برای اینکه بتونیم عمق این ماجرا رو درک کنیم، اول باید با بچههای گروه دیاتلوف آشنا بشیم. اینها یک مشت جوون آماتور نبودن که بیگدار به آب زده باشن. تقریبا همشون دانشجو یا فارغالتحصیل «موسسه پلیتکنیک اورال» بودن، جایی که الان بهش میگن «دانشگاه فدرال اورال». همگی کوهنوردهای حسابی و اسکیبازهای ماهری بودن که تجربه سفرهای سخت زمستونی رو داشتن. در واقع، این سفر قرار بود براشون حکم یک آزمون بزرگ رو داشته باشه. اگه با موفقیت تمومش میکردن، گواهینامه درجه سه کوهنوردی رو میگرفتن که اون زمان در شوروی بالاترین سطح گواهینامه بود و برای گرفتنش باید حداقل یک مسیر ۳۰۰ کیلومتری رو طی میکردی. پس شک نکنید که با یک تیم حرفهای طرفیم.
رهبر این گروه، ایگور دیاتلوف بود. یک پسر ۲۳ ساله و دانشجوی مهندسی رادیو. ایگور کسی بود که این گروه ۹ نفره رو برای سفر جمع کرد. اون جوون باانگیزه و رهبری کاربلد بود که همه بهش اعتماد داشتن. بقیه اعضای گروه هم هر کدوم شخصیت و داستان خودشون رو داشتن. بیایید با هم یک نگاهی به لیست کامل اعضای گروه بندازیم:
نام و نام خانوادگی (به فارسی) | نام به خط سیریلیک | تاریخ تولد | سن | جنسیت | علت مرگ (بر اساس گزارش رسمی) |
---|---|---|---|---|---|
ایگور الکسیویچ دیاتلوف | Игорь Алексеевич Дятлов | ۱۳ ژانویه ۱۹۳۶ | ۲۳ | مرد | هیپوترمی (سرمازدگی شدید) |
یوری نیکولایویچ دوروشنکو | Юрий Николаевич Дорошенко | ۲۹ ژانویه ۱۹۳۸ | ۲۱ | مرد | هیپوترمی |
لیودمیلا الکساندرونا دوبینینا | Людмила Александровна Дубинина | ۱۲ می ۱۹۳۸ | ۲۰ | زن | خونریزی داخلی ناشی از ضربه شدید به قفسه سینه |
گئورگی (یوری) الکسیویچ کریونیشنکو | Георгий (Юрий) Алексеевич Кривонищенко | ۷ فوریه ۱۹۳۵ | ۲۳ | مرد | هیپوترمی |
الکساندر سرگیویچ کولواتوف | Александр Сергеевич Колеватов | ۱۶ نوامبر ۱۹۳۴ | ۲۴ | مرد | هیپوترمی |
زینایدا الکسیونا کولموگوروا | Зинаида Алексеевна Колмогорова | ۱۲ ژانویه ۱۹۳۷ | ۲۲ | زن | هیپوترمی |
رستم ولادیمیرویچ اسلوبودین | Рустем Владимирович Слободин | ۱۱ ژانویه ۱۹۳۶ | ۲۳ | مرد | هیپوترمی |
نیکولای ولادیمیرویچ تیبو-برینیول | Николай Владимирович Тибо-Бриньоль | ۵ جولای ۱۹۳۵ | ۲۳ | مرد | آسیب کشنده به جمجمه |
سمیون (الکساندر) الکسیویچ زولوتاریوف | Семён (Александр) Алексеевич Золотарёв | ۱۹۲۱ | ۳۸ | مرد | ضربه شدید به قفسه سینه |
یوری یفیموویچ یودین | Юрий Ефимович Юдин | ۱۹ جولای ۱۹۳۷ | ۲۱ | مرد | تنها بازمانده؛ به دلیل بیماری در ۲۸ ژانویه از گروه جدا شد و در ۲۷ آوریل ۲۰۱۳ در ۷۶ سالگی درگذشت. |
یک نکته جالب در مورد اسمها وجود داره. مثلا گئورگی کریونیشنکو رو دوستاش «یورا» صدا میکردن. یا سمیون زولوتاریوف که سنش از بقیه بیشتر بود و ۳۸ سال داشت، به دلایل نامعلومی از همه خواسته بود «ساشا» صداش کنن که مخفف اسم الکساندره. برای همین در بیشتر اسناد و خاطرات به اسم الکساندر ازش یاد شده.
تیم اولیه در واقع ۱۰ نفر بود: هشت مرد و دو زن. اما شانس با یک نفرشون یار بود. یوری یودین، که از چند مشکل جسمی مثل روماتیسم و یک بیماری قلبی مادرزادی رنج میبرد، در روز ۲۸ ژانویه به خاطر درد شدید زانو و مفاصل، مجبور شد از ادامه سفر انصراف بده و برگرده. همین تصمیم ناخواسته، زندگی اون رو نجات داد و اون رو به تنها کسی تبدیل کرد که از سرنوشت شوم دوستانش فرار کرد. یودین تا سال ۲۰۱۳ زنده بود و همیشه با حسرت و اندوه از دوستانی که از دست داده بود یاد میکرد.
هدف سفر: فتح قله اوتورتن در دل زمستان
خب، این تیم حرفهای قرار بود کجا بره و چی کار کنه؟ هدفشون رسیدن به کوه اوتورتن (Otorten) بود، یک قله در ۱۰ کیلومتری شمال محلی که بعدا فاجعه در اونجا اتفاق افتاد. این مسیر در ماه فوریه، یعنی سختترین و سردترین زمان ممکن، به عنوان یک مسیر «دسته سه» طبقهبندی شده بود. این یعنی اوج سختی و خطر. خود اسم «اوتورتن» در زبان مردم محلی مانسی به معنی «به آنجا نرو» هست که به خودی خود کمی وهمانگیزه.
بر اساس اسنادی که بعدا در چادر پیدا شد، این سفر به افتخار بیستویکمین کنگره حزب کمونیست شوروی نامگذاری شده بود و احتمالا توسط سازمان محلی «کومسومول» (اتحادیه جوانان کمونیست) ترتیب داده شده بود. این نشون میده که سفرشون فقط یک ماجراجویی شخصی نبوده و جنبه رسمی هم داشته. اونها در تاریخ ۸ ژانویه ۱۹۵۹ تاییدیه خودشون رو از کمیسیون مسیرهای شهری اسوردلوفسک گرفتن. جالبه بدونید که در ابتدا تاییدیه برای ۱۱ نفر صادر شده بود. نفر یازدهم همین سمیون زولوتاریوف بود که قرار بود با یک گروه دیگه به اسم گروه سوگرین به یک سفر با همین درجه سختی بره ولی در نهایت به تیم دیاتلوف ملحق شد.
گروه در ۲۳ ژانویه دفترچه مسیرشون رو تحویل گرفت و همون روز از شهر اسوردلوفسک (که امروزه بهش یکاترینبورگ میگن) راهی سفر شد.
فصل دوم: آخرین روزها و شب سرنوشتساز
سفر آغاز میشود: از شهر تا آخرین سکونتگاه
سفر گروه طبق برنامه پیش میرفت. اونها در صبح زود ۲۵ ژانویه با قطار به شهر ایودل (Ivdel)، مرکز استان شمالی اسوردلوفسک رسیدن. از اونجا با یک کامیون به سمت ویژای (Vizhai) حرکت کردن. ویژای یک روستای کوچیک بود که به عنوان آخرین سکونتگاه انسانها در مسیر شمالی به حساب میآمد. بعد از ویژای، دیگه هیچ خبری از تمدن نبود و فقط طبیعت وحشی و کوهستانهای برفی انتظارشون رو میکشید.
در ۲۷ ژانویه، گروه رسما پیادهروی خودشون رو به سمت کوه اوتورتن شروع کردن. فردای اون روز، یعنی ۲۸ ژانویه، همون روزی بود که یوری یودین به خاطر درد شدید پا از گروه جدا شد و به عقب برگشت. ۹ نفر باقیمونده، با روحیهای بالا به مسیرشون ادامه دادن.
خوشبختانه، دفترچههای خاطرات و دوربینهایی که بعدا در کمپ آخرشون پیدا شد، به ما این امکان رو میده که مسیر گروه رو تا یک روز قبل از حادثه به خوبی دنبال کنیم. این یادداشتها و عکسها، تصویری از یک گروه شاد و پرانرژی رو نشون میدن که از سفرشون لذت میبردن و هیچ نشونهای از خطر یا نگرانی در اونها دیده نمیشه.
در ۳۱ ژانویه، گروه به لبه یک منطقه مرتفع رسید و خودشون رو برای صعود آماده کردن. اونها در یک دره جنگلی، مقداری از غذا و تجهیزات اضافی خودشون رو که برای مسیر برگشت لازم داشتن، در یک انبار موقت یا به اصطلاح «کش» مخفی کردن تا در راه بازگشت ازش استفاده کنن. این یک کار کاملا استاندارد در کوهنوردیهای طولانیه.
تصمیم مرگبار در دامنه «کوه مرده»
روز بعد، یعنی اول فوریه، کوهنوردها شروع به حرکت در گذرگاه کردن. به نظر میرسه که نقشه اونها این بوده که از گذرگاه عبور کنن و برای شب، در سمت دیگه اون کمپ بزنن. اما شرایط آبوهوایی به سرعت رو به وخامت گذاشت. طوفان برف شروع شد و دید به شدت کاهش پیدا کرد. در این شرایط سخت، گروه مسیرش رو گم کرد و به جای عبور از گذرگاه، به سمت غرب منحرف شد و ناخواسته به سمت بالای کوه خولات سیاخل (Kholat Syakhl) حرکت کرد.
اسم این کوه هم در زبان مانسی معنی جالبی داره: «کوه مرده». البته بعدها در کتابی به اسم «کوهستان مرده» نوشته دانی ایکار، این موضوع به چالش کشیده شد. ایکار معتقد بود که این یک ترجمه اشتباهه و اسم کوه در واقع به این دلیل «کوه مرده» هست که هیچ گیاهی روی اون رشد نمیکنه. به هر حال، چه ترجمه درست باشه چه غلط، این کوه به زودی به محل مرگ این ۹ نفر تبدیل شد.
وقتی گروه متوجه اشتباهشون شدن، به جای اینکه حدود ۱.۵ کیلومتر به سمت پایین و به یک منطقه جنگلی برن که میتونست پناهگاه خوبی در برابر باد و طوفان باشه، یک تصمیم عجیب گرفتن: همونجا روی دامنه شیبدار و بیدفاع کوه کمپ بزنن.
یوری یودین، تنها بازمانده گروه، بعدها در مورد این تصمیم حدسهایی زد. اون گفت: «احتمالا دیاتلوف نمیخواست ارتفاعی که به سختی به دست آورده بودن رو از دست بده، یا شاید میخواست کمپ زدن روی دامنه کوه رو تمرین کنه». هر دلیلی که داشت، این تصمیم در نهایت به قیمت جون همشون تموم شد. اونها در اون شب سرد و طوفانی، در یکی از آسیبپذیرترین نقاط ممکن چادر زدن.
فصل سوم: کشف فاجعه
تأخیر، نگرانی و شروع عملیات جستجو
ایگور دیاتلوف قبل از جدا شدن از یودین، با باشگاه ورزشیشون هماهنگ کرده بود که به محض بازگشت گروه به ویژای، یک تلگرام بزنه و خبر سلامتیشون رو بده. تاریخ مورد انتظار برای این تلگرام، نهایتا ۱۲ فوریه بود. اما خود دیاتلوف به یودین گفته بود که ممکنه سفرشون کمی بیشتر طول بکشه. برای همین وقتی روز ۱۲ فوریه گذشت و هیچ خبری از گروه نشد، کسی فورا نگران نشد. در سفرهای اینچنینی، چند روز تأخیر کاملا عادی بود.
اما روزها یکی پس از دیگری گذشتن و سکوت گروه ادامه داشت. روز ۱۳، ۱۴، ۱۵… نگرانیها کمکم داشت جدی میشد. بالاخره در روز ۲۰ فوریه، خانوادههای نگران کوهنوردها، دیگه طاقت نیاوردن و درخواست یک عملیات نجات رسمی کردن. رئیس موسسه پلیتکنیک اورال هم اولین گروههای نجات رو که از دانشجوها و معلمهای داوطلب تشکیل شده بودن، به منطقه فرستاد. مدتی بعد، ارتش و «میلیتسیا» (پلیس شوروی) هم وارد عمل شدن و هواپیماها و هلیکوپترها هم برای پیدا کردن گروه گمشده به پرواز درآمدن.
صحنهای که هیچکس نمیفهمید: چادر پاره شده و ردپاهای عجیب
در ۲۶ فوریه، تیم جستجو بالاخره ردی از گروه پیدا کرد: چادرشون. اما صحنهای که باهاش روبرو شدن، نه تنها خوشحالکننده نبود، بلکه همه رو گیج و وحشتزده کرد. چادر رها شده و به شدت آسیبدیده گروه، روی دامنه کوه خولات سیاخل قرار داشت. میخائیل شاراوین، دانشجویی که اولین نفر چادر رو پیدا کرد، صحنه رو اینطور توصیف میکنه: «چادر نیمه پاره شده بود و زیر برف پوشیده شده بود. خالی بود و تمام وسایل و کفشهای گروه داخلش جا مونده بود».
این تازه اول ماجرا بود. بازرسها بعدا متوجه شدن که چادر از داخل پاره شده بود، انگار که ساکنانش با عجله و وحشت، با چاقو دیواره رو بریده بودن تا ازش فرار کنن. این عجیبترین بخش ماجرا بود. چرا یک گروه کوهنورد باتجربه باید در یک شب طوفانی با دمای منفی ۲۵ تا منفی ۳۰ درجه سانتیگراد، با دست خودشون تنها پناهگاهشون رو خراب کنن و به دل سرما بزنن؟
اما داستان عجیبتر هم شد. از کنار چادر، ۹ ردیف ردپا دیده میشد که به سمت پایین و به طرف یک جنگل در ۱.۵ کیلومتری شمال شرقی میرفت. این ردپاها متعلق به افرادی بود که یا فقط جوراب پاشون بود، یا یک لنگه کفش داشتن، یا حتی پابرهنه بودن! تصور کنید در اون سرمای استخوانسوز، پابرهنه روی برف قدم بزنید. این ردپاها بعد از حدود ۵۰۰ متر، زیر برفهای جدید مدفون شده بودن و دیگه قابل ردیابی نبودن.
اولین قربانیان: زیر درخت کاج سیبری
تیم جستجو ردپاها رو دنبال کرد تا به لبه جنگل رسید. اونجا، زیر یک درخت کاج بزرگ سیبری، با اولین قربانیان روبرو شدن. جسدهای گئورگی کریونیشنکو و یوری دوروشنکو در کنار بقایای یک آتش کوچک پیدا شدن. هر دوی اونها بدون کفش بودن و فقط لباس زیر به تن داشتن. شاخههای پایینی درخت تا ارتفاع پنج متری شکسته شده بود. این نشون میداد که احتمالا یکی از اونها از درخت بالا رفته بوده تا چیزی رو ببینه؛ شاید میخواسته ببینه کمپ کجاست یا چه خطری اونها رو تهدید میکنه.
بین اون درخت کاج و محل کمپ، جستجوگرها سه جسد دیگه رو پیدا کردن: ایگور دیاتلوف، زینایدا کولموگوروا و رستم اسلوبودین. اونها در فاصلههای ۳۰۰، ۴۸۰ و ۶۳۰ متری از درخت پیدا شدن. حالت قرارگیری جسدهاشون نشون میداد که انگار در حال تلاش برای بازگشت به چادر بودن، اما در میانه راه از سرما و خستگی از پا دراومده بودن.
دو ماه انتظار و کشف تکاندهنده چهار جسد باقیمانده
پیدا کردن چهار کوهنورد باقیمونده، بیش از دو ماه طول کشید. تیمهای جستجو تمام منطقه رو زیر و رو کردن اما اثری از اونها نبود. بالاخره در ۴ می، وقتی برفها کمی آب شده بودن، اونها در یک دره عمیق، در ۷۵ متری عمق جنگل (دورتر از اون درخت کاج) پیدا شدن. این چهار نفر زیر چهار متر برف مدفون شده بودن.
این چهار نفر، یعنی لیودمیلا دوبینینا، الکساندر کولواتوف، نیکولای تیبو-برینیول و سمیون زولوتاریوف، نسبت به بقیه لباسهای بهتری به تن داشتن. حتی شواهدی وجود داشت که نشون میداد اونها از لباسهای دوستانی که زودتر مرده بودن، استفاده کرده بودن تا خودشون رو گرم نگه دارن. مثلا، دوبینینا شلوار سوخته و پاره کریونیشنکو رو پاش کرده بود و یک ژاکت پاره دور پا و ساق پاش پیچیده بود. این نشون میده که اونها تا آخرین لحظه برای زنده موندن تلاش میکردن و هنوز قدرت تفکر منطقی داشتن.
اما چیزی که بازرسها رو شوکه کرد، وضعیت جسدهای این چهار نفر بود.
فصل چهارم: تحقیقات رسمی و سوالات بیپاسخ
کالبدشکافی: هیپوترمی و آسیبهای مرگبار
بلافاصله بعد از پیدا شدن پنج جسد اول، تحقیقات قانونی شروع شد. معاینات پزشکی اولیه نشون داد که هیچ آسیب جدی که منجر به مرگ بشه روی بدن اونها وجود نداره. در نتیجه، علت مرگ همشون هیپوترمی یا سرمازدگی شدید اعلام شد. فقط رستم اسلوبودین یک ترک کوچک روی جمجمهاش داشت که پزشکها اون رو یک زخم کشنده تشخیص ندادن. تا اینجای کار، به نظر میرسید که گروه به دلیلی نامعلوم از چادر فرار کرده و در سرما یخ زده. یک تراژدی غمانگیز، اما قابل توضیح.
اما با پیدا شدن چهار جسد در ماه می، کل داستان عوض شد. معاینه این چهار جسد، روایتی کاملا متفاوت و ترسناک رو فاش کرد. سه نفر از اونها دچار آسیبهای مرگبار شده بودن:
- نیکولای تیبو-برینیول دچار آسیب شدید جمجمه شده بود.
- لیودمیلا دوبینینا و سمیون زولوتاریوف هر دو دچار شکستگیهای شدید در قفسه سینه بودن.
دکتر بوریس ووزروژدنی، پزشکی که کالبدشکافیها رو انجام میداد، گفت نیرویی که باعث چنین آسیبهایی شده، باید فوقالعاده زیاد بوده باشه. اون این نیرو رو با نیروی ناشی از یک تصادف رانندگی شدید مقایسه کرد. اما نکته عجیب و باورنکردنی اینجا بود: با وجود این شکستگیهای داخلی وحشتناک، هیچ زخم خارجی قابل توجهی روی بدن اونها وجود نداشت. انگار که اونها تحت فشار بسیار بالایی قرار گرفته بودن، نه اینکه ضربه خورده باشن.
معمای بافتهای نرم آسیبدیده
این پایان ماجراهای عجیب نبود. هر چهار جسدی که در کف دره و در مسیر یک جریان آب روان پیدا شده بودن، آسیبهای عجیبی به بافت نرم صورت و سرشون دیده میشد:
- لیودمیلا دوبینینا زبان، چشمها، بخشی از لبها، بافت صورت و یک تکه از استخوان جمجمهاش رو از دست داده بود.
- سمیون زولوتاریوف کره چشمهاش رو نداشت.
- الکساندر کولواتوف ابروهاش رو نداشت.
این جزئیات وحشتناک، به سرعت به سوژه اصلی تئوریهای ماوراءالطبیعه و عجیب و غریب تبدیل شد. اما دکتر ووزروژدنی، کارشناس پزشکی قانونی، یک توضیح منطقی برای این موضوع داشت. اون معتقد بود که این آسیبها پس از مرگ اتفاق افتادن. چون جسدها برای چند ماه در یک جریان آب روان قرار داشتن، فرآیند تجزیه و همچنین فعالیت حیوانات لاشهخوار کوچک میتونسته باعث از بین رفتن این بافتهای نرم شده باشه.
نتیجهگیری اولیه تحقیقات و بایگانی سری پرونده
اولین مظنونهای این پرونده، مردم بومی مانسی بودن که در اون منطقه زندگی میکردن و گلههای گوزن شمالی داشتن. شاید کوهنوردها وارد قلمرو مقدس اونها شده بودن و اونها هم برای انتقام، گروه رو به قتل رسونده بودن. چند نفر از مردم مانسی مورد بازجویی قرار گرفتن، اما این فرضیه خیلی زود رد شد. چرا؟ چون تحقیقات نشون داد که هیچ مدرکی برای این تئوری وجود نداره. در محل حادثه، فقط ردپای خود کوهنوردها دیده میشد و هیچ نشونهای از درگیری تن به تن وجود نداشت.
در نهایت، تحقیقات رسمی در ماه می ۱۹۵۹ به یک نتیجهگیری مبهم و عجیب رسید. در گزارش نهایی اعلام شد که اعضای گروه به دلیل یک «نیروی طبیعی قانعکننده» (compelling natural force) جان خودشون رو از دست دادن. به دلیل اینکه هیچ مقصری پیدا نشد، پرونده رسما بسته شد و فایلهای اون به یک آرشیو سری منتقل شدن. این پایانبندی مبهم، خودش به شایعات و تئوریهای توطئه دامن زد. انگار که دولت شوروی چیزی رو پنهان میکرد.
نکات کلیدی که از پروندههای تحقیقاتی به بیرون درز کرد:
با گذشت زمان و باز شدن نسبی فضا، خبرنگارها و محققها به بخشهایی از پروندههای تحقیقاتی دسترسی پیدا کردن. خلاصهای از نکات مهمی که در این پروندهها ذکر شده بود به این شرحه:
- شش نفر از اعضای گروه بر اثر هیپوترمی و سه نفر بر اثر جراحات مرگبار جان باختن.
- هیچ نشانهای از حضور افراد دیگری به جز ۹ کوهنورد در منطقه خولات سیاخل وجود نداشت.
- چادر از داخل پاره شده بود.
- قربانیان شش تا هشت ساعت پس از آخرین وعده غذاییشون فوت کرده بودن.
- ردپاها نشون میداد که همه اعضای گروه با پای خودشون و به صورت پیاده کمپ رو ترک کرده بودن.
- مقادیری تشعشعات رادیواکتیو روی لباس یکی از قربانیان پیدا شده بود. (این نکته یکی از جنجالیترین بخشهای پرونده است).
- دکتر ووزروژدنی تاکید کرده بود که جراحات مرگبار سه قربانی نمیتونسته توسط انسان ایجاد شده باشه، «چون نیروی ضربات بسیار قوی بوده و هیچ بافت نرمی آسیب ندیده بود».
- اسناد منتشر شده هیچ اطلاعاتی در مورد وضعیت اعضای داخلی بدن کوهنوردها نداشت.
این پرونده برای دههها بسته موند تا اینکه در سالهای بعد، با تلاش محققان و خانوادهها، اطلاعات جدیدی به دست اومد. در سال ۱۹۹۷، مشخص شد که نگاتیوهای دوربین کریونیشنکو در آرشیو شخصی یکی از بازرسهای پرونده به اسم لو نیکیتیچ ایوانوف نگهداری میشده. دختر ایوانوف این فیلمها رو به «بنیاد دیاتلوف» اهدا کرد. دفترچههای خاطرات گروه هم در سال ۲۰۰۹ به صورت عمومی منتشر شد.
فصل پنجم: بازگشایی پرونده و نظریههای اصلی
تحقیقات جدید در سال ۲۰۱۹: تمرکز روی سه احتمال
در فوریه ۲۰۱۹، یعنی دقیقا ۶۰ سال بعد از حادثه، مقامات روسی اعلام کردن که دوباره تحقیقات در مورد این پرونده رو از سر میگیرن. البته اونها از همون اول اعلام کردن که فقط سه احتمال رو در نظر دارن: بهمن، بهمن تختهای (slab avalanche)، یا طوفان سهمگین (hurricane). احتمال قتل به طور کامل رد شده بود.
در جولای ۲۰۲۰، آندری کوریاکوف، معاون دادستانی منطقه، نتیجه نهایی این تحقیقات جدید رو اعلام کرد: بهمن. اون گفت که به احتمال زیاد یک بهمن باعث شده کوهنوردها در شرایطی با دید بسیار کم و با لباسهای ناکافی، به سرعت کمپ رو ترک کنن و در نهایت بر اثر هیپوترمی جان ببازن. کوریاکوف گفت: «این یک مبارزه قهرمانانه بود. هیچ وحشتی در کار نبود، اما اونها در اون شرایط هیچ شانسی برای نجات خودشون نداشتن».
این نظریه رسمی دولت روسیه است. اما آیا این نظریه میتونه تمام سوالات عجیب این پرونده رو جواب بده؟ بیایید عمیقتر بهش نگاه کنیم.
نظریه شماره یک: بهمن (Avalanche)
این محتملترین و علمیترین نظریهایه که برای این حادثه وجود داره. سناریوی بهمن میگه که در اون شب، یک توده برف از بالای چادر به حرکت دراومده و روی چادر ریخته. این اتفاق باعث شده کوهنوردها وحشت کنن و برای فرار از زنده به گور شدن زیر برف، چادر رو از داخل پاره کنن و به سرعت فرار کنن.
شواهد و استدلالهای موافقان نظریه بهمن:
یک مطالعه علمی که در سال ۲۰۲۱ توسط دانشمندانی از دانشگاههای EPFL و ETH زوریخ منتشر شد، به این نظریه قدرت زیادی بخشید. اونها با استفاده از شبیهسازیهای کامپیوتری و حتی با کمک کدهای انیمیشنسازی فیلم «یخزده» (Frozen) شرکت دیزنی (که برای شبیهسازی حرکت برف خیلی دقیق بود)، نشون دادن که چطور یک نوع بهمن خاص به نام «بهمن تختهای» میتونسته باعث اون جراحات عجیب بشه.
- بهمن تختهای چیست؟ برخلاف بهمنهای پودری که در فیلمها میبینیم، بهمن تختهای مثل یک تخته بزرگ و سنگین از برف فشرده است که یکدفعه از جاش کنده میشه و به پایین سر میخوره. این تختههای برفی میتونن وزن بسیار زیادی داشته باشن.
- چطور بهمن اتفاق افتاد؟ محققها میگن چند تا عامل دست به دست هم دادن. اول اینکه خود کوهنوردها برای درست کردن جای چادر، یک برش در شیب برفی ایجاد کرده بودن که این کار پایداری لایه برف رو کم کرده بود. دوم، در اون شب بادهای شدیدی به نام «بادهای کاتاباتیک» میوزیده. این بادها هوای سرد و سنگین رو از بالای کوه به پایین میرون و میتونن برفها رو جابجا کنن و در یک نقطه جمع کنن. این بادها برف اضافی رو در بالای چادر انباشته کردن و در نهایت، سنگینی این برف باعث شده که یک تخته برفی از جاش کنده بشه و روی چادر بیفته.
- چرا با تأخیر اتفاق افتاد؟ یکی از سوالات اصلی این بود که چرا بهمن همون موقع که چادر رو برپا کردن نیومد و چند ساعت بعد اومد؟ نظریه بادهای کاتاباتیک این رو توضیح میده. این بادها به تدریج و در طول چند ساعت برف رو جمع کردن تا به نقطه بحرانی رسیده.
- جراحات شدید چطور ایجاد شدن؟ شبیهسازیها نشون داد که اگر این تخته برفی سنگین روی قسمتهایی از چادر که کوهنوردها خوابیده بودن افتاده باشه، میتونه مثل یک پرس سنگین عمل کنه و باعث شکستگی قفسه سینه و جمجمه بشه، بدون اینکه زخم خارجی بزرگی ایجاد کنه. محققها حتی از دادههای تستهای تصادف شرکت جنرال موتورز در دهه ۱۹۷۰ که روی جسدها انجام شده بود استفاده کردن تا نشون بدن چطور بدن انسان در برابر چنین فشارهایی واکنش نشون میده.
- چرا اثری از بهمن بزرگ نبود؟ چون این یک بهمن تختهای کوچک و محلی بوده، نه یک بهمن عظیم که کل دامنه کوه رو در بر بگیره. به همین دلیل بعد از چند هفته که تیم نجات رسیده، باد و برف جدید تمام آثار اون رو پوشونده بوده.
- رفتار کوهنوردها منطقی به نظر میرسه: داگلاس پرستون در مجله «نیویورکر» در مورد این سناریو مینویسه: «جذابترین جنبه سناریوی کوریاکوف اینه که اقدامات گروه دیاتلوف دیگه غیرمنطقی به نظر نمیاد». اونها با صدای ترک خوردن و غرش برف از خواب پریدن و فکر کردن یک بهمن عظیم در راهه. کاری که کردن، کاملا طبق کتابچه راهنمای نجات بود: تخلیه اضطراری به یک منطقه امن، پناه گرفتن در جنگل، روشن کردن آتش، و کندن یک غار برفی. شاید اگه کمتر تجربه داشتن، کنار چادر میموندن و زنده میموندن. اما تجربه زیادشون باعث شد از بهمن بیشتر بترسن و همین تخصصشون در نهایت باعث مرگشون شد.
استدلالهای مخالفان نظریه بهمن:
با وجود تمام این توضیحات علمی، هنوز خیلیها با نظریه بهمن مخالفن و دلایل خودشون رو دارن:
- نبود شواهد فیزیکی: تیمهای نجات اولیه هیچ نشونه مشخصی از وقوع بهمن پیدا نکردن. یک بهمن، حتی کوچک، معمولا الگوهای خاصی از خودش به جا میذاره.
- محل کمپ امن بود: خیلی از کارشناسها، از جمله سرگئی سوگرین، معتقدن که شیب اون منطقه (کمتر از ۳۰ درجه) برای وقوع یک بهمن طبیعی کافی نیست. دیاتلوف و زولوتاریوف اونقدر باتجربه بودن که هیچوقت در یک مسیر بالقوه بهمن کمپ نمیزدن.
- ردپاها نشوندهنده وحشت نیست: ردپاهایی که از چادر دور میشدن، الگوی راه رفتن عادی داشتن، نه دویدن از روی وحشت. انگار که گروه با آرامش از چادر دور شده.
- بیش از ۱۰۰ سفر اکتشافی بدون حادثه: بعد از این ماجرا، بیش از صد سفر اکتشافی به این منطقه انجام شده و هیچکدوم شرایطی که بتونه باعث بهمن بشه رو گزارش نکردن.
- ماهیت جراحات: بعضیها هنوز معتقدن که جراحات اونقدر شدید بودن که یک بهمن کوچک نمیتونسته اونها رو ایجاد کنه.
نظریه شماره دو: بادهای کاتاباتیک (Katabatic Winds)
یک تیم تحقیقاتی سوئدی-روسی در سال ۲۰۱۹ یک نظریه دیگه رو مطرح کرد: بادهای کاتاباتیک بسیار شدید. این بادها پدیدههای نادری هستن اما میتونن به شدت خشن باشن. یک مورد مشابه در سال ۱۹۷۸ در کوهستان آناریس سوئد اتفاق افتاده بود که در اون هشت کوهنورد کشته شدن. توپوگرافی اون منطقه هم شباهت زیادی به گذرگاه دیاتلوف داشت.
- سناریو چطور بوده؟ یک باد کاتاباتیک ناگهانی و شدید شروع به وزیدن میکنه و موندن در چادر رو غیرممکن میکنه. منطقیترین کار این بوده که گروه چادر رو با برف بپوشونه تا باد اون رو نبره و خودشون برای پناه گرفتن به پشت درختهای جنگل برن. اونها یک چراغ قوه رو هم روشن روی سقف چادر گذاشتن، شاید برای اینکه بعد از آروم شدن باد بتونن راه برگشت به چادر رو پیدا کنن.
- جراحات چطور ایجاد شدن؟ این نظریه میگه که گروه دو تا پناهگاه موقت برفی ساختن. یکی از این پناهگاهها فرو ریخته و چهار نفر از اعضا زیر اون دفن شدن و دچار اون جراحات شدید شدن.
این نظریه هم مثل بهمن، سعی میکنه با یک پدیده طبیعی ماجرا رو توضیح بده.
نظریه شماره سه: فروصوت و گردابهای کارمان (Infrasound and Kármán vortex street)
این یکی از نظریههای عجیبتر اما جالبه که توسط دانی ایکار در کتابش «کوهستان مرده» مطرح شده.
- فروصوت چیست؟ فروصوت (Infrasound) صدایی با فرکانس بسیار پایینه که گوش انسان نمیتونه اون رو بشنوه، اما بدن میتونه اثراتش رو حس کنه. این امواج صوتی میتونن باعث ایجاد حس اضطراب، وحشت، حالت تهوع و ناراحتی فیزیکی در انسان بشن.
- سناریو چطور بوده؟ ایکار میگه که توپوگرافی خاص کوه خولات سیاخل و وزش باد از روی اون، باعث ایجاد یک پدیده آیرودینامیکی به نام «خیابان گردابه کارمان» (Kármán vortex street) شده. این پدیده امواج فروصوت تولید کرده و این امواج روی کوهنوردهایی که در چادر بودن تأثیر گذاشته و باعث شده اونها دچار حمله وحشت (panic attack) بشن. در اثر این وحشت غیرقابل کنترل، اونها چادر رو پاره کردن و به هر شکلی که شده فرار کردن.
- بعدش چی شد؟ وقتی از اون منطقه دور شدن و از مسیر فروصوت خارج شدن، دوباره آرامش خودشون رو به دست آوردن. اما در تاریکی شب و در اون طوفان، دیگه نتونستن راه برگشت به چادر رو پیدا کنن. جراحات شدید هم در اثر سقوط از لبه یک دره در تاریکی و برخورد با سنگهای کف اون ایجاد شده.
این نظریه سعی میکنه اون فرار دیوانهوار و غیرمنطقی از چادر رو توضیح بده.
نظریه شماره چهار: دخالت نظامی و آزمایشهای مخفی
این دسته از نظریهها در بین طرفداران تئوری توطئه خیلی محبوبه. با توجه به فضای جنگ سرد و پنهانکاری شدید دولت شوروی، خیلیها معتقدن که پای ارتش در میون بوده.
- مینهای چتر نجات (Parachute Mines): این نظریه میگه که کمپ گروه در مسیر یک تمرین نظامی با استفاده از مینهای چتر نجات بوده. این مینها قبل از رسیدن به زمین و در هوا منفجر میشن و موج انفجارشون میتونه باعث آسیبهای داخلی شدید بشه، بدون اینکه زخم خارجی زیادی ایجاد کنه (دقیقا مثل جراحات سه قربانی). طبق این سناریو، کوهنوردها با صدای انفجارهای بلند از خواب بیدار میشن و با وحشت از چادر فرار میکنن. بعدا هم در اثر موج انفجار مینهای بعدی کشته میشن.
- گویهای نارنجی در آسمان: این نظریه با گزارشهای شاهدان عینی همخونی داره. یک گروه کوهنورد دیگه که در ۵۰ کیلومتری جنوب محل حادثه بودن، گزارش دادن که در شب حادثه، گویهای نارنجی عجیبی رو در آسمان شمالی دیدن. این گویها در طول ماههای فوریه و مارس ۱۹۵۹ توسط افراد مختلفی (از جمله سرویس هواشناسی و ارتش) در ایودل و مناطق اطراف دیده شده بودن. این مشاهدات در تحقیقات سال ۱۹۵۹ نادیده گرفته شد. بعضیها میگن این گویها میتونستن همین مینهای چتر نجات یا هواپیماهای نظامی بوده باشن.
- سلاحهای رادیولوژیک: این نظریه به خاطر پیدا شدن ردپای رادیواکتیو روی لباس بعضی از قربانیان و همچنین توصیف رنگ پوست اونها توسط اقوامشون (که میگفتن پوستشون یک «قهوهای تیره غیرطبیعی» داشت و موهاشون خاکستری شده بود) به وجود اومد. اما مخالفان میگن که اگه یک سلاح رادیواکتیو منفجر میشد، باید روی همه افراد و تجهیزات اثر میذاشت، نه فقط چند نفر. تغییر رنگ پوست و مو هم میتونه در اثر فرآیند طبیعی مومیایی شدن جسد بعد از سه ماه قرار گرفتن در معرض سرما و باد توضیح داده بشه.
- چرا دولت پنهانکاری کرد؟ طرفداران این نظریهها میگن بسته شدن سریع پرونده و سری اعلام کردن اون، نشونه یک لاپوشانی دولتیه. البته باید در نظر داشت که در شوروی، پنهان کردن اطلاعات در مورد حوادث داخلی یک رویه استاندارد بود و چیز عجیبی به حساب نمیومد.
اعترافات بازرس پرونده: لو ایوانوف، همون بازرسی که پرونده رو در سال ۱۹۵۹ هدایت میکرد، در سال ۱۹۹۰ مقالهای نوشت و در اون اعتراف کرد که تیم تحقیقاتی هیچوقت یک توضیح منطقی برای این حادثه پیدا نکرده. اون همچنین گفت که بعد از اینکه تیمش گزارش داد که گویهای پرنده در آسمان دیدن، از مقامات عالیرتبه منطقه بهش دستور مستقیم داده شد که این ادعا رو نادیده بگیره و از پروند حذف کنه. این اعترافات به تئوریهای نظامی جون تازهای بخشید.
نظریه شماره پنج: هیپوترمی و برهنگی متناقض (Paradoxical Undressing)
این نظریه سعی میکنه رفتار عجیب قربانیان، یعنی درآوردن لباسها در اون سرمای کشنده رو توضیح بده.
- برهنگی متناقض چیست؟ این یک پدیده پزشکی شناخته شده است. وقتی فردی در مراحل پایانی هیپوترمی قرار میگیره، مغزش دچار اختلال میشه. رگهای خونی نزدیک به پوست که برای حفظ گرما منقبض شده بودن، ناگهان گشاد میشن و یک موج ناگهانی از خون گرم به سطح پوست میاد. این باعث میشه فرد به شدت احساس گرما و داغی کنه و به صورت دیوانهوار شروع به درآوردن لباسهاش کنه.
- این نظریه چقدر درسته؟ شکی نیست که حداقل شش نفر از قربانیان بر اثر هیپوترمی مردن. پس این پدیده میتونه دلیل برهنه بودن بعضی از اونها رو توضیح بده. اما این نظریه هم کامل نیست. چون همونطور که دیدیم، بعضی از اعضای گروه (اون چهار نفری که در دره پیدا شدن) نه تنها لباسهاشون رو درنیاورده بودن، بلکه از لباس دوستان مردهشون هم استفاده کرده بودن. این نشون میده که اونها تا حد زیادی هوشیار بودن و میدونستن باید خودشون رو گرم نگه دارن.
فصل ششم: سایر نظریهها و نگاهی دقیقتر به شواهد
علاوه بر نظریههای اصلی که بررسی کردیم، یک سری فرضیههای دیگه هم در طول این سالها مطرح شدن که یا طرفدار کمتری دارن یا به سرعت رد شدن. بیایید چندتا از اونها رو هم مرور کنیم:
- حمله مردم مانسی: همونطور که قبلا گفتیم، این اولین فرضیه بود اما به دلیل نبود هیچ ردپا یا نشونهای از درگیری، خیلی زود کنار گذاشته شد. مردم محلی مانسی هم به صلحجو بودن معروف بودن.
- حمله حیوانات وحشی: این هم خیلی محتمله به نظر نمیرسه. هیچ ردپایی از حیوانات در اطراف کمپ پیدا نشد. علاوه بر این, یک گروه ۹ نفره و باتجربه، به جای فرار از چادر که امنترین پناهگاهشونه، با یک حیوان وحشی مقابله میکردن.
- درگیری داخلی: بعضیها گفتن شاید یک درگیری، احتمالا بر سر یک رابطه عاشقانه، در گروه به وجود اومده باشه و به خشونت کشیده شده باشه. دانی ایکار این نظریه رو «بسیار غیرمحتمل» میدونه. اون میگه تمام شواهد نشون میده که گروه کاملا هماهنگ و دوست بودن. هیچ مواد مخدری در کار نبود و تنها الکل موجود، یک قمقمه کوچک الکل طبی بود که دستنخورده پیدا شد. بچههای گروه حتی قسم خورده بودن که در طول این سفر سیگار هم نکشن. از همه مهمتر، یک دعوای ساده نمیتونست اون جراحات عظیم رو به وجود بیاره.
نکات و مشاهدات کیت مککلاسکی
کیت مککلاسکی، محققی که سالها روی این پرونده کار کرده و در چند مستند تلویزیونی هم حضور داشته، در سال ۲۰۱۵ به همراه یوری کونتسویچ (رئیس بنیاد دیاتلوف) به گذرگاه دیاتلوف سفر کرد. اون چند تا نکته جالب رو مشاهده کرد:
- محل پناهگاه برفی: دو تا مکان احتمالی برای اون پناهگاه برفی که چهار جسد آخر در اون پیدا شدن، وجود داره. یک مکان حدود ۸۰ تا ۱۰۰ متر با اون درخت کاج فاصله داره. مکان دوم خیلی به درخت نزدیکه، اونقدر نزدیک که اگه کسی در پناهگاه بود میتونست به راحتی با کسانی که کنار آتش بودن حرف بزنه. مککلاسکی معتقده که مکان دوم محتملتره چون توپوگرافی اون منطقه به عکسهایی که در سال ۱۹۵۹ گرفته شده شباهت بیشتری داره.
- عدم احتمال بهمن: اون هم مثل خیلیهای دیگه معتقده که محل چادر برای انباشت برف و ایجاد بهمن مناسب نبوده. باد غالب در اون منطقه، برف رو از لبه یال به سمت دیگه میبرده و از جمع شدن برف در بالای چادر جلوگیری میکرده.
مککلاسکی به دو نکته دیگه هم اشاره میکنه که از مصاحبه با مقامات سابق به دست آورده:
- اوگنی اوکیشف، رئیس لو ایوانوف (بازرس پرونده)، در سال ۲۰۱۵ هنوز زنده بود. اون در یک مصاحبه گفت که در حال تدارک یک سفر دیگه به گذرگاه برای تحقیق کامل در مورد مرگ عجیب چهار نفر آخر بوده که ناگهان معاون دادستان کل از مسکو اومده و دستور داده که پرونده فورا بسته بشه. این موضوع به شک و شبههها در مورد لاپوشانی دولتی دامن میزنه.
- اوکیشف همچنین گفت که رئیس دادستانی اسوردلوفسک، در کمال تعجب در اولین کالبدشکافیها در سردخانه حضور داشته و سه روز اونجا مونده. این یک اتفاق بسیار غیرعادی بوده که اوکیشف در تمام دوران خدمتش فقط همون یک بار دیده بود.
این جزئیات نشون میده که حتی در بین خود مقامات هم این پرونده یک مورد عادی نبوده و حساسیتهای زیادی روش وجود داشته.
یاد و خاطره گروه دیاتلوف
با وجود تمام این نظریهها، هنوز هیچکس با اطمینان نمیدونه در اون شب سرد و تاریک فوریه ۱۹۵۹ چه اتفاقی افتاده. این ماجرا ترکیبی از یک تراژدی انسانی و یک معمای جنایی-علمی پیچیده است. در سال ۱۹۹۹، «بنیاد دیاتلوف» در یکاترینبورگ با کمک دانشگاه فنی دولتی اورال تاسیس شد. هدف این بنیاد ادامه تحقیقات در مورد پرونده و همچنین زنده نگه داشتن یاد و خاطره کوهنوردهای کشته شده است.
امروزه، اون گذرگاه در کوهستان اورال به یاد رهبر گروه، به «گذرگاه دیاتلوف» تغییر نام داده، هرچند که خود حادثه حدود ۱۷۰۰ متر دورتر از خود گذرگاه و روی دامنه شرقی کوه خولات سیاخل اتفاق افتاده. یک صخره برجسته هم در اون نزدیکی به عنوان یادبودی برای گروه نصب شده. این یادبود، نمادی از شجاعت و روح ماجراجوی این ۹ جوونه که سفرشون به طرز غمانگیزی ناتموم موند.
این ماجرا به بخشی از فرهنگ و فولکلور روسیه تبدیل شده و الهامبخش کتابها، فیلمها و حتی بازیهای ویدیویی زیادی بوده. فیلم ترسناک «گذرگاه شیطان» (Devil’s Pass) در سال ۲۰۱۳ و بازی ویدیویی ترسناک «خولات» (Kholat) در سال ۲۰۱۵، دو نمونه معروف از آثاری هستن که بر اساس این حادثه ساخته شدن.
پرسش و پاسخ: سوالاتی که شاید برای شما هم پیش آمده باشد
خب بچهها، ما با هم تمام جنبههای این ماجرای عجیب رو بررسی کردیم. حالا میخوام چند تا از سوالات کلیدی که معمولا در مورد این پرونده پرسیده میشه رو مطرح کنم و بر اساس اطلاعاتی که با هم مرور کردیم، بهشون جواب بدم.
سوال ۱: بالاخره چی شد؟ کدوم نظریه درسته؟
این مهمترین سواله و جوابش اینه: هیچکس با اطمینان صد در صد نمیدونه. اگه دنبال یک جواب قطعی هستید، باید بگم که چنین جوابی وجود نداره. جدیدترین نتیجهگیری رسمی دولت روسیه در سال ۲۰۲۰، نظریه بهمن تختهای رو به عنوان علت حادثه اعلام کرده. این نظریه با شواهد علمی و شبیهسازیهای کامپیوتری هم پشتیبانی میشه و میتونه خیلی از جنبههای عجیب ماجرا مثل جراحات داخلی بدون زخم خارجی رو توضیح بده. اما همونطور که دیدیم، این نظریه هم مخالفان سرسختی داره که به دلایلی مثل نبود آثار فیزیکی بهمن، شیب کم منطقه و تجربه بالای کوهنوردها، اون رو قبول ندارن. نظریههای دیگه مثل بادهای کاتاباتیک، فروصوت و دخالت نظامی هم هر کدوم سعی میکنن بخشی از پازل رو حل کنن اما هیچکدوم کامل نیستن. در نهایت، این پرونده هنوز یک معمای بازه.
سوال ۲: چرا بعضی از اونها تقریبا برهنه بودن؟ مگه میشه در اون سرما کسی لباسش رو دربیاره؟
این یکی از عجیبترین بخشهای ماجراست و دو توضیح اصلی براش وجود داره. توضیح اول، یک پدیده پزشکی به نام «برهنگی متناقض» (Paradoxical Undressing) است. در مراحل پایانی سرمازدگی شدید (هیپوترمی)، مغز فرد دچار اختلال میشه و به اشتباه یک حس گرمای شدید و سوزان به بدن میفرسته. در این حالت، فرد قربانی که در حال یخ زدنه، فکر میکنه داره از گرما میسوزه و به صورت دیوانهوار شروع به کندن لباسهاش میکنه. این یک واکنش غیرارادی و ناشی از به هم ریختن سیستم عصبیه. توضیح دوم اینه که بعد از مرگ اون افراد، دوستانشون که هنوز زنده بودن، لباسهای اونها رو برداشتن تا خودشون رو گرم نگه دارن. شواهدی هم برای این موضوع وجود داره، مثل پیدا شدن لباسهای یک نفر بر تن دیگری. احتمالا ترکیبی از هر دو اتفاق افتاده.
سوال ۳: داستان اون تشعشعات رادیواکتیو چی بود؟ آیا ممکنه پای یک انفجار اتمی یا سلاح مخفی در میون باشه؟
بله، در گزارشهای اولیه به پیدا شدن مقادیر کمی تشعشعات رادیواکتیو روی لباس بعضی از قربانیان اشاره شده. این موضوع یکی از دلایل اصلی شکلگیری نظریه آزمایشهای نظامی مخفی بود. طرفداران این نظریه میگن که شاید یک سلاح رادیولوژیک در اون نزدیکی آزمایش شده و گروه قربانی این آزمایش بوده. اما چند نکته در این مورد وجود داره. اول اینکه مقدار این تشعشع خیلی زیاد نبوده. دوم اینکه فقط روی لباس بعضیها پیدا شده، نه همه. بعضی از کارشناسها معتقدن که این مقدار تشعشع میتونه دلایل دیگهای داشته باشه، مثلا تماس با مواد رادیواکتیو در محیط کارشون قبل از سفر (چون بعضی از اونها در صنایع مرتبط با مواد هستهای کار میکردن). در کل، موضوع رادیواکتیو یکی از جنجالیترین و مبهمترین بخشهای این پرونده است و هیچوقت به طور قطعی مشخص نشد که منشأ اون چی بوده.
سوال ۴: آیا ممکنه کار موجودات فرازمینی یا «یتی» (مرد برفی) بوده باشه؟
این نظریهها در دسته نظریههای حاشیهای یا ماوراءالطبیعه قرار میگیرن. در طول سالها، به خصوص در زمان شوروی که اطلاعات خیلی کم بود، خیلیها به این سمت کشیده شدن. داستانهایی در مورد حمله «یتی» یا ربوده شدن توسط موجودات فضایی (که اون گویهای نارنجی رو به اونها نسبت میدادن) ساخته شد. اما هیچ مدرک فیزیکی، حتی یک ردپای غیرانسانی، برای حمایت از این نظریهها وجود نداره. بیشتر محققان جدی، مثل دانی ایکار، این نظریهها رو بدون اینکه حتی وقت زیادی روشون بذارن، رد میکنن چون هیچ پایه و اساس علمی و مستندی ندارن. اونها بیشتر محصول تخیل و تلاش برای پیدا کردن یک جواب هیجانانگیز برای یک معمای پیچیده هستن.
سوال ۵: چرا اونها چادرشون رو از داخل پاره کردن و فرار کردن؟ این غیرمنطقیترین کار ممکنه.
دقیقا! این سوال قلب کل ماجراست. هر نظریهای که بتونه به این سوال یک جواب قانعکننده بده، یک قدم به حل معما نزدیکتر شده.
- نظریه بهمن میگه: چون خروجی چادر زیر برف مسدود شده بود و اونها برای فرار از زنده به گور شدن عجله داشتن.
- نظریه فروصوت میگه: چون امواج فروصوت باعث حمله وحشت و ترس غیرقابل کنترل در اونها شده بود و باعث شد به صورت غیرمنطقی عمل کنن.
- نظریه نظامی میگه: چون صدای یک انفجار مهیب یا نور شدید یک سلاح، اونها رو به وحشت انداخته و فکر کردن باید فورا از اونجا فرار کنن.
هر کدوم از این سناریوها یک دلیل برای این اقدام عجیب ارائه میدن. اینکه کدوم دلیل به واقعیت نزدیکتره، هنوز مشخص نیست.
منابع
- [۲] Book Review: Dead Mountain: The Untold True Story of the Dyatlov Pass Incident by Donnie Eichar (2013) – One Year, One Hundred Books
- [۴] lost-in-history.com
- [۶] Dyatlov Pass incident – Simple English Wikipedia, the free encyclopedia
- [۸] The Dyatlov Pass Incident Remains World’s Most Terrifying Hiking Mystery
- [۱۰] Have Scientists Finally Unraveled the 60-Year Mystery Surrounding Nine Russian Hikers’ Deaths?
- [۱] Dyatlov Pass incident – Wikipedia
- [۳] The History Channel
- [۵] Mystery solved: What killed 9 hikers in Dyatlov Pass Incident? – Futurity
- [۷] The “Dyatlov Pass Incident”. Nine Russian hikers died mysteriously in the Ural Mountains in 1959. Some bodies were found shoeless, barely clothed, and far from their tent. Most died of hypothermia. A new study suggests a slab avalanche caused by accumulating snow crushed their tent in the night. : r/Damnthatsinteresting
- [۹] The Russian Roswell | Science History Institute
دیدگاهتان را بنویسید