصرف کرده بود.

در شرق، آلمانی‌ها جبهه‌ای رو از لنینگراد تا روستوف تثبیت کرده بودن. هیتلر همچنان مطمئن بود که می‌تونه ارتش سرخ رو شکست بده، با اینکه در زمستان ۱۹۴۱-۴۲ در غرب مسکو تلفات سنگینی داده بود. دلیل این اطمینان این بود که بخش‌های بزرگی از گروه ارتش مرکز استراحت کرده و دوباره تجهیز شده بودن.

هیتلر تصمیم گرفت که حمله تابستانی سال ۱۹۴۲، جنوب شوروی رو هدف قرار بده. اهداف اولیه در اطراف استالینگراد این بود که ظرفیت صنعتی شهر رو نابود کنن و ترافیک رود ولگا رو مسدود کنن. این رود برای اتصال قفقاز و دریای خزر به مرکز روسیه حیاتی بود. تصرف استالینگراد همچنین باعث می‌شد که تدارکات «قرض و اجاره» (Lend-Lease) که از طریق کریدور ایران به شوروی می‌رسید، مختل بشه.

در ۲۳ ژوییه ۱۹۴۲، هیتلر اهداف عملیات رو گسترش داد و اشغال خود شهر استالینگراد رو هم به اون اضافه کرد. همونطور که گفتیم، این شهر به خاطر نام رهبر شوروی، ارزش تبلیغاتی خیلی زیادی داشت. هیتلر دستور داد که جمعیت استالینگراد از بین برن و اعلام کرد که بعد از تصرف شهر، همه شهروندان مرد کشته و زنان و کودکان به دلیل ماهیت «کاملا کمونیستی» اونها تبعید بشن. قرار بود سقوط این شهر، جناحین شمالی و غربی پیشروی آلمان به سمت «باکو» رو برای تصرف منابع نفتی‌اش امن کنه. این گسترش اهداف، ناشی از اعتماد به نفس بیش از حد آلمان و دست‌کم گرفتن نیروهای ذخیره شوروی بود.

در همین حال، استالین که متقاعد شده بود حمله اصلی آلمان به سمت مسکو خواهد بود، دفاع از پایتخت شوروی رو در اولویت قرار داد. وقتی ضدحمله زمستانی شوروی در مارس ۱۹۴۲ به اوج خودش رسید، فرماندهی عالی شوروی شروع به برنامه‌ریزی برای حمله تابستانی کرد. با اینکه استالین دوست داشت یک حمله عمومی انجام بده، اما توسط بوریس شاپوشنیکوف (رییس ستاد کل)، الکساندر واسیلوفسکی (معاون رییس ستاد کل) و گئورگی ژوکوف (فرمانده جبهه غربی) از این کار منصرف شد. در نهایت، استالین دستور داد که عملیات تابستانی بر اساس «دفاع استراتژیک فعال» باشه و همزمان حملات محلی در سراسر جبهه شرقی انجام بشه.

سمیون تیموشنکو، فرمانده جبهه جنوب غربی، پیشنهاد داد که از منطقه «ایزیوم» در جنوب خارکف، حمله‌ای برای محاصره و نابودی ارتش ششم آلمان انجام بشه. با وجود مخالفت شاپوشنیکوف و واسیلوفسکی، استالین این طرح رو تایید کرد.

بعد از تاخیر در جابجایی نیروها و مشکلات لجستیکی، عملیات خارکف در ۱۲ می شروع شد. شوروی‌ها در ابتدا موفقیت‌هایی به دست آوردن و باعث شدن فریدریش پاولوس، فرمانده ارتش ششم آلمان، درخواست نیروی کمکی کنه. اما یک ضدحمله آلمانی در ۱۳ می، پیشروی شوروی رو متوقف کرد. در ۱۷ می، نیروهای اوالد فون کلایست عملیات «فریدریکوس ۱» رو شروع کردن و بخش بزرگی از نیروهای شوروی رو در نبرد دوم خارکف محاصره و نابود کردن. شکست در خارکف، شوروی رو در برابر حمله تابستانی آلمان آسیب‌پذیر کرد. با وجود این شکست، استالین همچنان دفاع از مسکو رو در اولویت قرار داد و فقط نیروهای کمکی محدودی رو به جبهه جنوب غربی فرستاد.

استفاده از لشکرهای زرهی که برای «عملیات آبی» (Case Blue) لازم بودن در نبرد دوم خارکف، شروع این عملیات رو بیشتر به تاخیر انداخت. در ۱ ژوئن، هیتلر برنامه‌های تابستانی رو تغییر داد و شروع عملیات آبی رو به ۲۰ ژوئن موکول کرد تا عملیات‌های مقدماتی در اوکراین تموم بشن.

پیش‌درآمد نبرد: عملیات آبی (Fall Blau)

هیتلر در یک جمله معروف گفته بود:

«اگه من نفت مایکوپ و گروزنی رو به دست نیارم، باید این جنگ رو تموم کنم.»

گروه ارتش جنوب برای یک پیشروی سریع در استپ‌های جنوب روسیه به سمت قفقاز انتخاب شد تا میدان‌های نفتی حیاتی شوروی رو تصرف کنه. اسم رمز این حمله تابستانی «فال بلاو» یا «عملیات آبی» بود و قرار بود ارتش‌های ششم، هفدهم، چهارم زرهی و اول زرهی آلمان در اون شرکت داشته باشن.

اما هیتلر دخالت کرد و دستور داد که گروه ارتش به دو بخش تقسیم بشه:

  • گروه ارتش جنوب (A)، تحت فرماندهی ویلهلم لیست، باید با ارتش هفدهم و ارتش اول زرهی به سمت جنوب و قفقاز پیشروی می‌کرد.
  • گروه ارتش جنوب (B)، شامل ارتش ششم پاولوس و ارتش چهارم زرهی هرمان هوت، باید به سمت شرق، یعنی رود ولگا و استالینگراد، حرکت می‌کرد. فرماندهی گروه ارتش B به عهده ژنرال ماکسیمیلیان فون وایشس بود.

شروع عملیات آبی برای اواخر می ۱۹۴۲ برنامه‌ریزی شده بود. اما تعدادی از واحدهای آلمانی و رومانیایی که قرار بود در این عملیات شرکت کنن، در حال محاصره «سواستوپل» در شبه‌جزیره کریمه بودن. تاخیر در پایان این محاصره، تاریخ شروع عملیات آبی رو چند بار به عقب انداخت و شهر تا اوایل ژوییه سقوط نکرد.

عملیات «فریدریکوس ۱» توسط آلمانی‌ها علیه «برجستگی ایزیوم»، باعث شد که نیروهای شوروی در نبرد دوم خارکف محاصره بشن و یک نیروی بزرگ شوروی بین ۱۷ تا ۲۹ می از بین بره. به طور مشابه، عملیات «ویلهلم» در ۱۳ ژوئن به «ولتشانسک» و عملیات «فریدریکوس» در ۲۲ ژوئن به «کوپیانسک» حمله کردن.

عملیات آبی سرانجام در ۲۸ ژوئن ۱۹۴۲ شروع شد و گروه ارتش جنوب حمله‌اش رو به جنوب روسیه آغاز کرد. حمله آلمان به سرعت موفقیت‌آمیز بود، چون نیروهای شوروی در استپ‌های وسیع و خالی مقاومت کمی نشون دادن و به سمت شرق عقب‌نشینی کردن. چند تلاش برای ایجاد یک خط دفاعی جدید با دور زدن واحدهای آلمانی شکست خورد. دو گروه بزرگ از نیروهای شوروی محاصره و نابود شدن: اولی در شمال شرقی خارکف در ۲ ژوییه، و دومی در اطراف «میلروو» در استان روستوف، یک هفته بعد. در همین حین، ارتش دوم مجارستان و ارتش چهارم زرهی آلمان حمله‌ای به «وورونژ» شروع کردن و شهر رو در ۵ ژوییه تصرف کردن.

پیشروی اولیه ارتش ششم اونقدر موفقیت‌آمیز بود که هیتلر دوباره دخالت کرد و دستور داد ارتش چهارم زرهی به گروه ارتش جنوب (A) در جنوب بپیونده. این تصمیم باعث یک ترافیک عظیم جاده‌ای شد. ارتش چهارم زرهی و ارتش اول زرهی جاده‌ها رو مسدود کردن و هر دو ارتش متوقف شدن تا این آشفتگی هزاران وسیله نقلیه رو برطرف کنن. گفته می‌شه این ترافیک پیشروی رو حداقل یک هفته به تاخیر انداخت. با کند شدن پیشروی، هیتلر نظرش رو عوض کرد و ارتش چهارم زرهی رو دوباره به حمله به استالینگراد اختصاص داد.

تا پایان ژوییه، نیروهای شوروی به اون طرف رود «دن» عقب رونده شدن. در این نقطه، رودهای دن و ولگا فقط ۶۵ کیلومتر از هم فاصله دارن و آلمانی‌ها انبارهای اصلی تدارکاتشون رو در غرب رود دن باقی گذاشتن. آلمانی‌ها شروع به استفاده از ارتش‌های متحدان ایتالیایی، مجارستانی و رومانیایی خودشون برای محافظت از جناح چپ (شمالی) کردن. اقدامات ایتالیایی‌ها حتی در بیانیه‌های رسمی آلمان هم ذکر شده. نیروهای ایتالیایی به طور کلی توسط آلمانی‌ها زیاد جدی گرفته نمی‌شدن و به روحیه پایین متهم می‌شدن. اما در واقع، لشکرهای ایتالیایی نسبتا خوب جنگیدن. به گفته یک افسر رابط آلمانی، لشکر سوم پیاده‌نظام «راونا» و لشکر پنجم پیاده‌نظام «کوسریا» روحیه خوبی از خودشون نشون دادن. نیروهای ایتالیایی فقط بعد از یک حمله زرهی عظیم که نیروهای کمکی آلمان به موقع نرسیدن، مجبور به عقب‌نشینی شدن.

در جنوب، گروه ارتش A در حال پیشروی عمیق به قفقاز بود، اما با طولانی شدن خطوط تدارکاتی، پیشروی کند شد. دو گروه ارتش آلمان اونقدر از هم دور بودن که نمی‌تونستن از هم پشتیبانی کنن.

بعد از اینکه نیت آلمانی‌ها در ژوییه مشخص شد، استالین در ۱ اوت ۱۹۴۲ ژنرال آندری یریومنکو رو به عنوان فرمانده جبهه جنوب شرقی منصوب کرد. یریومنکو و کمیسر نیکیتا خروشچف مسئول برنامه‌ریزی دفاع از استالینگراد شدن. اون طرف رود ولگا، در مرز شرقی استالینگراد، واحدهای شوروی بیشتری در قالب ارتش شصت و دوم تحت فرماندهی سپهبد واسیلی چوئیکوف در ۱۱ سپتامبر ۱۹۴۲ تشکیل شدن. چوئیکوف که وظیفه داشت شهر رو به هر قیمتی نگه داره، اعلام کرد: «ما از شهر دفاع می‌کنیم یا در این راه می‌میریم.» این نبرد یکی از دو جایزه «قهرمان اتحاد جماهیر شوروی» رو براش به ارمغان آورد.

ترکیب نیروهای درگیر در نبرد

برای اینکه درک بهتری از مقیاس این نبرد داشته باشیم، بیاید نگاهی به نیروهایی که در دو طرف می‌جنگیدن بندازیم.

ارتش سرخ شوروی:

در طول دفاع از استالینگراد، ارتش سرخ پنج ارتش رو در داخل و اطراف شهر مستقر کرد (ارتش‌های ۲۸، ۵۱، ۵۷، ۶۲ و ۶۴). علاوه بر این، ۹ ارتش دیگه هم در ضدحمله برای محاصره آلمانی‌ها شرکت داشتن:

  • از شمال (به عنوان بخشی از حمله جبهه دن): ارتش‌های ۲۴، ۶۵، ۶۶ و ارتش هوایی شانزدهم.
  • از جنوب (به عنوان بخشی از حمله جبهه جنوب غربی): ارتش اول گارد، ارتش پنجم تانک، ارتش ۲۱، ارتش هوایی دوم و ارتش هوایی هفدهم.

نیروهای محور (آلمان و متحدانش):

نیروهای محور هم با ترکیبی از واحدهای مختلف در این نبرد حضور داشتن که جزئیات دقیق اونها در منابع مختلف کمی متفاوته، اما عمدتا شامل ارتش ششم و چهارم زرهی آلمان و ارتش‌های متحدانشون می‌شد.

شروع حمله به شهر استالینگراد

اولین درگیری‌ها و بمباران‌های وحشتناک

نیروهای آلمانی برای اولین بار در ۱۷ ژوییه در مناطق دورتر از استالینگراد، در پیچ رود دن، با جبهه استالینگراد درگیر شدن. یکی از درگیری‌های مهم در مراحل اولیه نبرد در «کالاچ» رخ داد. در این نبرد، آلمانی‌ها «مجبور شدن هزینه سنگینی از نظر نیرو و تجهیزات بپردازن… در میدان نبرد کالاچ تانک‌های سوخته یا منهدم شده آلمانی زیادی باقی مونده بود». مورخ نظامی، دیوید گلنتز، اشاره می‌کنه که چهار نبرد سخت – که در مجموع به عنوان «عملیات‌های کوتلوبان» شناخته می‌شن – در شمال استالینگراد، جایی که شوروی‌ها بزرگترین مقاومت رو کردن، سرنوشت آلمان رو قبل از اینکه حتی پاشون به شهر برسه، مشخص کرد و یک نقطه عطف در جنگ بود. از اواخر اوت تا اکتبر، شوروی بین دو تا چهار ارتش رو در حملات عجولانه و با هماهنگی ضعیف علیه جناح شمالی آلمانی‌ها به کار گرفت. این اقدامات منجر به بیش از ۲۰۰,۰۰۰ تلفات برای ارتش شوروی شد، اما حمله آلمان رو کند کرد.

آلمانی‌ها در ۲۰ اوت سرپل‌هایی رو در اون طرف رود دن ایجاد کردن و لشکرهای ۲۹۵ و ۷۶ پیاده‌نظام به سپاه چهاردهم زرهی این امکان رو دادن که «به سمت ولگا در شمال استالینگراد پیشروی کنه». ارتش ششم آلمان فقط چند ده کیلومتر با استالینگراد فاصله داشت. ارتش چهارم زرهی، که در ۱۳ ژوییه دستور گرفته بود به سمت جنوب بره تا با ارتش هفدهم و ارتش اول زرهی جلوی عقب‌نشینی شوروی رو بگیره، به تنهایی به سمت شمال برگشت تا در تصرف شهر از جنوب کمک کنه. ارتش هفدهم و ارتش اول زرهی به گروه ارتش جدید A منتقل شدن و به سمت قفقاز ادامه دادن. در ۱۹ اوت، نیروهای آلمانی در موقعیتی بودن که می‌تونستن حمله‌ای به شهر رو شروع کنن.

در ۲۳ اوت، ارتش ششم در تعقیب ارتش‌های ۶۲ و ۶۴ شوروی که به داخل شهر عقب‌نشینی کرده بودن، به حومه استالینگراد رسید. کلایست بعد از جنگ گفت:

«تصرف استالینگراد فرعی بود نسبت به هدف اصلی. اون فقط به عنوان یک مکان مناسب در گلوگاه بین دن و ولگا اهمیت داشت، جایی که می‌تونستیم جلوی حمله نیروهای روسی از شرق به جناحمون رو بگیریم. در ابتدا، استالینگراد برای ما چیزی بیشتر از یک اسم روی نقشه نبود.»

شوروی‌ها از پیشروی آلمان به اندازه کافی خبر داشتن که غلات، دام و واگن‌های راه‌آهن رو از طریق ولگا به جای امنی منتقل کنن. این «پیروزی در برداشت محصول» باعث شد شهر حتی قبل از شروع حمله آلمان با کمبود غذا مواجه بشه. قبل از اینکه ارتش آلمان به خود شهر برسه، لوفت‌وافه کشتیرانی در ولگا رو قطع کرده بود. بین ۲۵ تا ۳۱ ژوییه، ۳۲ کشتی شوروی غرق و ۹ کشتی دیگه آسیب دیدن.

ناوگان هوایی چهارم ژنرال ولفرام فون ریشتهوفن در ۲۳ اوت حدود ۱,۰۰۰ تن بمب روی شهر ریخت. این حمله هوایی به استالینگراد شدیدترین بمباران هوایی در جبهه شرقی تا اون زمان و سنگین‌ترین حمله بمباران در کل جبهه شرقی بود. در نتیجه، حداقل ۹۰ درصد از ساختمان‌های مسکونی شهر نابود شدن. کارخانه تراکتورسازی استالینگراد تا زمانی که سربازان آلمانی وارد کارخونه شدن، به تولید تانک‌های T-34 ادامه می‌داد. هنگ ۳۶۹ پیاده‌نظام تقویت‌شده (کروات)، تنها واحد غیرآلمانی بود که توسط ورماخت برای ورود به شهر استالینگراد در طول عملیات تهاجمی انتخاب شد و به عنوان بخشی از لشکر ۱۰۰ یگر جنگید.

گئورگی ژوکوف، که معاون فرمانده کل و فرمانده دفاع استالینگراد در طول نبرد بود، به اهمیت این نبرد اشاره کرد و گفت:

«برای من واضح بود که نبرد برای استالینگراد از بزرگترین اهمیت نظامی و سیاسی برخورداره. اگه استالینگراد سقوط می‌کرد، فرماندهی دشمن می‌تونست جنوب کشور رو از مرکز قطع کنه. ما می‌تونستیم ولگا رو از دست بدیم – شریان آبی مهمی که از طریق اون مقدار زیادی کالا از قفقاز جریان داشت.»

استالین تمام نیروهای موجود رو به سرعت به ساحل شرقی ولگا فرستاد، بعضی از اونها حتی از سیبری اومده بودن. کشتی‌های مسافربری معمولی به سرعت توسط لوفت‌وافه نابود شدن و بعد از اون، قایق‌های حامل نیرو که به آرامی توسط یدک‌کش‌ها در حال عبور بودن، هدف قرار گرفتن. گفته می‌شه که استالین از خروج غیرنظامیان از شهر جلوگیری کرد، با این باور که حضور اونها مقاومت مدافعان شهر رو بیشتر می‌کنه. غیرنظامیان، از جمله زنان و کودکان، برای ساختن سنگر و استحکامات دفاعی به کار گرفته شدن. تلفات ناشی از حمله هوایی ۲۳ اوت و بعد از اون مورد بحثه. بین ۲۳ تا ۲۶ اوت، گزارش‌های شوروی نشون می‌ده که ۹۵۵ نفر کشته و ۱,۱۸۱ نفر دیگه در نتیجه بمباران زخمی شدن. اما تلفات غیرنظامیان ناشی از بمباران حدود ۴۰,۰۰۰ نفر یا حتی ۷۰,۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شه، هرچند این تخمین‌ها ممکنه اغراق‌آمیز باشن. همچنین حدود ۱۵۰,۰۰۰ نفر زخمی تخمین زده می‌شن.

نیروی هوایی شوروی (VVS) توسط لوفت‌وافه از صحنه کنار زده شد. پایگاه‌های VVS در منطقه نزدیک، بین ۲۳ تا ۳۱ اوت، ۲۰۱ هواپیما رو از دست دادن و با وجود تقویت ناچیز با حدود ۱۰۰ هواپیما در اوت، فقط ۱۹۲ هواپیمای قابل استفاده باقی موند که ۵۷ تاشون جنگنده بودن.

در اوایل ۲۳ اوت، لشکر ۱۶ زرهی و لشکر سوم موتوریزه آلمان از سرپل «ورتیاچی» با نیرویی متشکل از ۱۲۰ تانک و بیش از ۲۰۰ نفربر زرهی حمله کردن. حمله آلمان از هنگ ۱۳۸۲ تفنگدار لشکر ۸۷ تفنگدار و تیپ ۱۳۷ تانک عبور کرد و اونها رو مجبور به عقب‌نشینی به سمت «دمیتریوکا» کرد. لشکر ۱۶ زرهی با پشتیبانی حملات هواپیماهای تهاجمی هنشل Hs 129 به سمت ولگا در شرق پیشروی کرد. با عبور از خط راه‌آهن به استالینگراد در ایستگاه کیلومتر ۵۶۴ حدود ظهر، هر دو لشکر به سرعت به سمت رودخونه ادامه دادن. حدود ساعت ۱۵:۰۰، گروه زرهی هیاسینت گراف اشتراخویتس و گروه رزمی گردان دوم هنگ ۶۴ پانزرگرنادیر از لشکر ۱۶ زرهی به منطقه «لاتاشانکا»، «رینوک» و «اسپارتانوفکا»، حومه‌های شمالی استالینگراد و کارخانه تراکتورسازی استالینگراد رسیدن.

یک سرباز زن شوروی در مورد این نبرد گفته:

«من تصور می‌کردم جنگ چجوریه – همه چیز در حال سوختنه، بچه‌ها گریه می‌کنن، گربه‌ها اینور و اونور می‌دون، و وقتی به استالینگراد رسیدیم، معلوم شد واقعا همونجوریه، فقط وحشتناک‌تر.»

یکی از اولین واحدهایی که در این منطقه مقاومت کرد، هنگ ۱۰۷۷ ضدهوایی بود که از کارخانه تراکتورسازی استالینگراد و اسکله ولگا نزدیک لاتاشانکا محافظت می‌کرد. اکثر اعضای این هنگ مرد بودن، اما خدمه هدایت و مسافت‌یاب و مقر واحد از زنان تشکیل شده بود. چند زن هم خدمه توپ‌های ضدهوایی بودن. هنگ ۱۰۷۷ در ساعت ۱۴:۳۰ از نزدیک شدن تانک‌های آلمانی مطلع شد و آتشبار ششم اون، که بر دره «سوخایا مچاتکا» مسلط بود، ادعا کرد که ۲۸ تانک آلمانی رو منهدم کرده. بعدا در همون روز، آتشبار سوم اون در جاده بین «یرزوفکا» و استالینگراد، درگیری بسیار شدیدی با لشکر ۱۶ زرهی داشت و گفته می‌شه «گلوله به گلوله» جنگیده. دو زن به خاطر اقداماتشون در اون روز مدال گرفتن و گزارش هنگ، «استقامت و قهرمانی استثنایی» سربازان زن رو ستایش کرد. این هنگ در ۲۳ و ۲۴ اوت، ۳۵ توپ، هجده کشته، ۴۶ زخمی و ۷۴ مفقود داشت. تاریخچه لشکر ۱۶ زرهی آلمان هم به برخوردش با این هنگ اشاره کرده و ادعا کرده که ۳۷ توپ رو منهدم کرده و از اینکه حریفانش تا حدی زن بودن، غافلگیر شده.

در مراحل اولیه نبرد، NKVD (پلیس مخفی شوروی) «شبه‌نظامیان کارگری» با سلاح‌های ضعیف رو سازماندهی کرد، شبیه به اونهایی که بیست و چهار سال قبل از شهر دفاع کرده بودن. این شبه‌نظامیان از غیرنظامیانی تشکیل شده بودن که مستقیما در تولیدات جنگی دخیل نبودن و برای استفاده فوری در نبرد به کار گرفته می‌شدن. غیرنظامیان اغلب بدون تفنگ به جنگ فرستاده می‌شدن. کارکنان و دانشجویان دانشگاه فنی محلی یک واحد «شکارچی تانک» تشکیل دادن. اونها با قطعات باقی‌مونده در کارخانه تراکتورسازی، تانک می‌ساختن. این تانک‌ها، بدون رنگ و بدون دوربین نشانه‌گیری، مستقیما از کف کارخونه به خط مقدم برده می‌شدن. اونها فقط می‌تونستن از فاصله خیلی نزدیک و از طریق لوله توپشون نشانه‌گیری کنن. چوئیکوف بعدها گفت که سربازانی که به نبرد نزدیک می‌شدن می‌گفتن «ما داریم وارد جهنم می‌شیم»، اما بعد از یکی دو روز می‌گفتن «نه، این جهنم نیست، این ده برابر بدتر از جهنمه».

تا پایان اوت، گروه ارتش جنوب (B) بالاخره به ولگا، در شمال استالینگراد، رسید. پیشروی دیگه‌ای به سمت رودخونه در جنوب شهر هم انجام شد، در حالی که شوروی‌ها موضع «روسوشکا» رو برای حلقه دفاعی داخلی در غرب استالینگراد رها کردن. جناحین ارتش ششم و ارتش چهارم زرهی در ۲ سپتامبر نزدیک «یابلوچنی» در امتداد «زاریتسا» به هم رسیدن.

نبردهای شهری در ماه سپتامبر: جهنم روی زمین

نامه‌ای که روی جسد یک افسر آلمانی پیدا شد، جنون نبرد و ماهیت وحشیانه جنگ شهری رو توصیف می‌کنه:

«ما باید به ولگا برسیم. می‌تونیم ببینیمش – کمتر از یک کیلومتر فاصله داره. ما پشتیبانی مداوم هواپیماها و توپخانه‌مون رو داریم. ما مثل دیوانه‌ها می‌جنگیم اما نمی‌تونیم به رودخونه برسیم. کل جنگ برای فرانسه کوتاه‌تر از جنگ برای یک کارخونه در ولگا بود. ما حتما با جوخه‌های انتحاری روبرو هستیم. اونها به سادگی تصمیم گرفتن تا آخرین سرباز بجنگن. و چند تا سرباز اونجا باقی مونده؟ این جهنم کی تموم می‌شه؟»

مورخ دیوید گلنتز میگه که این نبرد فرسایشی و وحشیانه، بیشتر شبیه «جنگ در سوم و وردن در سال ۱۹۱۶ بود تا جنگ برق‌آسای آشنای سه تابستان گذشته».

در ۵ سپتامبر، ارتش‌های ۲۴ و ۶۶ شوروی یک حمله گسترده علیه سپاه چهاردهم زرهی آلمان سازماندهی کردن. لوفت‌وافه با حمله سنگین به مواضع توپخانه و خطوط دفاعی شوروی، به دفع این حمله کمک کرد. شوروی‌ها مجبور شدن در نیمروز، فقط بعد از چند ساعت، عقب‌نشینی کنن. از ۱۲۰ تانکی که شوروی به کار گرفته بود، ۳۰ تانک در اثر حمله هوایی از بین رفت.

در ۱۳ سپتامبر، نبرد برای خود شهر شروع شد. نیروهای آلمانی حمله‌ای رو شروع کردن که تپه کوچکی که مقر ارتش ۶۲ شوروی در اون قرار داشت رو تصرف کردن. علاوه بر این، ایستگاه راه‌آهن هم تصرف شد و نیروهای آلمانی اونقدر پیشروی کردن که اسکله فرود در ولگا رو تهدید کردن.

عملیات‌های شوروی به طور مداوم توسط لوفت‌وافه مختل می‌شد. در ۱۸ سپتامبر، ارتش اول گارد و ارتش ۲۴ شوروی حمله‌ای علیه سپاه هشتم ارتش آلمان در کوتلوبان شروع کردن. سپاه هشتم هوایی (VIII. Fliegerkorps) موج‌های متعددی از بمب‌افکن‌های شیرجه‌ای اشتوکا رو برای جلوگیری از پیشروی فرستاد. حمله دفع شد. اشتوکاها ادعا کردن که ۴۱ تانک از ۱۰۶ تانک شوروی رو در اون صبح منهدم کردن، در حالی که جنگنده‌های Bf 109 که اونها رو اسکورت می‌کردن، ۷۷ هواپیمای شوروی رو نابود کردن.

فرمان شماره ۲۲۷ استالین در ۲۷ ژوییه ۱۹۴۲ حکم می‌کرد که همه فرماندهانی که دستور عقب‌نشینی غیرمجاز بدن، در دادگاه نظامی محاکمه می‌شن. «دسته‌های مسدودکننده» (Blocking detachments) متشکل از NKVD یا نیروهای عادی، پشت واحدهای ارتش سرخ قرار می‌گرفتن تا از فرار و سرگردانی جلوگیری کنن و گاهی فراری‌ها و کسانی که به نظر تمارض می‌کردن رو اعدام می‌کردن. در طول نبرد، ارتش ۶۲ بیشترین دستگیری و اعدام رو داشت: در مجموع ۲۰۳ مورد، که ۴۹ نفر اعدام شدن و ۱۳۹ نفر به گروهان‌ها و گردان‌های کیفری فرستاده شدن. دسته‌های مسدودکننده جبهه‌های استالینگراد و دن از ابتدای نبرد تا ۱۵ اکتبر، ۵۱,۷۵۸ نفر رو بازداشت کردن که اکثر اونها به واحدهای خودشون برگشتن. از این بازداشتی‌ها که اکثرشون از جبهه دن بودن، ۹۸۰ نفر اعدام و ۱,۳۴۹ نفر به گروهان‌های کیفری فرستاده شدن. در دوره دو روزه بین ۱۳ تا ۱۵ سپتامبر، دسته مسدودکننده ارتش ۶۲، ۱,۲۱۸ نفر رو بازداشت کرد که اکثرشون رو به واحدهای خودشون برگردوند و ۲۱ نفر رو تیرباران و ده نفر رو دستگیر کرد. مورخ آنتونی بیوور ادعا می‌کنه که ۱۳,۵۰۰ سرباز شوروی توسط مقامات شوروی در طول نبرد اعدام شدن، اما این ادعا مورد مناقشه قرار گرفته.

تا ۱۲ سپتامبر، در زمان عقب‌نشینی به داخل شهر، ارتش ۶۲ شوروی به ۹۰ تانک، ۷۰۰ خمپاره و فقط ۲۰,۰۰۰ پرسنل کاهش پیدا کرده بود. تانک‌های باقی‌مونده به عنوان سنگرهای ثابت در داخل شهر استفاده می‌شدن. حمله اولیه آلمان در ۱۴ سپتامبر تلاش کرد شهر رو با یک یورش سریع تصرف کنه. لشکر ۲۹۵ پیاده‌نظام از سپاه ۵۱ ارتش به تپه «مامایف کورگان» حمله کرد، لشکر ۷۱ به ایستگاه راه‌آهن مرکزی و اسکله مرکزی در ولگا حمله کرد و سپاه ۴۸ زرهی به جنوب رودخانه «تساریتسا» حمله کرد. با اینکه حملات آلمان در ابتدا موفقیت‌آمیز بود، اما در برابر نیروهای کمکی شوروی که از اون طرف ولگا آورده می‌شدن، متوقف شد. لشکر ۱۳ تفنگداران گارد سپهبد الکساندر رودیمتسف به سرعت از رودخونه عبور داده شد تا به مدافعان داخل شهر بپیونده. این لشکر که مامور ضدحمله در مامایف کورگان و ایستگاه راه‌آهن شماره ۱ بود، تلفات بسیار سنگینی متحمل شد. با وجود تلفاتشون، نیروهای رودیمتسف تونستن خسارت مشابهی به حریفانشون وارد کنن. تا ۲۶ سپتامبر، لشکر ۷۱ پیاده‌نظام آلمان نیمی از گردان‌هاش رو فرسوده می‌دونست، در حالی که در شروع حمله دوازده روز قبل، همه گردان‌هاش از نظر توانایی رزمی متوسط ارزیابی شده بودن. رودیمتسف به خاطر اقداماتش یکی از دو جایزه قهرمان اتحاد جماهیر شوروی رو در طول نبرد دریافت کرد.

وحشیگری این نبرد در دفترچه خاطراتی که روی ستوان آلمانی واینر از لشکر ۲۴ زرهی پیدا شد، به خوبی مشخصه:

«خیابون دیگه با متر اندازه‌گیری نمی‌شه، بلکه با جنازه… استالینگراد دیگه یک شهر نیست. در روز یک ابر عظیم از دود سوزان و کورکننده است؛ یک کوره بزرگه که با انعکاس شعله‌ها روشن شده. و وقتی شب می‌رسه، یکی از اون شب‌های سوزان، زوزه‌کش و خونین، سگ‌ها به ولگا می‌پرن و با ناامیدی شنا می‌کنن تا به ساحل دیگه برسن. شب‌های استالینگراد برای اونها یک ترسه. حیوانات از این جهنم فرار می‌کنن؛ سخت‌ترین سنگ‌ها هم نمی‌تونن برای مدت طولانی تحملش کنن؛ فقط انسان‌ها تحمل می‌کنن.»

نبرد برای هر ساختمان: سیلو، تپه و یک خانه معروف

یک نبرد وحشیانه برای چند روز در سیلوی غلات غول‌پیکر در جنوب شهر در گرفت. حدود پنجاه مدافع ارتش سرخ، که از تدارکات قطع شده بودن، این موقعیت رو برای پنج روز نگه داشتن و ده حمله مختلف رو دفع کردن تا اینکه مهمات و آبشون تموم شد. فقط چهل جسد از جنگجویان شوروی پیدا شد، هرچند آلمانی‌ها به دلیل شدت مقاومت فکر می‌کردن تعدادشون خیلی بیشتره. شوروی‌ها در حین عقب‌نشینی مقدار زیادی غله رو سوزوندن تا دشمن نتونه از اون به عنوان غذا استفاده کنه. پاولوس تصمیم گرفت که سیلو و انبارهای غله نماد استالینگراد برای نشانی باشن که قرار بود بعد از پیروزی برای بزرگداشت نبرد طراحی کنه.

تپه مامایف کورگان در طول روزها چندین بار دست به دست شد. جنگ بر سر این تپه، ایستگاه راه‌آهن و میدان سرخ اونقدر شدید بود که تشخیص اینکه کی داره حمله می‌کنه و کی دفاع، سخت بود.

در بخش دیگه‌ای از شهر، یک جوخه شوروی تحت فرماندهی گروهبان یاکوف پاولوف، یک ساختمان چهار طبقه رو که به یک میدون در ۳۰۰ متری ساحل رودخونه مشرف بود، مستحکم کرد. این ساختمان بعدها به «خانه پاولوف» معروف شد. سربازها اطرافش رو با میدان مین پوشوندن، در پنجره‌ها مسلسل کار گذاشتن و دیوارهای زیرزمین رو برای ارتباط بهتر سوراخ کردن. سربازها حدود ده غیرنظامی شوروی رو پیدا کردن که در زیرزمین پنهان شده بودن. اونها در طول دو ماه محاصره، نه جایگزین شدن و نه نیروی کمکی قابل توجهی دریافت کردن. این ساختمان در نقشه‌های آلمانی با عنوان «فستونگ» (قلعه) مشخص شده بود. پاولوف به خاطر اقداماتش عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی رو دریافت کرد. ژنرال چوئیکوف به کارایی وحشیانه دفاع از خانه پاولوف اشاره کرد و گفت: «گروه کوچک مردان پاولوف، با دفاع از یک خانه، سربازان دشمن بیشتری رو کشتن تا آلمانی‌ها در تصرف پاریس از دست دادن.»

ژنرال هانس دور در مورد شرایط نبرد گفته:

«یک نبرد تلخ برای هر خانه، کارگاه، برج آب، خاکریز راه‌آهن، دیوار، زیرزمین و هر تپه از آوار در گرفت، که حتی در جنگ جهانی اول هم بی‌نظیر بود… فاصله بین سلاح‌های دشمن و ما تا حد ممکن کم بود. با وجود قدرت هوایی و توپخانه‌ای متمرکز، غیرممکن بود که از منطقه درگیری نزدیک خارج بشیم. روس‌ها در استفاده از زمین و استتار از آلمانی‌ها برتر بودن و در جنگ سنگر به سنگر برای ساختمان‌های جداگانه باتجربه‌تر بودن.»

دفاع سرسختانه از ساختمان‌های نیمه‌مستحکم در مرکز شهر، به قیمت جان سربازان بی‌شماری برای آلمانی‌ها تموم شد. یک نبرد خشونت‌آمیز برای فروشگاه بزرگ «یونیورماگ» در میدان سرخ رخ داد که به عنوان مقر گردان اول هنگ ۴۲ تفنگداران گارد از لشکر ۱۳ تفنگداران گارد عمل می‌کرد. نبرد دیگه‌ای برای یک انبار نزدیک به نام «کارخانه میخ‌سازی» در گرفت. در یک ساختمان سه طبقه نزدیک، سربازان گارد برای پنج روز جنگیدن، در حالی که بینی و گلوشون پر از گرد و غبار آجرهای خرد شده بود. از نزدیک به نیمی از یک گردان، فقط شش نفر زنده فرار کردن.

آلمانی‌ها به آرامی اما به طور پیوسته در شهر پیشروی می‌کردن. موقعیت‌ها یکی یکی گرفته می‌شدن، اما آلمانی‌ها هرگز نتونستن نقاط کلیدی عبور در امتداد ساحل رودخونه رو تصرف کنن. تا ۲۷ سپتامبر، آلمانی‌ها بخش جنوبی شهر رو اشغال کرده بودن، اما شوروی‌ها مرکز و بخش شمالی رو در دست داشتن. مهمتر از همه، شوروی‌ها کنترل قایق‌های تدارکاتی خودشون رو در ساحل شرقی ولگا در دست داشتن.

جنگ در منطقه صنعتی: قلب فولادین استالینگراد

بعد از ۲۷ سپتامبر، بخش زیادی از درگیری‌ها در شهر به سمت شمال و منطقه صنعتی منتقل شد. سپاه ۵۱ ارتش آلمان بعد از ۱۰ روز پیشروی آهسته در برابر مقاومت شدید شوروی، بالاخره به جلوی سه کارخونه غول‌پیکر استالینگراد رسید:

  • کارخانه فولاد اکتبر سرخ
  • کارخانه اسلحه‌سازی باریکادی
  • کارخانه تراکتورسازی استالینگراد

چند روز دیگه طول کشید تا اونها برای وحشیانه‌ترین حمله از همه حملات آماده بشن، که در ۱۴ اکتبر شروع شد. چوئیکوف این روز رو بدترین روز نبرد می‌دونست. گلوله‌باران و بمباران فوق‌العاده شدید، راه رو برای اولین گروه‌های تهاجمی آلمان باز کرد. حمله اصلی (به رهبری لشکر ۱۴ زرهی و لشکر ۳۰۵ پیاده‌نظام) به سمت کارخانه تراکتورسازی بود، در حالی که حمله دیگه‌ای به رهبری لشکر ۲۴ زرهی به جنوب این کارخونه غول‌پیکر ضربه زد.

مورخ «ورث» به سختی‌هایی که لشکر سیبری با اون روبرو بود اشاره می‌کنه. در طول یک ماه کامل، نیروهای آلمانی ۱۱۷ حمله به هنگ‌های این لشکر انجام دادن و در یک روز، ۲۳ حمله کردن. هر سنگر، سنگر بتنی، گودال تیراندازی و خرابه‌ای در منطقه به یک سنگر مستحکم با جهت و سیستم ارتباطی خودش تبدیل شده بود.

به گفته بیوور، «مجموعه اکتبر سرخ و کارخانه تفنگ‌سازی باریکادی به قلعه‌هایی به کشندگی قلعه‌های وردن تبدیل شده بودن. اگه چیزی باشه، اونها خطرناک‌تر بودن چون هنگ‌های شوروی خیلی خوب پنهان شده بودن.» خطر کارخانه اسلحه‌سازی باریکادی توسط گروهبان آلمانی ارنست وولفارت از نزدیک مشاهده شد، که شاهد کشته شدن ۱۸ مهندس آلمانی توسط یک تله انفجاری روسی بود. جنگ برای باریکادی به عنوان یکی از وحشیانه‌ترین و خشن‌ترین نبردها توصیف شده و گفته می‌شه که «میدان نبرد در شرق باریکادی با شدیدترین و بی‌رحمانه‌ترین درگیری که جهان تا به حال دیده، شعله‌ور بود» و در مورد جنگ تن‌به‌تن، «هیچ جا وحشیانه‌تر، بی‌رحمانه‌تر و بی‌امان‌تر از باریکادی نبود».

حمله آلمان، لشکر ۳۷ تفنگداران گارد سرلشکر ویکتور ژولودف رو در هم کوبید و بعد از ظهر، گروه تهاجمی پیشرو به کارخانه تراکتورسازی رسید و قبل از رسیدن به رود ولگا، ارتش ۶۲ رو به دو قسمت تقسیم کرد. در پاسخ به نفوذ آلمان به ولگا، مقر جبهه سه گردان از لشکر ۳۰۰ تفنگدار و لشکر ۴۵ تفنگدار سرهنگ واسیلی سوکولوف، یک نیروی قابل توجه بیش از ۲,۰۰۰ نفر، رو به جنگ در کارخانه اکتبر سرخ فرستاد.

به گفته ورث:

«اینجا، در داخل و اطراف ساختمان اصلی کارخانه اکتبر، جنگ هفته‌ها ادامه داشت. جهنمی از آتش گلوله و خمپاره، و حملات تانک و هوایی، و جنگ تن‌به‌تن بود؛ اونها برای یک کارگاه یا نصف یک کارگاه، یا برای انتهای یک لوله فاضلاب می‌جنگیدن.»

جنگ در داخل کارخانه باریکادی تا پایان اکتبر ادامه داشت. منطقه تحت کنترل شوروی به چند نوار باریک از زمین در امتداد ساحل غربی ولگا کاهش پیدا کرد و در نوامبر، جنگ در اطراف چیزی متمرکز شد که روزنامه‌های شوروی بهش «جزیره لیودنیکوف» می‌گفتن. این تکه زمین کوچیک پشت کارخانه باریکادی بود که بقایای لشکر ۱۳۸ تفنگدار سرهنگ ایوان لیودنیکوف در برابر همه حملات وحشیانه آلمانی‌ها مقاومت کردن و به نمادی از دفاع سرسختانه شوروی در استالینگراد تبدیل شدن.

در شمال استالینگراد، تا اوایل نوامبر، لشکر ۱۶ زرهی به منطقه «رینوک-اسپارتانوفکا» به عنوان «وردن کوچک» اشاره می‌کرد چون «به سختی یک متر مربع وجود داشت که توسط بمب‌ها و گلوله‌ها زیر و رو نشده باشه.»

نبرد در آسمان: نقش لوفت‌وافه

از ۵ تا ۱۲ سپتامبر، ناوگان هوایی چهارم لوفت‌وافه ۷,۵۰۷ سورتی پرواز (۹۳۸ پرواز در روز) انجام داد. از ۱۶ تا ۲۵ سپتامبر، ۹,۷۴۶ ماموریت (۹۷۵ ماموریت در روز) انجام داد. لوفت‌وافه که مصمم بود مقاومت شوروی رو در هم بشکنه، در ۵ اکتبر ۹۰۰ سورتی پرواز انفرادی توسط اشتوکاها علیه مواضع شوروی در کارخانه تراکتورسازی استالینگراد انجام داد. چند هنگ شوروی نابود شدن؛ کل ستاد هنگ ۳۳۹ پیاده‌نظام شوروی صبح روز بعد در یک حمله هوایی کشته شدن.

لوفت‌وافه تا نوامبر برتری هوایی رو حفظ کرد و مقاومت هوایی روزانه شوروی وجود نداشت. اما، ترکیبی از عملیات‌های پشتیبانی هوایی مداوم از طرف آلمان و تسلیم شدن شوروی در آسمان روز، شروع به تاثیرگذاری بر توازن استراتژیک در هوا کرد. از ۲۸ ژوئن تا ۲۰ سپتامبر، قدرت اولیه ناوگان هوایی چهارم که ۱,۶۰۰ هواپیما بود (که ۱,۱۵۵ تاش عملیاتی بودن)، به ۹۵۰ هواپیما کاهش پیدا کرد (که فقط ۵۵۰ تاش عملیاتی بودن). کل قدرت ناوگان ۴۰ درصد کاهش پیدا کرد. سورتی‌های روزانه از ۱,۳۴۳ پرواز در روز به ۹۷۵ پرواز در روز کاهش یافت. حملات شوروی در بخش‌های مرکزی و شمالی جبهه شرقی، ذخایر لوفت‌وافه و هواپیماهای تازه‌ساخت رو درگیر کرد و درصد هواپیماهای ناوگان هوایی چهارم در جبهه شرقی رو از ۶۰ درصد در ۲۸ ژوئن به ۳۸ درصد تا ۲۰ سپتامبر کاهش داد. نیروی بمب‌افکن (Kampfwaffe) بیشترین ضربه رو خورد و از نیروی اولیه ۴۸۰ هواپیما، فقط ۲۳۲ هواپیما باقی موند.

در اواسط اکتبر، بعد از دریافت نیروهای کمکی از جبهه قفقاز، لوفت‌وافه تلاش‌هاش رو علیه مواضع باقی‌مونده ارتش سرخ که ساحل غربی رو در دست داشتن، تشدید کرد. ناوگان هوایی چهارم در ۱۴ اکتبر ۱,۲۵۰ سورتی پرواز انجام داد و اشتوکاهاش ۵۵۰ تن بمب ریختن، در حالی که پیاده‌نظام آلمان سه کارخونه رو محاصره کرده بود. اسکادران‌های اشتوکا ۱، ۲ و ۷۷ تا حد زیادی توپخانه شوروی رو در ساحل شرقی ولگا ساکت کردن و بعد توجهشون رو به کشتی‌هایی معطوف کردن که دوباره سعی می‌کردن به جیب‌های مقاومت شوروی که در حال تنگ شدن بودن، تدارکات برسونن. ارتش ۶۲ به دو قسمت تقسیم شده بود و به دلیل حمله هوایی شدید به قایق‌های تدارکاتی‌اش، پشتیبانی مادی بسیار کمتری دریافت می‌کرد. با مجبور شدن شوروی‌ها به یک نوار زمینی به طول ۱ کیلومتر در ساحل غربی ولگا، بیش از ۱,۲۰۸ ماموریت اشتوکا برای از بین بردن اونها انجام شد.

نیروی بمب‌افکن شوروی، که در ۱۸ ماه گذشته تلفات فلج‌کننده‌ای متحمل شده بود، فقط می‌تونست در شب پرواز کنه. شوروی‌ها بین ۱۷ ژوییه و ۱۹ نوامبر، ۱۱,۳۱۷ سورتی پرواز شبانه بر فراز استالینگراد و منطقه پیچ دن انجام دادن. این حملات خسارت کمی وارد کردن و فقط جنبه ایذایی داشتن.

همونطور که مورخ کریس بلامی اشاره می‌کنه، آلمانی‌ها هزینه استراتژیک بالایی برای هواپیماهایی که به استالینگراد فرستادن، پرداختن: لوفت‌وافه مجبور شد بخش زیادی از قدرت هوایی خودش رو از قفقاز نفت‌خیز، که هدف استراتژیک اصلی هیتلر بود، منحرف کنه.

نیروی هوایی سلطنتی رومانی هم در عملیات‌های هوایی محور در استالینگراد شرکت داشت. از ۲۳ اکتبر ۱۹۴۲، خلبانان رومانیایی در مجموع ۴,۰۰۰ سورتی پرواز انجام دادن که در طول اونها ۶۱ هواپیمای شوروی رو نابود کردن. نیروی هوایی رومانی ۷۹ هواپیما رو از دست داد که اکثر اونها روی زمین همراه با فرودگاه‌هاشون به تصرف دراومدن.

آلمانی‌ها به ولگا می‌رسند

در اوت ۱۹۴۲، بعد از سه ماه پیشروی آهسته، آلمانی‌ها بالاخره به ساحل رودخونه رسیدن و ۹۰ درصد از شهر ویران شده رو تصرف کردن و نیروهای باقی‌مونده شوروی رو به دو جیب باریک تقسیم کردن. تکه‌های یخ روی ولگا حالا جلوی قایق‌ها و یدک‌کش‌ها رو برای تدارکات‌رسانی به مدافعان شوروی می‌گرفت. با این حال، جنگ ادامه داشت، به خصوص در دامنه‌های مامایف کورگان و داخل منطقه کارخانه‌ها در بخش شمالی شهر. از ۲۱ اوت تا ۲۰ نوامبر، ارتش ششم آلمان ۶۰,۵۴۸ نفر رو از دست داد، شامل ۱۲,۷۸۲ کشته، ۴۵,۵۴۵ زخمی و ۲,۲۲۱ مفقود. جنگ برای ساحل ولگا به عنوان «متمرکزترین و خشن‌ترین جنگ در شاید کل جنگ» شناخته شده.

ضدحمله‌های شوروی: عملیات اورانوس

فرماندهی عالی شوروی (استاوکا) با تشخیص اینکه نیروهای آلمانی برای عملیات تهاجمی در زمستان ۱۹۴۲ آمادگی ندارن و اکثر اونها در جای دیگه‌ای در بخش جنوبی جبهه شرقی مستقر هستن، تصمیم گرفت تعدادی عملیات تهاجمی بین ۱۹ نوامبر ۱۹۴۲ و ۲ فوریه ۱۹۴۳ انجام بده. این عملیات‌ها «کمپین زمستانی ۱۹۴۲-۴۳» (۱۹ نوامبر ۱۹۴۲ – ۳ مارس ۱۹۴۳) رو شروع کردن که شامل حدود پانزده ارتش در چندین جبهه بود. به گفته ژوکوف، «اشتباهات عملیاتی آلمان با اطلاعات ضعیف تشدید شد: اونها نتونستن تدارکات برای ضدحمله بزرگ نزدیک استالینگراد رو تشخیص بدن، جایی که ۱۰ ارتش میدانی، ۱ ارتش تانک و ۴ ارتش هوایی وجود داشت.»

ضعف در جناحین نیروهای محور

در طول محاصره، ارتش‌های آلمانی و متحدان ایتالیایی، مجارستانی و رومانیایی که از جناحین شمالی و جنوبی گروه ارتش B محافظت می‌کردن، به مقرهای خودشون برای پشتیبانی فشار آورده بودن. ارتش دوم مجارستان وظیفه دفاع از یک بخش ۲۰۰ کیلومتری از جبهه در شمال استالینگراد، بین ارتش ایتالیا و وورونژ رو داشت. این باعث یک خط دفاعی بسیار نازک شد، به طوری که در بعضی بخش‌ها، مسافت‌های ۱-۲ کیلومتری توسط یک جوخه (که معمولا بین ۲۰ تا ۵۰ نفر نیرو داره) دفاع می‌شد. این نیروها همچنین از نظر سلاح‌های ضدتانک موثر، کمبود داشتن. ژوکوف میگه: «در مقایسه با آلمانی‌ها، نیروهای ماهواره‌ای (متحدان) به خوبی مسلح نبودن، تجربه کمتری داشتن و حتی در دفاع هم کارایی کمتری داشتن.»

به دلیل تمرکز کامل بر روی شهر، نیروهای محور ماه‌ها از تحکیم مواضع خودشون در امتداد خط دفاعی طبیعی رود دن غفلت کرده بودن. به نیروهای شوروی اجازه داده شد تا سرپل‌هایی رو در ساحل راست رودخونه حفظ کنن که از اونها می‌شد به سرعت عملیات تهاجمی رو شروع کرد. این سرپل‌ها با نگاهی به گذشته، یک تهدید جدی برای گروه ارتش B محسوب می‌شدن.

به طور مشابه، در جناح جنوبی بخش استالینگراد، جبهه جنوب غربی کوتلنیکوو فقط توسط ارتش چهارم رومانی نگه داشته می‌شد. اون طرف این ارتش، یک لشکر آلمانی، لشکر ۱۶ موتوریزه پیاده‌نظام، ۴۰۰ کیلومتر رو پوشش می‌داد. پاولوس در ۱۰ نوامبر درخواست اجازه کرده بود تا «ارتش ششم رو به پشت رود دن عقب بکشه»، اما درخواستش رد شد. به گفته پاولوس به آجودانش ویلهلم آدام، «هنوز دستوری وجود داره که بر اساس اون هیچ فرمانده گروه ارتش یا ارتشی حق نداره یک روستا یا حتی یک سنگر رو بدون رضایت هیتلر رها کنه.»

شروع عملیات اورانوس

در پاییز، ژوکوف و واسیلوفسکی، که مسئول برنامه‌ریزی استراتژیک در منطقه استالینگراد بودن، نیروها رو در استپ‌های شمال و جنوب شهر متمرکز کردن. جناح شمالی توسط واحدهای رومانیایی دفاع می‌شد که اغلب در مواضع باز در استپ‌ها قرار داشتن. خط دفاعی طبیعی، یعنی رود دن، هرگز به درستی توسط طرف آلمانی ایجاد نشده بود. ارتش‌های این منطقه همچنین از نظر سلاح‌های ضدتانک ضعیف بودن. نقشه این بود که از جناحین بیش از حد کشیده شده و ضعیف دفاع شده عبور کنن و نیروهای آلمانی رو در منطقه استالینگراد محاصره کنن.

در طول آماده‌سازی برای حمله، مارشال ژوکوف شخصا از جبهه بازدید کرد و با مشاهده سازماندهی ضعیف، بر تاخیر یک هفته‌ای در تاریخ شروع حمله برنامه‌ریزی شده اصرار کرد. اسم رمز این عملیات «اورانوس» بود و همزمان با «عملیات مارس» که گروه ارتش مرکز رو در حدود ۱۰۰۰ کیلومتری شمال غربی هدف قرار می‌داد، شروع شد. این نقشه شبیه به نقشه‌ای بود که ژوکوف برای پیروزی در «خالخین گل» در سال ۱۹۳۹ استفاده کرده بود، جایی که او یک محاصره دوجانبه انجام داد و لشکر ۲۳ ارتش ژاپن رو نابود کرد.

در ۱۹ نوامبر ۱۹۴۲، عملیات اورانوس شروع شد. واحدهای مهاجم شوروی تحت فرماندهی ژنرال نیکولای واتوتین شامل سه ارتش کامل بودن: ارتش اول گارد، ارتش پنجم تانک و ارتش ۲۱، که در مجموع شامل ۱۸ لشکر پیاده‌نظام، هشت تیپ تانک، دو تیپ موتوریزه، شش لشکر سواره‌نظام و یک تیپ ضدتانک بود. رومانیایی‌ها صدای آماده‌سازی برای حمله رو شنیدن و درخواست نیروی کمکی کردن، اما درخواستشون رد شد. ارتش سوم رومانی، که از جناح شمالی ارتش ششم آلمان محافظت می‌کرد، به دلیل خطوط نازک، تعداد کمتر و تجهیزات ضعیف، به سرعت در هم کوبیده شد.

در ۲۰ نوامبر، دومین حمله شوروی (با دو ارتش) در جنوب استالینگراد علیه مواضعی که توسط سپاه چهارم ارتش رومانی نگه داشته می‌شد، شروع شد. نیروهای رومانیایی، که عمدتا از پیاده‌نظام تشکیل شده بودن، توسط تعداد زیادی تانک در هم کوبیده شدن. نیروهای شوروی به سرعت به سمت غرب پیشروی کردن و در ۲۳ نوامبر در شهر «کالاچ» به هم رسیدن و حلقه محاصره دور استالینگراد رو تکمیل کردن.

ارتش ششم آلمان در محاصره

در زمان محاصره، حدود ۳۳۰,۰۰۰ پرسنل نیروهای محور، شامل آلمانی‌ها، رومانیایی‌ها، ایتالیایی‌ها و کروات‌ها، به دام افتادن. در بین اونها بین ۴۰,۰۰۰ تا ۶۵,۰۰۰ نفر «هیوی» (Hiwi) یا «نیروهای کمکی داوطلب» وجود داشتن که از اسیران جنگی و غیرنظامیان شوروی استخدام شده بودن. این هیوی‌ها اغلب در نقش‌های پشتیبانی خدمت می‌کردن اما به دلیل تعداد روزافزونشون، در واحدهای خط مقدم هم به کار گرفته می‌شدن.

شرایط داخل ارتش ششم آلمان به شرایط جنگ سنگر به سنگر جنگ جهانی اول شباهت پیدا کرد. سربازها مجبور بودن در استپ‌های باز موضع بگیرن، بدون بهداشت اولیه، که منجر به شیوع سریع عفونت‌ها و اسهال خونی شد و سربازها رو بیشتر ضعیف می‌کرد. تا ۱۹ نوامبر ۱۹۴۲، نیروهای آلمانی در محاصره حدود ۲۱۰,۰۰۰ نفر بودن، و ۵۰,۰۰یم سرباز هم خارج از محاصره بودن. از اونهایی که به دام افتادن، ۱۰,۰۰۰ نفر به جنگ ادامه دادن، ۱۰۵,۰۰۰ نفر در نهایت تسلیم شدن، ۳۵,۰۰۰ نفر از طریق هوا تخلیه شدن و ۶۰,۰۰۰ نفر مردن.

با وجود وضعیت وخیم ارتش ششم، هیچ نیروی کمکی از گروه ارتش A در قفقاز برای کمک به استالینگراد فراخوانده نشد. فقط بعد از اینکه نیروهای شوروی در «عملیات زحل کوچک» نفوذ کردن و تهدید به محاصره گروه ارتش A کردن، در ۳۱ دسامبر دستور عقب‌نشینی صادر شد تا از به دام افتادن کامل جلوگیری بشه.

گروه ارتش دن تحت فرماندهی فیلد مارشال فون مانشتاین تشکیل شد و وظیفه رهبری ۲۰ لشکر آلمانی و دو لشکر رومانیایی محاصره شده در استالینگراد رو به عهده گرفت. با وجود توصیه مانشتاین برای خروج از محاصره، هیتلر بر نگه داشتن شهر اصرار داشت و به یک پل هوایی ناموفق برای تدارکات‌رسانی به ارتش ششم تکیه کرد که نتونست تدارکات لازم رو برسونه. پل هوایی به شدت شکست خورد و فقط روزانه ۱۰۵ تن تدارکات می‌رسوند، در حالی که نیاز روزانه ۷۵۰ تن بود. وضعیت بعد از اینکه شوروی‌ها فرودگاه «تاتسینسکایا» رو در ۲۴ دسامبر تصرف کردن، بدتر شد و آلمانی‌ها رو مجبور کرد عملیات هوایی خودشون رو به پایگاه‌های دورتر و کم‌اثرتر منتقل کنن. با کم شدن تدارکات، گرسنگی و بیماری در ارتش ششم بیداد کرد. تا زمانی که پل هوایی متوقف شد، لوفت‌وافه نزدیک به ۵۰۰ هواپیما، از جمله ۲۶۶ هواپیمای Ju 52، رو از دست داده بود و نتونست سطح تدارکات کافی رو حفظ کنه. در نهایت، شکست در نجات استالینگراد، سرنوشت ارتش ششم رو رقم زد و به یکی از فاجعه‌بارترین شکست‌ها در تاریخ نظامی منجر شد.

پایان نبرد: تسلیم و نابودی

عملیات طوفان زمستانی (Operation Winter Storm)

نقشه مانشتاین برای نجات ارتش ششم – عملیات طوفان زمستانی – با مشورت کامل با مقر پیشوا (هیتلر) توسعه داده شد. هدف این بود که به ارتش ششم برسن و یک کریدور برای تدارکات و تقویت اون ایجاد کنن تا، بر اساس دستور هیتلر، بتونه موقعیت «سنگ بنا» خودش رو در ولگا، «با توجه به عملیات‌های سال ۱۹۴۳»، حفظ کنه. اما مانشتاین، که می‌دونست ارتش ششم نمی‌تونه زمستان رو اونجا دوام بیاره، به مقر خودش دستور داد تا در صورتی که هیتلر به عقل بیاد، یک نقشه دیگه هم آماده کنن.

این نقشه شامل خروج بعدی ارتش ششم، در صورت موفقیت فاز اول، و ادغام فیزیکی اون در گروه ارتش دن بود. این نقشه دوم اسم رمز «عملیات تاندرکلپ» (Operation Thunderclap) رو گرفت. طوفان زمستانی، همونطور که ژوکوف پیش‌بینی کرده بود، در اصل به عنوان یک حمله دوجانبه برنامه‌ریزی شده بود. یک حمله از منطقه کوتلنیکوو، خیلی دورتر در جنوب و حدود ۱۶۰ کیلومتر از ارتش ششم، میومد. حمله دیگه از جبهه «چیر» در غرب رود دن شروع می‌شد، که فقط کمی بیشتر از ۶۰ کیلومتر از لبه محاصره (Kessel) فاصله داشت. اما حملات مداوم ارتش پنجم تانک روماننکو علیه دسته‌های آلمانی در امتداد رود چیر، این خط شروع رو غیرممکن کرد.

این باعث شد فقط سپاه ۵۷ زرهی در اطراف کوتلنیکوو، با پشتیبانی بقیه ارتش چهارم زرهی بسیار ترکیبی هوت، برای نجات لشکرهای به دام افتاده پاولوس باقی بمونه. سپاه ۵۷ زرهی، به فرماندهی ژنرال فریدریش کیرشنر، در ابتدا ضعیف بود. این سپاه از دو لشکر سواره‌نظام رومانیایی و لشکر ۲۳ زرهی تشکیل شده بود که بیش از سی تانک قابل استفاده نداشت. لشکر ششم زرهی، که از فرانسه می‌رسید، یک تشکیلات بسیار قوی‌تر بود، اما اعضاش تاثیر دلگرم‌کننده‌ای نگرفتن. فرمانده لشکر اتریشی، ژنرال ارهارد راوس، در ۲۴ نوامبر به واگن سلطنتی مانشتاین در ایستگاه خارکف فراخوانده شد، جایی که فیلد مارشال بهش توضیح داد. راوس ثبت کرده: «او وضعیت رو با عبارات بسیار تیره و تاری توصیف کرد.»

سه روز بعد، وقتی اولین قطار لشکر راوس برای تخلیه وارد ایستگاه کوتلنیکوو شد، نیروهاش با «رگبار گلوله‌های» آتشبارهای شوروی روبرو شدن. «پانزرگرنادیرها با سرعت برق از واگن‌هاشون بیرون پریدن. اما دشمن از قبل با فریادهای جنگی “اورا!” به ایستگاه حمله کرده بود.»

تا ۱۸ دسامبر، ارتش آلمان تا ۴۸ کیلومتری مواضع ارتش ششم پیشروی کرده بود. اما، ماهیت قابل پیش‌بینی عملیات نجات، خطر قابل توجهی برای همه نیروهای آلمانی در منطقه به همراه داشت. نیروهای گرسنه محاصره شده در استالینگراد هیچ تلاشی برای خروج از محاصره یا پیوستن به پیشروی مانشتاین نکردن. بعضی از افسران آلمانی از پاولوس خواستن که از دستورات هیتلر برای مقاومت سرپیچی کنه و به جای اون تلاش کنه از محاصره استالینگراد خارج بشه. پاولوس نپذیرفت، چون نگران حملات ارتش سرخ به جناح گروه ارتش دن و گروه ارتش B در پیشرویشون به سمت روستوف-آن-دون بود. او معتقد بود «یک رها کردن زودهنگام» استالینگراد «منجر به نابودی گروه ارتش A در قفقاز می‌شه». علاوه بر این، تانک‌های ارتش ششمش فقط برای یک پیشروی ۳۰ کیلومتری به سمت نوک حمله هوت سوخت داشتن، که اگه تضمینی برای تدارکات هوایی دریافت نمی‌کردن، یک تلاش بیهوده بود. از سوالاتش از گروه ارتش دن، به پاولوس گفته شد: «صبر کن، عملیات تاندرکلپ رو فقط با دستور صریح اجرا کن!»

عملیات زحل کوچک (Operation Little Saturn)

در ۱۶ دسامبر، شوروی‌ها عملیات زحل کوچک رو شروع کردن که تلاش می‌کرد از ارتش محور (عمدتا ایتالیایی‌ها) در رود دن عبور کنه. آلمانی‌ها یک «دفاع متحرک» از واحدهای کوچیک ایجاد کردن که قرار بود شهرها رو تا رسیدن پشتیبانی زرهی نگه دارن. از سرپل شوروی در «مامون»، ۱۵ لشکر – با پشتیبانی حداقل ۱۰۰ تانک – به لشکرهای ایتالیایی «کوسریا» و «راونا» حمله کردن. با اینکه تعدادشون ۹ به ۱ کمتر بود، ایتالیایی‌ها در ابتدا خوب جنگیدن و آلمانی‌ها کیفیت مدافعان ایتالیایی رو ستایش کردن. اما در ۱۹ دسامبر، با فروپاشی خطوط ایتالیایی، مقر ARMIR (ارتش ایتالیا در روسیه) به لشکرهای شکست‌خورده دستور داد تا به خطوط جدید عقب‌نشینی کنن.

این درگیری‌ها باعث یک ارزیابی مجدد کامل از وضعیت آلمان شد. مانشتاین که حس می‌کرد این آخرین شانس برای خروج از محاصره است، در ۱۸ دسامبر به هیتلر التماس کرد، اما هیتلر نپذیرفت. خود پاولوس هم به امکان‌پذیری چنین خروجی شک داشت. تلاش برای رسیدن به استالینگراد رها شد و به گروه ارتش A دستور داده شد تا از قفقاز عقب‌نشینی کنه. ارتش ششم حالا از هر امیدی برای نجات از طرف آلمان ناامید بود. در حالی که یک خروج موتوریزه در چند هفته اول ممکن بود، ارتش ششم حالا سوخت کافی نداشت و سربازان آلمانی برای عبور از خطوط شوروی با پای پیاده در شرایط سخت زمستانی با مشکل بزرگی روبرو می‌شدن. اما در موقعیت دفاعی خودش در ولگا، ارتش ششم همچنان تعداد قابل توجهی از ارتش‌های شوروی رو درگیر نگه می‌داشت.

در ۲۳ دسامبر، تلاش برای نجات استالینگراد رها شد و نیروهای مانشتاین به حالت دفاعی دراومدن تا با حملات جدید شوروی مقابله کنن. همونطور که ژوکوف میگه:

«رهبری نظامی و سیاسی آلمان نازی به دنبال نجات اونها نبود، بلکه می‌خواست اونها رو وادار کنه تا جایی که ممکنه بجنگن تا نیروهای شوروی رو درگیر نگه دارن. هدف این بود که تا حد امکان زمان بخرن تا نیروها رو از قفقاز (گروه ارتش A) خارج کنن و نیروهایی رو از جبهه‌های دیگه برای تشکیل یک جبهه جدید که بتونه تا حدی ضدحمله ما رو مهار کنه، به سرعت بفرستن.»

پیروزی شوروی: پایان کار ارتش ششم

فرماندهی عالی ارتش سرخ سه فرستاده رو فرستاد، در حالی که همزمان، هواپیماها و بلندگوها شرایط تسلیم رو در ۷ ژانویه ۱۹۴۳ اعلام می‌کردن. نامه توسط سرهنگ-ژنرال توپخانه ورونوف و فرمانده کل جبهه دن، سپهبد روکوسوفسکی، امضا شده بود. یک گروه فرستاده سطح پایین شوروی (شامل سرگرد الکساندر اسمیسلوف، سروان نیکولای دیاتلنکو و یک شیپورچی) شرایط تسلیم سخاوتمندانه‌ای رو برای پاولوس بردن: اگه ظرف ۲۴ ساعت تسلیم بشه، تضمین امنیت برای همه زندانیان، مراقبت پزشکی برای بیماران و زخمی‌ها، اجازه نگه داشتن وسایل شخصی زندانیان، جیره‌های غذایی «معمولی» و بازگشت به هر کشوری که بعد از جنگ می‌خواستن، بهش داده می‌شد. نامه روکوسوفسکی همچنین تاکید می‌کرد که افراد پاولوس در وضعیت غیرقابل دفاعی هستن. پاولوس درخواست اجازه تسلیم کرد، اما هیتلر درخواست پاولوس رو بدون هیچ ملاحظه‌ای رد کرد. بر این اساس، پاولوس پاسخی نداد. فرماندهی عالی آلمان به پاولوس اطلاع داد: «هر روزی که ارتش بیشتر مقاومت کنه، به کل جبهه کمک می‌کنه و لشکرهای روسی رو از اون دور می‌کنه.»

عملیات نهایی در ۱۰ ژانویه ۱۹۴۳ با بزرگترین گلوله‌باران جنگ تا اون زمان شروع شد، با نزدیک به ۷,۰۰۰ توپ میدانی، پرتابگر و خمپاره که به مواضع آلمان شلیک می‌کردن. این عملیات احتمالا بزرگترین حمله با صرفه‌جویی در نیرو در تاریخ نظامی بود. آلمانی‌ها از حومه استالینگراد به داخل شهر عقب‌نشینی کردن. از دست دادن دو فرودگاه، «پیتومنیک» در ۱۶ ژانویه ۱۹۴۳ و «گومراک» در شب ۲۱/۲۲ ژانویه، به معنی پایان تدارکات هوایی و تخلیه زخمی‌ها بود. سومین و آخرین باند فرود قابل استفاده در مدرسه پرواز استالینگرادسکایا بود که آخرین فرودها و برخاست‌هاش رو در ۲۳ ژانویه داشت. بعد از ۲۳ ژانویه، دیگه هیچ فرودی گزارش نشد، فقط پرتاب‌های هوایی پراکنده مهمات و غذا تا پایان ادامه داشت.

با وجود وضعیت وحشتناکی که نیروهای آلمانی با اون روبرو بودن، هم گرسنه بودن و هم مهماتشون در حال تموم شدن بود، به مقاومت ادامه دادن. اسناد نشون می‌ده که با وجود اینکه خیلی از سربازان آلمانی فریاد می‌زدن «هیتلر کاپوت» تا هنگام تسلیم شدن کشته نشن، سطح مقاومت مسلحانه تا پایان نبرد به طور فوق‌العاده‌ای بالا بود. به خصوص، به اصطلاح «هیوی‌ها»، شهروندان شوروی که برای آلمانی‌ها می‌جنگیدن، هیچ توهمی در مورد سرنوشتشون در صورت اسارت نداشتن. جنگ شهری خونین دوباره در استالینگراد شروع شد، اما این بار این آلمانی‌ها بودن که به سمت ساحل ولگا عقب رونده می‌شدن. آلمانی‌ها یک دفاع ساده رو در پیش گرفتن و روی همه پنجره‌ها تورهای سیمی نصب کردن تا خودشون رو از نارنجک‌ها محافظت کنن. شوروی‌ها با نصب قلاب‌های ماهیگیری به نارنجک‌ها پاسخ دادن تا وقتی پرتاب می‌شن به تورها بچسبن.

در ۲۲ ژانویه، روکوسوفسکی یک بار دیگه به پاولوس فرصت تسلیم داد. پاولوس درخواست کرد که بهش اجازه داده بشه شرایط رو بپذیره. او به هیتلر گفت که دیگه قادر به فرماندهی افرادش نیست، که بدون مهمات و غذا مونده بودن. هیتلر این درخواست رو به خاطر شرافت رد کرد. او بعدا در همون روز به ارتش ششم تلگراف زد و ادعا کرد که این ارتش سهم تاریخی در بزرگترین مبارزه تاریخ آلمان داشته و باید «تا آخرین سرباز و آخرین گلوله» مقاومت کنه. هیتلر به گوبلز گفت که مصیبت ارتش ششم یک «درام قهرمانانه از تاریخ آلمان» است. در ۲۴ ژانویه، پاولوس در گزارش رادیویی خودش به هیتلر گزارش داد: «۱۸,۰۰۰ زخمی بدون کوچکترین کمک بانداژ و دارو.»

در ۲۶ ژانویه ۱۹۴۳، نیروهای آلمانی داخل استالینگراد به دو جیب در شمال و جنوب مامایف-کورگان تقسیم شدن. جیب شمالی شامل سپاه هشتم، تحت فرماندهی ژنرال والتر هیتس، و سپاه یازدهم، بود و ارتباط تلفنی‌اش با پاولوس در جیب جنوبی قطع شد. حالا «هر بخش از دیگ به طور شخصی زیر نظر هیتلر بود». در ۲۸ ژانویه، دیگ به سه قسمت تقسیم شد. دیگ شمالی شامل سپاه یازدهم، دیگ مرکزی با سپاه‌های هشتم و پنجاه و یکم، و دیگ جنوبی با سپاه چهاردهم زرهی و سپاه چهارم «بدون واحد» بود. تعداد بیماران و زخمی‌ها به ۴۰,۰۰۰ تا ۵۰,۰۰۰ نفر رسید.

در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۳، دهمین سالگرد به قدرت رسیدن هیتلر، گوبلز بیانیه‌ای رو خوند که شامل این جمله بود: «مبارزه قهرمانانه سربازان ما در ولگا باید هشداری برای همه باشه تا نهایت تلاششون رو برای مبارزه برای آزادی آلمان و آینده مردم ما، و در نتیجه در معنای وسیع‌تر برای حفظ کل قاره ما، انجام بدن.» همون روز، هرمان گورینگ از وزارت هوایی سخنرانی کرد و وضعیت ارتش ششم محاصره شده آلمان رو با اسپارت‌ها در نبرد ترموپیل مقایسه کرد، اما این سخنرانی توسط سربازان خوب پذیرفته نشد. پاولوس به هیتلر اطلاع داد که افرادش احتمالا قبل از پایان روز از هم می‌پاشن. در پاسخ، هیتلر یک سری ترفیعات میدانی به افسران ارتش ششم داد و پاولوس رو به درجه فیلد مارشال ارتقا داد. هیتلر در تصمیمش برای ترفیع پاولوس، اشاره کرد که هیچ سابقه‌ای از تسلیم شدن یک فیلد مارشال آلمانی یا پروسی وجود نداره. پیام واضح بود: اگه پاولوس تسلیم بشه، خودش رو شرمنده می‌کنه و به بالاترین رتبه افسر آلمانی که تا به حال اسیر شده، تبدیل می‌شه. در نتیجه، هیتلر معتقد بود که پاولوس یا تا آخرین نفر می‌جنگه یا خودکشی می‌کنه.

روز بعد، جیب جنوبی در استالینگراد فروپاشید. نیروهای شوروی به ورودی مقر آلمان در فروشگاه بزرگ ویران شده «GUM» رسیدن. سرگرد آناتولی سولداتوف شرایط زیرزمین فروشگاه رو اینطور توصیف کرد: «به طور باورنکردنی کثیف بود، نمی‌تونستی از درهای جلو یا عقب رد بشی، کثافت تا سینه‌ات بالا اومده بود، همراه با فضولات انسانی و کی می‌دونه چی دیگه. بوی بدی باورنکردنی بود.» وقتی پاولوس توسط شوروی‌ها بازجویی شد، ادعا کرد که تسلیم نشده. او گفت که غافلگیر شده. او انکار کرد که فرمانده جیب شمالی باقی‌مونده در استالینگراد است و از صدور دستوری به نام خودش برای تسلیم شدن اونها خودداری کرد.

جیب مرکزی، تحت فرماندهی هیتس، همون روز تسلیم شد، در حالی که جیب شمالی، تحت فرماندهی ژنرال کارل اشترکر، برای دو روز دیگه مقاومت کرد. چهار ارتش شوروی علیه جیب شمالی مستقر شدن. ساعت چهار صبح ۲ فوریه، به اشترکر اطلاع داده شد که یکی از افسران خودش برای مذاکره شرایط تسلیم به سمت شوروی‌ها رفته. او که ادامه دادن رو بی‌فایده می‌دید، یک پیام رادیویی فرستاد و گفت که فرماندهی‌اش وظیفه‌اش رو انجام داده و تا آخرین نفر جنگیده. وقتی اشترکر بالاخره تسلیم شد، او و رییس ستادش، هلموت گروسکورث، آخرین سیگنال ارسال شده از استالینگراد رو تنظیم کردن و عمدا تعجب مرسوم برای هیتلر رو حذف کردن و اون رو با «زنده باد آلمان!» جایگزین کردن.

حدود ۹۱,۰۰۰ زندانی خسته، بیمار، زخمی و گرسنه اسیر شدن. این زندانیان شامل ۲۲ ژنرال بودن. هیتلر عصبانی بود و گفت که پاولوس «می‌تونست خودش رو از همه غم‌ها آزاد کنه و به ابدیت و جاودانگی ملی صعود کنه، اما ترجیح می‌ده به مسکو بره».

نگاهی دقیق‌تر به تاکتیک‌ها و شرایط نبرد

خب، حالا بیاید کمی عمیق‌تر بشیم و ببینیم دو طرف چجوری می‌جنگیدن و شرایطشون چطور بود.

دکترین نظامی آلمان بر اساس اصل تیم‌های تسلیحات ترکیبی و همکاری نزدیک بین تانک‌ها، پیاده‌نظام، مهندسان، توپخانه و هواپیماهای تهاجمی بود. برای خنثی کردن استفاده آلمان از تانک‌ها و توپخانه در خرابه‌های شهر، فرمانده شوروی، چوئیکوف، تاکتیکی رو معرفی کرد که اون رو «بغل کردن» دشمن توصیف می‌کرد: نگه داشتن مواضع خط مقدم شوروی تا حد امکان نزدیک به مواضع آلمانی‌ها، تا توپخانه و هواپیماهای آلمانی نتونن بدون خطر آتش خودی حمله کنن. بعد از اواسط سپتامبر، برای کاهش تلفات، او ضدحملات سازماندهی شده در روز رو متوقف کرد و به جای اون بر تاکتیک‌های واحدهای کوچیک تاکید کرد که در اون پیاده‌نظام از طریق فاضلاب‌های شهر حرکت می‌کرد تا به پشت واحدهای مهاجم آلمانی ضربه بزنه.

شوروی‌ها حملات شبانه رو ترجیح می‌دادن، که با محروم کردن آلمانی‌ها از خواب، روحیه اونها رو مختل می‌کرد. گشت‌های شناسایی شوروی برای پیدا کردن مواضع آلمانی و گرفتن زندانی برای بازجویی استفاده می‌شدن، که به اونها امکان می‌داد حملات رو پیش‌بینی کنن. وقتی نیروهای شوروی یک حمله قریب‌الوقوع رو تشخیص می‌دادن، ضدحملات خودشون رو در سپیده‌دم، قبل از اینکه پشتیبانی هوایی آلمان برسه، شروع می‌کردن. نیروهای شوروی حملات آلمان رو با کمین‌هایی که تانک‌ها رو از پیاده‌نظام پشتیبانشون جدا می‌کرد، و همچنین با استفاده از تله‌های انفجاری و مین، کند می‌کردن. این نوآوری‌های تاکتیکی به طور گسترده‌ای به کار گرفته شد.

شوروی‌ها از تخریب گسترده به نفع خودشون استفاده کردن، با اضافه کردن دفاع‌های دست‌ساز مثل سیم خاردار، میدان مین، سنگر و پناهگاه به آوارها. کارخانه‌های بزرگ حتی تانک‌ها و توپ‌های کالیبر بزرگ رو در خودشون جا می‌دادن. «سربازان ارتش سرخ از اختراع ابزارهایی برای کشتن آلمانی‌ها لذت می‌بردن. تله‌های انفجاری جدیدی ابداع می‌شد، که هر کدوم به نظر مبتکرانه‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر از قبلی بودن.» این نبرد شاهد همه نوع تکنیک‌های جنگ در مناطق مسکونی (MOUT) اون زمان بود.

نیروهای درگیر در نبرد از سربازان خوب آموزش‌دیده و در بعضی موارد بسیار باتجربه تشکیل شده بودن. ارتش ششم آلمان بسیار مورد احترام بود، به طوری که گفته می‌شه «استالینگراد توسط بهترین مجموعه از لشکرهای یک ارتش که برای یک ربع قرن شکست استراتژیک ندیده بود، جنگیده و باخته شد» در اشاره به نیروهای آلمانی.

استالینگراد نمونه عالی «جنگ تمام‌عیار» بود، که به عنوان «نزدیک شدن به توصیف نظری کلاوزویتس از جنگ مطلق» توصیف شده. شوروی‌ها با استفاده از همه ابزارهای موجود در برابر نیروهای آلمانی مقاومت کردن و این تعهد در برنامه‌ریزی‌ها، دستورات و اقداماتشون منعکس بود. تعهد استالین به استالینگراد کامل بود و از هر منبع موجودی برای نگه داشتن اون استفاده می‌کرد و دستور می‌داد که شهر به هر قیمتی نگه داشته بشه. شاهد این تعهد، تلفات عظیمی بود که شوروی‌ها حاضر بودن متحمل بشن. خسارت جانبی نگرانی اصلی نبود، اولویت اول پیروزی بود و همه سلاح‌ها برای این هدف با توجه کمی به خسارت جانبی استفاده می‌شد. این موضوع در یک جمله رایج بین مدافعان شوروی هم منعکس شده، که اغلب می‌گفتن «برای ما، سرزمینی پشت ولگا وجود نداره». جنگ تمام‌عیار توسط نیروهای محور هم منعکس شد، چون اونها بدون نگرانی حمله می‌کردن و به یک کمپین بمباران متعهد بودن که شهر رو به طور کامل نابود کرد و هزاران غیرنظامی رو کشت، و هیتلر اجازه عقب‌نشینی به نیروهای آلمانی رو نمی‌داد، حتی با تهدید محاصره. در ۱۴ اکتبر، هیتلر همه عملیات‌ها رو در کل جبهه شرقی به جز استالینگراد متوقف کرد و به فشار بیشتر بر گروه ارتش B برای تصرف شهر ادامه داد، که نشون‌دهنده تمایلش برای تصرف اون به هر قیمتی بود.

یک سلاح مهم شعله‌افکن بود، که در پاکسازی تونل‌های فاضلاب، زیرزمین‌ها و مخفیگاه‌های غیرقابل دسترس «به طور موثری وحشتناک» بود. اپراتورهای شعله‌افکن به محض دیده شدن، فورا هدف قرار می‌گرفتن. راکت‌انداز کاتیوشا، که برای آلمانی‌ها به عنوان «ارگ استالین» شناخته می‌شد، با اثر ویرانگری استفاده می‌شد. در جنگ تن‌به‌تن، بیل‌ها به عنوان تبر استفاده می‌شدن. تجهیزات مورد استفاده در طول نبرد، طیف کاملی از تجهیزات جنگ جهانی دوم رو در بر می‌گرفت، شامل سیستم‌های ساخته شده و میدانی. هر دو طرف کل زرادخونه خودشون رو به میدان آوردن و استفاده کردن.

این نبرد مقدار عظیمی مهمات و منابع رو مصرف کرد. فقط در نبردهای سپتامبر، ارتش ششم ۲۵ میلیون گلوله سلاح سبک، ۵۰۰,۰۰۰ گلوله ضدتانک، ۷۵۲,۰۰۰ گلوله توپخانه و ۱۷۸,۰۰۰ نارنجک دستی مصرف کرد. نیروهای آلمانی روزانه ۳۰۰ تا ۵۰۰ تن مهمات توپخانه مصرف می‌کردن. ارتش سرخ در این نبرد بیشتر از هر عملیات دیگه‌ای در جنگ مهمات شلیک کرد.

تاکتیک‌های جنگ شهری شوروی بر اساس گروه‌های تهاجمی ۲۰ تا ۵۰ نفره بود که با مسلسل، نارنجک و خرج‌های انفجاری مسلح بودن. ساختمان‌ها به عنوان سنگرهای مستحکم با میدان‌های آتش واضح تقویت می‌شدن. سنگرهای مستحکم توسط توپ‌ها یا تانک‌ها در طبقه همکف دفاع می‌شدن، در حالی که مسلسل‌چی‌ها و دیده‌بانان توپخانه از طبقات بالا عمل می‌کردن. گروه‌های تهاجمی از فاضلاب‌ها استفاده می‌کردن یا از طریق دیوارها به ساختمان‌های مجاور نفوذ می‌کردن تا در حین حرکت به پشت حملات آلمان، پنهان بمونن. نوآوری‌های تاکتیکی شوروی «ترکیبی از هوش، انضباط و عزم» بود که به مدافعان شوروی امکان می‌داد وقتی که آلمانی‌ها با «همه معیارهای متعارف» پیروز شده بودن، به جنگ ادامه بدن.

جنگ موش‌ها (Rattenkrieg)

این نبرد به خاطر جنگ تن‌به‌تنش مشهوره، «وحشیانه‌ترین جنگ تن‌به‌تن در حافظه بشر». جنگ وحشیانه برای خرابه‌ها، خیابان‌ها، کارخانه‌ها، خانه‌ها، زیرزمین‌ها و راه‌پله‌ها در گرفت. بلوک‌ها و ساختمان‌ها بارها از طریق جنگ تن‌به‌تن شدید دست به دست می‌شدن. جنگ گاهی اونقدر نزدیک بود که سربازان ترجیح می‌دادن از سلاح‌های سرد مثل چاقو استفاده کنن و نارنجک‌ها در فاصله‌های اونقدر کوتاهی پرتاب می‌شدن که می‌شد قبل از منفجر شدن اونها رو برگردوند. «برای هر ساختمون باید جنگیده می‌شد؛ ساختمون‌های تنها و بلوک‌های تنها به اهداف نظامی اصلی تبدیل شدن. اغلب هم نیروهای آلمانی و هم روسی بخش‌هایی از یک ساختمون رو اشغال می‌کردن.» حتی فاضلاب‌ها هم شاهد تیراندازی بودن. آلمانی‌ها به این جنگ شهری نادیده «راتن‌کریگ» یا «جنگ موش‌ها» می‌گفتن. ساختمون‌ها باید اتاق به اتاق در میان آوار بمباران شده مناطق مسکونی، بلوک‌های اداری، زیرزمین‌ها و آپارتمان‌های بلند پاکسازی می‌شدن.

آنتونی بیوور توصیف می‌کنه که این فرآیند چقدر وحشیانه بود: «به نوعی، جنگ در استالینگراد حتی وحشتناک‌تر از کشتار غیرشخصی در وردن بود… اون یک صمیمیت وحشیانه داشت که ژنرال‌هاشون رو به وحشت می‌انداخت، که حس می‌کردن به سرعت در حال از دست دادن کنترل بر وقایع هستن.» به گفته پیتر کالووکورسی و گای وینت، «نزدیک‌ترین و خونین‌ترین نبرد جنگ در میان پایه‌های ساختمان‌های سوخته یا در حال سوختن جنگیده شد.» ساختمون‌ها شاهد جنگ نزدیک طبقه به طبقه بودن، با آلمانی‌ها و شوروی‌ها در طبقات متناوب، که از طریق سوراخ‌های کف به هم شلیک می‌کردن. جنگ در و اطراف مامایف کورگان، تپه برجسته‌ای بالای شهر، به طور خاص بی‌رحمانه بود؛ در واقع، این موقعیت بارها دست به دست شد. یک ساختمون برجسته که به شدت برای اون جنگیده شد، «آسیاب گرهارد» بود که هنوز به عنوان یادبود نگه داشته می‌شه. این ساختمون در نهایت توسط هنگ ۳۹ گارد در نبرد نزدیک پاکسازی شد. مثال دیگه در ۱۴ سپتامبر بود، ایستگاه راه‌آهن اصلی پنج بار دست به دست شد و در طول سه روز بعد، سیزده بار دیگه.

وحشیگری این نبرد با تلفات نظامی که واحدها متحمل می‌شدن نشون داده می‌شه. لشکر ۱۳ تفنگداران گارد در بیست و چهار ساعت اول ۳۰ درصد تلفات داشت و از ۱۰,۰۰۰ نفر، فقط ۳۲۰ نفر در پایان نبرد باقی موندن. با دست به دست شدن ساختمون‌ها و طبقات ده‌ها بار و صرف روزها برای تصرف، جوخه‌ها و گروهان‌ها تا ۹۰ درصد و حتی ۱۰۰ درصد تلفات می‌دادن تا یک ساختمون یا یک طبقه در اون رو تصرف کنن. چوئیکوف تخمین زد که حدود سه هزار آلمانی فقط در طول جنگ برای کارخانه تراکتورسازی در ۱۴ اکتبر کشته شدن.

آلمانی‌ها از هواپیما، تانک و توپخانه سنگین برای پاکسازی شهر با موفقیت‌های متفاوت استفاده کردن. در اواخر اوت، توپ غول‌پیکر راه‌آهن به نام «دورا» آورده شد، که به زودی به دلیل تهدیدات شوروی به توپ، خارج شد. آلمانی‌ها نیروهای کمکی شوروی رو که از ولگا عبور می‌کردن بدون وقفه گلوله‌باران می‌کردن و شوروی‌ها هم پاسخ می‌دادن. با وجود تصور آسیب‌پذیری تانک‌ها در محیط‌های شهری، جنگ تانک مهم بود و اساس هر موضع شوروی جنگ ضدتانک بود، با تلاش‌های قابل توجهی که برای مقاومت در برابر حملات تانک آلمان انجام می‌شد. لوفت‌وافه ۱۰۰,۰۰۰ سورتی پرواز انجام داد و ۱۰۰,۰۰۰ تن بمب روی شهر و گذرگاه‌های رودخونه ریخت.

این نبرد نمونه بارز استفاده از تک‌تیراندازها در جنگ شهری بود. تک‌تیراندازها در هر دو طرف از خرابه‌ها برای وارد کردن تلفات استفاده می‌کردن و فرماندهی شوروی به شدت بر تاکتیک‌های تک‌تیراندازی برای فرسوده کردن آلمانی‌ها تاکید می‌کرد. مشهورترین تک‌تیرانداز شوروی واسیلی زایتسف بود که به یک قهرمان تبلیغاتی تبدیل شد و ۲۲۵ کشتن بهش نسبت داده می‌شه. اهداف اغلب سربازانی بودن که غذا یا آب به مواضع جلویی می‌آوردن. دیده‌بانان توپخانه هدف بسیار ارزشمندی برای تک‌تیراندازها بودن.

جنگ شدید و بی‌امان فقط داخل شهر نبود. وحشیانه‌ترین جنگ که هر دو نیرو رو مصرف کرد، در خارج و غرب شهر، در استپ‌های پوشیده از برف رخ داد. نبرد از جنگ متحرک در طول پیشروی آلمان به سمت شهر به جنگ موضعی تبدیل شد و جنگ سنگر به سنگر در داخل و خارج شهر رایج شد، چون هر دو طرف خودشون رو مستحکم کردن و مواضعی ساختن که سنگرها به نقاط مستحکم تبدیل شده و به شدت برای اونها جنگیده می‌شد.

یک بحث تاریخی در مورد میزان وحشت در ارتش سرخ وجود داره. بیوور به پیام «شوم» دپارتمان سیاسی جبهه استالینگراد در ۸ اکتبر ۱۹۴۲ اشاره کرد که می‌گفت: «روحیه شکست‌طلبانه تقریبا از بین رفته و تعداد حوادث خائنانه در حال کاهش است» به عنوان نمونه‌ای از اجباری که سربازان ارتش سرخ تحت دسته‌های ویژه (که بعدا SMERSH نامیده شد) تجربه می‌کردن. از طرف دیگه، بیوور به شجاعت اغلب خارق‌العاده سربازان شوروی اشاره کرد و استدلال کرد که وحشت به تنهایی نمی‌تونه چنین فداکاری رو توضیح بده. یک افسر شوروی که با او مصاحبه شد، این احساس رو توضیح داد: «این حس وجود داشت که هر سرباز و افسری در استالینگراد مشتاق بود تا جایی که ممکنه آلمانی بکشه. در استالینگراد مردم نفرت شدیدی نسبت به آلمانی‌ها حس می‌کردن.» ناظران آلمانی از بی‌امان بودن شوروی‌ها متحیر بودن. مقاله‌ای در ۲۹ اکتبر ۱۹۴۲ در روزنامه اس‌اس، Das Schwarze Korps، می‌گفت: «بلشویک‌ها تا فرسودگی کامل حمله می‌کنن و تا نابودی فیزیکی آخرین نفر و سلاح از خودشون دفاع می‌کنن… گاهی اوقات فرد فراتر از حدی که از نظر انسانی ممکن تصور می‌شه می‌جنگه.» یک نمونه از قهرمانی دیده شده در نیروهای شوروی، تفنگدار دریایی شوروی میخاییل پانیکاخا بود که بعد از اینکه کوکتل مولوتفش در حین پرتاب مورد اصابت گلوله قرار گرفت، غرق در شعله شد، اما با یک کوکتل مولوتف دیگه ادامه داد و یک تانک رو نابود کرد.

برای استالین و هیتلر، استالینگراد فراتر از اهمیت استراتژیکش به یک مساله حیثیتی تبدیل شد. یک کتاب که جنگ شهری رو تحلیل می‌کنه، اشاره کرده که «در بین موارد جمع‌آوری شده در اینجا، افراطی‌ترین نمونه از سیاست و احساسات که به یک شهر اهمیت می‌بخشه، مورد استالینگراده.» مقاله دیگه‌ای اشاره می‌کنه که «نبرد بین نیروهای آلمانی و شوروی در استالینگراد نماینده نبرد اراده‌ها بین هیتلر و استالین بود.» فشار بر فرماندهان نظامی بسیار زیاد بود: پاولوس یک تیک غیرقابل کنترل در چشمش پیدا کرد که در نهایت سمت چپ صورتش رو تحت تاثیر قرار داد، در حالی که چوئیکوف دچار اگزما شد که لازم بود دست‌هاش کاملا بانداژ بشه. سربازان در هر دو طرف با فشار مداوم نبرد نزدیک روبرو بودن.

شوروی‌ها از تاکتیک‌های جنگ روانی برای ترساندن و تضعیف روحیه استفاده می‌کردن. از بلندگوها در سراسر شهر ویران شده، به طور مداوم اعلام می‌شد که «هر هفت ثانیه یک سرباز آلمانی در روسیه می‌میره. استالینگراد… گور دسته‌جمعی». این صدا با صدای یکنواخت تیک‌تاک ساعت و یک ملودی ارکسترال به نام «تانگوی مرگ» همراه بود.

نقش زنان در نبرد

بسیاری از زنان در طرف شوروی جنگیدن یا زیر آتش بودن. همونطور که ژنرال چوئیکوف اذعان کرد: «با یادآوری دفاع از استالینگراد، نمی‌تونم از سوال بسیار مهم… در مورد نقش زنان در جنگ، در پشت جبهه، و همچنین در خط مقدم، چشم‌پوشی کنم. به طور مساوی با مردان اونها همه بارهای زندگی رزمی رو به دوش کشیدن و همراه با ما مردان، تا برلین رفتن.» در ابتدای نبرد، ۷۵,۰۰۰ زن و دختر از منطقه استالینگراد بودن که آموزش نظامی یا پزشکی رو تموم کرده بودن و قرار بود در نبرد خدمت کنن. زنان خدمه بسیاری از آتشبارهای ضدهوایی بودن که با لوفت‌وافه و تانک‌های آلمانی می‌جنگیدن. پرستاران شوروی نه تنها پرسنل زخمی رو زیر آتش درمان می‌کردن، بلکه در کار خطرناک برگردوندن سربازان زخمی به بیمارستان‌ها زیر آتش هم شرکت داشتن. بسیاری از اپراتورهای بی‌سیم و تلفن شوروی زن بودن که اغلب وقتی پست‌های فرماندهی‌شون زیر آتش قرار می‌گرفت، تلفات سنگینی می‌دادن. با اینکه زنان معمولا به عنوان پیاده‌نظام آموزش نمی‌دیدن، بسیاری از زنان شوروی به عنوان مسلسل‌چی، اپراتور خمپاره، دیده‌بان و تک‌تیرانداز جنگیدن. سه هنگ هوایی در استالینگراد کاملا زن بودن. حداقل سه زن در حین رانندگی تانک، جایزه قهرمان اتحاد جماهیر شوروی رو بردن.

شرایط پزشکی و غذایی: مبارزه برای بقا

شرایط هر دو ارتش وحشتناک بود. بیماری بیداد می‌کرد و مرگ‌های زیادی به دلیل اسهال خونی، تیفوس، دیفتری، سل و زردی رخ می‌داد، که باعث می‌شد کادر پزشکی از یک اپیدمی احتمالی بترسن. موش‌ها فراوان بودن و یکی از دلایلی بودن که آلمانی‌ها نمی‌تونستن به موقع ضدحمله کنن، چون موش‌ها سیم‌کشی تانک‌هاشون رو جویده بودن. شپش‌ها به شدت شایع بودن و دسته‌های مگس دور آشپزخونه‌ها جمع می‌شدن و به احتمال عفونت زخم‌ها اضافه می‌کردن.

شرایط وحشیانه زمستان به شدت بر سربازان تاثیر می‌گذاشت. دما گاهی در نیمه دوم نوامبر به منفی ۴۰ درجه سانتیگراد و در اواخر ژانویه به منفی ۳۰ درجه سانتیگراد می‌رسید. شرایط آب و هوایی بسیار شدید و بدترین حالت ممکن در نظر گرفته می‌شد. این شرایط باعث سرمازدگی سریع می‌شد، با موارد زیادی از گانگرن و قطع عضو. این شرایط باعث می‌شد سربازان به طور دسته‌جمعی به دلیل سرمازدگی و هیپوترمی بمیرن.

هر دو ارتش با کمبود غذا روبرو بودن و گرسنگی گسترده در هر دو طرف وجود داشت. استرس، خستگی و سرما متابولیسم سربازان رو مختل می‌کرد و مقدار کالری کمتری از غذا دریافت می‌کردن. نیروهای آلمانی در نهایت با کمبود تدارکات پزشکی مثل اتر، ضدعفونی‌کننده‌ها و بانداژ روبرو شدن. جراحی باید بدون بیهوشی انجام می‌شد.

آمار و ارقام: هزینه انسانی یک نبرد

وقتی به آمار تلفات نگاه می‌کنیم، اعداد واقعا سرسام‌آور هستن و نشون‌دهنده مقیاس عظیم این نبرد هستن.

تلفات نیروهای محور (آلمان و متحدانش):

تلفات نیروهای محور (کشته، زخمی یا اسیر) بین ۸۰۰,۰۰۰ تا ۱,۵۰۰,۰۰۰ نفر در بین همه شاخه‌های نیروهای مسلح آلمان و متحدانشون تخمین زده می‌شه. بیاید این اعداد رو کمی باز کنیم:

  • ارتش ششم آلمان: از ۲۱ اوت تا پایان نبرد، ۲۸۲,۶۰۶ نفر تلفات داشت.
  • ارتش چهارم زرهی آلمان: از ۲۱ اوت تا ۳۱ ژانویه، ۱۷,۲۹۳ نفر تلفات داشت.
  • گروه ارتش دن: از ۱ دسامبر ۱۹۴۲ تا پایان نبرد، ۵۵,۲۶۰ نفر تلفات داشت (۱۲,۷۲۷ کشته، ۳۷,۶۲۷ زخمی و ۴,۹۰۶ مفقود).
  • متحدان آلمان:
    • رومانیایی‌ها: ۱۰۹,۰۰۰ نفر تلفات (از نوامبر تا دسامبر ۱۹۴۲)، شامل ۷۰,۰۰۰ اسیر یا مفقود. (یک منبع دیگه تلفات رومانی رو ۱۵۸,۸۵۴ نفر ذکر کرده).
    • ایتالیایی‌ها: ۱۱۴,۰۰۰ نفر کشته، زخمی یا اسیر (از دسامبر ۱۹۴۲ تا فوریه ۱۹۴۳).
    • مجارستانی‌ها: ۱۰۵,۰۰۰ نفر کشته، زخمی یا اسیر (از دسامبر ۱۹۴۲ تا فوریه ۱۹۴۳).
  • تلفات کل: یک منبع تلفات آلمان رو ۴۰۰,۰۰۰ نفر، یک منبع دیگه ۸۰۰,۰۰۰ نفر (شامل رومانیایی‌ها)، و یک منبع روسی تلفات کل نیروهای محور رو تا ۱.۵ میلیون نفر در کل منطقه دن، ولگا و استالینگراد ذکر کرده.
  • مقامات شوروی ۲۵۰,۰۰۰ جسد آلمانی و رومانیایی رو در و اطراف استالینگراد پیدا کردن.

در مجموع، ۲۳۵,۰۰۰ سرباز آلمانی و متحدانشون، از همه واحدها، از جمله نیروی کمکی ناموفق مانشتاین، در طول نبرد اسیر شدن.

تلفات شوروی:

بر اساس آمار آرشیوی، شوروی ۱,۱۲۹,۶۱۹ نفر تلفات کل داشت:

  • ۴۷۸,۷۴۱ نفر کشته یا مفقود (که بهشون «تلفات جبران‌ناپذیر» میگن).
  • ۶۵۰,۸۷۸ نفر زخمی یا بیمار.

توضیحات جدیدتر داده‌ها و تخمین‌های تلفات نشون می‌ده که شوروی ۱,۳۴۷,۲۱۴ نفر تلفات کل داشته (۶۷۴,۹۹۰ نفر تلفات جبران‌ناپذیر و ۶۷۲,۲۲۴ نفر زخمی یا بیمار). اگه نیروهای NKVD و تشکیلات داوطلبانه رو هم اضافه کنیم، تلفات کل می‌تونه به ۱.۳۶ تا ۱.۳۷ میلیون نفر برسه. البته، این داده‌ها هنوز مورد سوال هستن که ممکنه کمتر از واقعیت باشن. مورخ بریتانیایی لارنس ریس، رقمی حدود یک میلیون سرباز شوروی کشته شده در جبهه استالینگراد رو ذکر کرده.

تلفات غیرنظامیان:

بر اساس داده‌های ناقص، ۴۲,۷۵۴ نفر در طول نبرد کشته شدن. اما تحقیقات مورخ روسی تاتیانا پاولووا محاسبه کرده که در ۲۳ اوت ۷۱۰,۰۰۰ نفر در شهر ساکن بودن و از این تعداد، ۱۸۵,۲۳۲ نفر تا پایان نبرد کشته شدن. با اضافه کردن حدود ۵۰,۰۰۰ نفر در مناطق روستایی استالینگراد، مجموع تلفات غیرنظامیان به ۲۳۵,۲۳۲ نفر می‌رسه. پاولووا میگه: «تلفات جمعیت غیرنظامی استالینگراد ۳۲.۳ درصد بیشتر از تلفات جمعیت هیروشیما از بمباران اتمیه» و «در استالینگراد، یک رکورد جهانی مطلق برای کشتار جمعی جمعیت غیرنظامی در طول جنگ جهانی دوم ثبت شد.»

تلفات کل (نظامی و غیرنظامی):

تخمین زده می‌شه که در مجموع بیش از یک میلیون سرباز و غیرنظامی در طول نبرد کشته شدن. بعضی تخمین‌ها حتی بالاتر هم میرن:

  • ویلیام کریگ: «بیش از یک میلیون مرد و زن به خاطر استالینگراد مردن.»
  • ادوین پی. هویت: «در کمتر از هفت ماه، کشته‌شدگان استالینگراد به بیش از سه میلیون نفر رسیدن.»
  • یوخن هلبک: «با تلفات تخمینی بیش از یک میلیون نفر، خونریزی در استالینگراد به مراتب از وردن، یکی از پرهزینه‌ترین نبردهای جنگ جهانی اول، فراتر رفت.»
  • یک مطالعه در سال ۲۰۱۸ نتیجه گرفت که تلفات جمعیتی ناشی از نبرد بین ۲.۵ تا ۳ میلیون نفر بوده و اون رو یک «فاجعه جمعیتی واقعی» توصیف کرده.

تلفات تجهیزات:

  • آلمان: ۹۰۰ هواپیما (شامل ۲۷۴ هواپیمای ترابری و ۱۶۵ بمب‌افکن که به عنوان ترابری استفاده می‌شدن)، ۵۰۰ تانک و ۶,۰۰۰ قطعه توپخانه از دست دادن.
  • شوروی: ۴,۳۴۱ تانک نابود یا آسیب‌دیده، ۱۵,۷۲۸ قطعه توپخانه و ۲,۷۶۹ هواپیمای جنگی از دست دادن.

یک گزارش شوروی میگه که ۵,۷۶۲ توپ، ۱,۳۱۲ خمپاره، ۱۲,۷۰۱ مسلسل سنگین، ۱۵۶,۹۸۷ تفنگ، ۸۰,۴۳۸ مسلسل دستی، ۱۰,۷۲۲ کامیون، ۷۴۴ هواپیما، ۱,۶۶۶ تانک، ۲۶۱ وسیله نقلیه زرهی دیگه، ۵۷۱ نیمه‌شنی و ۱۰,۶۷۹ موتور سیکلت توسط شوروی‌ها به غنیمت گرفته شد.

نوع هواپیماتعداد
یونکرس Ju 52۲۶۹
هاینکل He 111۱۶۹
یونکرس Ju 86۴۲
فوکه-وولف Fw 200۹
هاینکل He 177۵
یونکرس Ju 290۱
مجموع۴۹۵
تلفات نیروی هوایی آلمان (لوفت‌وافه)

تلفات هواپیماهای ترابری به خصوص جدی بود، چون ظرفیت تدارکات‌رسانی به ارتش ششم محاصره شده رو نابود کرد. نابودی ۷۲ هواپیما وقتی فرودگاه تاتسینسکایا تصرف شد، به معنی از دست دادن حدود ۱۰ درصد از ناوگان ترابری لوفت‌وافه بود.

پس از نبرد: پیامدهای یک شکست بزرگ

مردم آلمان تا پایان ژانویه ۱۹۴۳ به طور رسمی از فاجعه قریب‌الوقوع خبردار نشدن، هرچند گزارش‌های رسانه‌ای مثبت در هفته‌های قبل از اعلام این خبر متوقف شده بود. استالینگراد اولین باری بود که دولت نازی به طور علنی به یک شکست در تلاش جنگی خودش اعتراف کرد. در ۳۱ ژانویه، برنامه‌های عادی رادیو دولتی آلمان با پخش موومان آداجیو از سمفونی هفتم آنتون بروکنر جایگزین شد و بعد از اون، خبر شکست در استالینگراد اعلام شد. در ۱۸ فوریه، وزیر تبلیغات، یوزف گوبلز، سخنرانی معروف خودش رو در «اسپورت‌پالاست» برلین انجام داد و آلمانی‌ها رو تشویق کرد تا یک جنگ تمام‌عیار رو بپذیرن که همه منابع و تلاش‌های کل جمعیت رو به خودش اختصاص بده.

بر اساس سوابق شوروی، بیش از ۱۱,۰۰۰ سرباز آلمانی در ماه بعد به مقاومت در گروه‌های جدا شده در داخل شهر ادامه دادن. بعضی‌ها تصور می‌کنن که اونها با این باور انگیزه داشتن که جنگیدن بهتر از مرگ آهسته در اسارت شورویه. مورخ اومر بارتوف ادعا می‌کنه که اونها با باور به هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم انگیزه داشتن. او ۱۱,۲۳۷ نامه رو که سربازان داخل استالینگراد بین ۲۰ دسامبر ۱۹۴۲ و ۱۶ ژانویه ۱۹۴۳ برای خانواده‌هاشون در آلمان فرستادن، مطالعه کرد. به طور کلی، نامه‌ها بیانگر باور به پیروزی نهایی آلمان و تمایل سربازان برای جنگیدن و مردن در استالینگراد برای رسیدن به این پیروزی بود. بارتوف گزارش داد که تعداد زیادی از سربازان به خوبی آگاه بودن که نمی‌تونن از استالینگراد فرار کنن، اما در نامه‌هاشون به خانواده‌هاشون گفتن که افتخار می‌کنن که «خودشون رو برای پیشوا فدا کنن».

یک افسر شوروی که ماه‌ها بعد از نبرد باهاش مصاحبه شد، مقیاس ویرانی و درگیری در استالینگراد رو توصیف کرد و گفت: «به عنوان یک مورخ، سعی کردم با نبردهایی که از تاریخ می‌شناسم مقایسه کنم: بورودینو، وردن در طول جنگ امپریالیستی، اما هیچکدوم از اونها درست نبود چون مقیاس درگیری در استالینگراد مقایسه اون با هر چیزی رو سخت می‌کنه. به نظر می‌رسید استالینگراد روزها آتش نفس می‌کشید.» بعضی از سربازان آلمانی در نامه‌هاشون بیان کردن که در یک «وردن دوم» گیر افتادن، در حالی که مدافعان شوروی نبرد رو به عنوان «وردن سرخ» خودشون توصیف کردن که در اون حاضر به تسلیم شدن به دشمن نبودن.

مطبوعات جهان در طول نبرد معمولا به اون به عنوان «وردن روی ولگا» اشاره می‌کردن.

بمباران و بیش از پنج ماه جنگ وحشیانه، ۹۹ درصد شهر رو به طور کامل نابود کرده بود و شهر چیزی جز تلی از آوار نبود. از جمعیت بیش از نیم میلیون نفر قبل از نبرد، یک سرشماری سریع نشون داد که فقط ۱,۵۱۵ نفر بعد از پایان نبرد باقی مونده بودن. (البته یک منبع دیگه این عدد رو ۹,۷۹۶ غیرنظامی شامل ۹۹۴ کودک ذکر کرده.)

نیروهای باقی‌مونده به مقاومت ادامه دادن و در زیرزمین‌ها و فاضلاب‌ها پنهان شدن، اما تا اوایل مارس ۱۹۴۳ آخرین جیب‌های کوچک و جدا شده مقاومت تسلیم شدن.

شرایط سربازانی که تسلیم شدن، رقت‌انگیز بود. اکثر ۹۱,۰۰۰ زندانی آلمانی که در استالینگراد اسیر شدن، جان باختن. اونها که به دلیل بیماری، گرسنگی و کمبود مراقبت‌های پزشکی در طول محاصره ضعیف شده بودن، در راهپیمایی‌های اجباری به اردوگاه‌های زندانیان و بعدا به اردوگاه‌های کار در سراسر شوروی فرستاده شدن. حدود ۳۵,۰۰۰ نفر در نهایت با وسایل نقلیه فرستاده شدن که ۱۷,۰۰۰ نفر از اونها زنده نموندن. اکثرشون به دلیل زخم، بیماری (به خصوص تیفوس)، سرما، کار زیاد، بدرفتاری و سوءتغذیه مردن. بعضی‌ها در شهر نگه داشته شدن تا در بازسازی اون کمک کنن.

تعداد کمی از افسران ارشد به مسکو برده شدن و برای اهداف تبلیغاتی استفاده شدن و بعضی از اونها به کمیته ملی برای آلمان آزاد پیوستن. بعضی، از جمله پاولوس، بیانیه‌های ضد هیتلر امضا کردن که برای سربازان آلمانی پخش می‌شد. پاولوس در دادگاه نورنبرگ برای دادستانی شهادت داد و به خانواده‌ها در آلمان اطمینان داد که سربازانی که در استالینگراد اسیر شدن، در امان هستن. او تا سال ۱۹۵۲ در شوروی باقی موند، بعد به درسدن در آلمان شرقی نقل مکان کرد و بقیه عمرش رو به دفاع از اقداماتش در استالینگراد گذروند. تا سال ۱۹۵۵ بود که آخرین نفرات از ۵,۰۰۰ تا ۶,۰۰۰ بازمانده به آلمان غربی بازگردانده شدن.

اهمیت و میراث نبرد استالینگراد

استالینگراد به عنوان بزرگترین شکست منفرد در تاریخ ارتش آلمان توصیف شده. مورخ جفری رابرتس اون رو «بزرگترین و آسیب‌زاترین شکست در تاریخ نظامی آلمان» توصیف کرد و گفت «افسانه ورماخت شکست‌ناپذیر برای همیشه از بین رفت». مورخ نظامی آلمانی والتر گورلیتز گفت: «این یک ینای دوم بود و قطعا بزرگترین شکستی بود که یک ارتش آلمان تا به حال متحمل شده بود.»

این نبرد به طور معمول به عنوان نقطه عطف در جبهه شرقی، در جنگ علیه آلمان به طور کلی، و در کل جنگ جهانی دوم شناخته می‌شه. این نبرد به عنوان یک «نقطه بی‌بازگشت» در جبهه شرقی و به عنوان «پیامد نظامی نهایی» کاهش شانس آلمان برای پیروزی در جنگ علیه شوروی تحلیل می‌شه. این نبرد همچنین به عنوان نقطه عطف در جنگ هوایی دیده می‌شه، چون نیروهای آلمانی هواپیماهای بی‌شمار و خدمه باتجربه رو از دست دادن.

استالینگراد به مردم شوروی امید داد. در سال ۱۹۸۹، یک تحلیل کمی جامع نتیجه گرفت که استالینگراد نقطه عطف نظامی جنگ بود، نقطه عطفی برای رهبری شوروی، چون استالین به عملی بودن استفاده از فرماندهان باتجربه‌اش پی برد و به ژنرال‌هاش آزادی بیشتری در جنگیدن داد و اینکه شوروی در نتیجه این نبرد ابتکار عمل رو به دست گرفته بود.

یک سال دستاوردهای نیروهای محور از عملیات آبی از بین رفته بود. ارتش ششم آلمان دیگه وجود نداشت و نیروهای متحدان اروپایی آلمان، به جز فنلاند، در هم شکسته بودن. هیتلر خودش در یک سخنرانی در ۹ نوامبر ۱۹۴۴، استالینگراد رو مقصر نابودی قریب‌الوقوع آلمان دونست. علاوه بر این، به گفته بعضی مورخان، این نبرد ترکیه و ژاپن رو به طور کامل از اعلام جنگ علیه شوروی منصرف کرد.

در ۲ فوریه ۱۹۴۳، روزنامه‌نگار آمریکایی بارنت نوور در واشنگتن پست نوشت که «نقش استالینگراد در این جنگ، نقش نبردهای مارن، وردن و مارن دوم از جنگ قبلی بود که در هم ادغام شده بودن». روز بعد، در ۳ فوریه ۱۹۴۳، نیویورک تایمز نابودی «گل سرسبد ارتش آدولف هیتلر» رو اعلام کرد.

در این زمان، بریتانیایی‌ها در نبرد العلمین در نوامبر ۱۹۴۲ پیروز شده بودن. اما، فقط حدود ۵۰,۰۰۰ سرباز آلمانی در العلمین در مصر بودن، در حالی که در استالینگراد، حداقل ۲۰۰,۰۰۰ آلمانی از دست رفته بودن. استالینگراد مهمتر از هر دو نبرد العلمین و عملیات مشعل (Operation Torch) دیده می‌شه.

در طرف شوروی، موجی عظیم از اعتماد به نفس و باور به پیروزی به وجود اومد. یک جمله رایج این بود: «شما نمی‌تونید ارتشی رو که استالینگراد رو انجام داده، متوقف کنید.» استالین به عنوان قهرمان ساعت تجلیل شد و مارشال اتحاد جماهیر شوروی شد.

خبر این نبرد در سراسر جهان پیچید و بسیاری از مردم حالا معتقد بودن که شکست هیتلر حتمیه. کنسول ترکیه در مسکو پیش‌بینی کرد که «سرزمین‌هایی که آلمانی‌ها برای فضای زندگی خودشون در نظر گرفتن، به فضای مرگشون تبدیل خواهد شد.» روزنامه محافظه‌کار بریتانیایی دیلی تلگراف اعلام کرد که این پیروزی تمدن اروپا رو نجات داده. این کشور «روز ارتش سرخ» رو در ۲۳ فوریه ۱۹۴۳ جشن گرفت. یک شمشیر تشریفاتی استالینگراد به دستور پادشاه جورج ششم ساخته شد. بعد از نمایش عمومی در بریتانیا، این شمشیر توسط وینستون چرچیل در کنفرانس تهران در اواخر ۱۹۴۳ به استالین اهدا شد.

بزرگداشت و فرهنگ عامه

به پاس قدردانی از عزم مدافعانش، استالینگراد در سال ۱۹۴۵ عنوان «شهر قهرمان» رو دریافت کرد. یک بنای یادبود عظیم به نام «مام میهن فرامی‌خواند» (The Motherland Calls) در سال ۱۹۶۷ بر روی تپه مامایف کورگان، تپه‌ای که بر شهر مشرف است و هنوز هم می‌شه در اون استخوان‌ها و تکه‌های فلز زنگ‌زده پیدا کرد، ساخته شد. این مجسمه بخشی از یک مجموعه یادبود جنگه که شامل خرابه‌های سیلوی غلات و خانه پاولوف می‌شه.

هر سال، هنوز هم صدها جسد سربازانی که در نبرد کشته شدن، در منطقه اطراف استالینگراد پیدا می‌شن و در قبرستان‌های مامایف کورگان یا روسوشکا دوباره به خاک سپرده می‌شن.

رویدادهای نبرد برای استالینگراد در آثار رسانه‌ای متعددی از بریتانیا، آمریکا، آلمان و روسیه پوشش داده شده، به خاطر اهمیتش به عنوان نقطه عطف در جنگ جهانی دوم و به خاطر تلفات جانی مرتبط با نبرد. استالینگراد مترادف با نبردهای شهری در مقیاس بزرگ با تلفات عظیم در هر دو طرف شده. مورخ دیوید گلنتز میگه که این نبرد به «استعاره‌ای برای وحشیگری درگیری شوروی-آلمان و در واقع، برای ماهیت ویرانگر جنگ قرن بیستم به طور کلی» تبدیل شده.

پرسش و پاسخ

خب بچه‌ها، این یک مرور کلی از نبرد استالینگراد بود. حالا چند تا سوال کلیدی رو که ممکنه براتون پیش اومده باشه با هم مرور می‌کنیم.

سوال ۱: چرا استالینگراد اینقدر برای هیتلر و استالین مهم بود؟
جواب: استالینگراد هم اهمیت استراتژیک داشت و هم نمادین. از نظر استراتژیک، کنترل شهر به معنی کنترل رود ولگا (یک مسیر حمل‌ونقل حیاتی) و دسترسی به میدان‌های نفتی قفقاز بود. از نظر نمادین، شهر نام استالین رو داشت، پس تصرف اون برای هیتلر یک پیروزی تبلیغاتی بزرگ و از دست دادنش برای استالین یک شکست حیثیتی بود. این نبرد به نوعی به یک جنگ اراده بین دو رهبر تبدیل شده بود.

سوال ۲: «عملیات اورانوس» چی بود و چرا اینقدر موفقیت‌آمیز بود؟
جواب: عملیات اورانوس اسم رمز ضدحمله بزرگ شوروی بود. این یک حمله دوجانبه بود که جناحین ارتش ششم آلمان رو هدف قرار می‌داد. این جناحین توسط نیروهای رومانیایی، ایتالیایی و مجارستانی که ضعیف‌تر و با تجهیزات کمتر بودن، محافظت می‌شدن. شوروی‌ها با حمله به این نقاط ضعف، تونستن نیروهای محور رو دور بزنن و ارتش ششم آلمان رو به طور کامل در استالینگراد محاصره کنن. موفقیتش به خاطر غافلگیری، برنامه‌ریزی دقیق توسط ژنرال‌هایی مثل ژوکوف، و تمرکز بر نقاط ضعف دشمن بود.

سوال ۳: چرا تلاش آلمان برای تدارکات‌رسانی هوایی به ارتش محاصره شده شکست خورد؟
جواب: دلایل متعددی داشت. اول اینکه، ارتش ششم به حدود ۷۵۰ تن تدارکات در روز نیاز داشت، اما لوفت‌وافه در بهترین حالت فقط می‌تونست حدود ۱۰۵ تن برسونه. دوم، پدافند هوایی شوروی بسیار قوی بود و هواپیماهای ترابری آلمان رو هدف قرار می‌داد. سوم، با پیشروی شوروی‌ها، فرودگاه‌های کلیدی مثل تاتسینسکایا تصرف شدن و هواپیماهای آلمانی مجبور بودن از پایگاه‌های دورتر پرواز کنن که کار رو سخت‌تر می‌کرد. در نهایت، شرایط بد آب و هوایی زمستان هم یک عامل مهم بود.

سوال ۴: چه چیزی جنگ در داخل شهر استالینگراد رو از نبردهای دیگه متمایز می‌کرد؟
جواب: جنگ شهری در استالینگراد به شکل بی‌سابقه‌ای وحشیانه و نزدیک بود. آلمانی‌ها به اون «راتن‌کریگ» یا «جنگ موش‌ها» می‌گفتن. سربازها برای هر ساختمون، هر طبقه و حتی هر اتاق می‌جنگیدن. خرابه‌های ناشی از بمباران به سنگرهای طبیعی برای مدافعان شوروی تبدیل شده بود. تاکتیک‌هایی مثل «بغل کردن» دشمن (جنگیدن در فاصله خیلی نزدیک برای جلوگیری از حملات هوایی و توپخانه‌ای) و استفاده از فاضلاب‌ها برای جابجایی، از ویژگی‌های منحصر به فرد این نبرد بود.

سوال ۵: آیا واقعا می‌شه گفت استالینگراد نقطه عطف جنگ جهانی دوم بود؟
جواب: بله، اکثر مورخین بر این باورن. این نبرد اولین شکست بزرگ و غیرقابل انکار ارتش آلمان در جبهه شرقی بود. اونها نه تنها یک ارتش کامل (ارتش ششم) رو از دست دادن، بلکه ابتکار عمل استراتژیک رو هم برای همیشه به ارتش سرخ واگذار کردن. بعد از استالینگراد، آلمان دیگه نتونست هیچ پیروزی قاطعی در شرق به دست بیاره و از اون به بعد در حالت عقب‌نشینی قرار گرفت. این پیروزی روحیه متفقین رو در سراسر جهان بالا برد و نشون داد که ورماخت شکست‌ناپذیر نیست.

منابع

  • [۲] Putin invokes Stalingrad battle as justifying Ukraine fight | AP News
  • [۴] Battle of Stalingrad — 75th World War II Commemoration
  • [۶] The 10 Most Influential Battles of World War II – Eden Camp Modern History Museum
  • [۸] Statewide Dual Credit World History, The Catastrophe of the Modern Era: 1919-Present CE, Chapter 14: The World Afire: World War II, Turning the Tide in Europe | OER Commons
  • [۱۰] Deadliest Battle | About the Episode | Secrets of the Dead | PBS
  • [۱] Battle of Stalingrad – Wikipedia
  • [۳] The History Channel
  • [۵] Was the Battle of Stalingrad really the turning point of WW2? : r/AskHistory
  • [۷] Battle of Stalingrad | History, Summary, Location, Deaths, & Facts | Britannica
  • [۹] Putin invokes Stalingrad battle as justifying Ukraine fight | Texarkana Gazette

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *