GeekAlerts

جایی برای گیک‌ها

چرا بعضی‌ها هنوز از هوش‌مصنوعی استفاده نمی‌کنند؟

چرا بعضی‌ها هنوز از هوش‌مصنوعی استفاده نمی‌کنند؟

وقتی همسر من همین اواخر در یک مسترکلاس برای کوچ‌ها، بحث هوش مصنوعی را پیش کشید، انتظار سکوت نداشت. بالاخره یکی از کوچ‌های اجرایی جواب داد که به نظرش هوش مصنوعی یک شریک فکری عالی برای کار با مشتری‌هاست. یک کوچ دیگر هم گفت که بهتر است با قیاس «اتاق چینی» آشنا باشیم و استدلال کرد که یک ماشین، هرچقدر هم که پیشرفته بشود، نمی‌تواند مثل انسان‌ها بفهمد یا کوچینگ انجام بدهد. و تمام. بحث همین‌جا بسته شد و سراغ موضوع دیگری رفتند.

قیاس اتاق چینی یک آزمایش فکری فلسفی است که جان سرل در سال ۱۹۸۰ طراحی کرد. هدفش این بود که این ایده را به چالش بکشد که یک ماشین صرفا چون طوری رفتار می‌کند که انگار می‌فهمد، پس واقعا «درک می‌کند» یا آگاهی دارد. چت‌بات‌های پیشرفته امروزی تقریبا به طور قطع به شیوه انسان‌ها آگاه نیستند، اما اغلب طوری رفتار می‌کنند که انگار هستند. آن کوچ با اشاره به این آزمایش، در واقع داشت ارزش این چت‌بات‌ها را زیر سوال می‌برد و می‌گفت که آنها نمی‌توانند کوچینگ اجرایی مفیدی انجام بدهند یا حتی در آن کمک کنند.

این یک لحظه کوتاه بود، اما داستانش تاثیرگذار به نظر می‌رسید. چرا بحث متوقف شد؟ پشت آن مخالفت فلسفی چه چیزی پنهان بود؟ آیا حس ناخوشایندی بود، شک و تردید یا چیزی بنیادی‌تر؟

چند روز بعد، با یک مدیر مراقبت‌های بهداشتی و برگزارکننده کنفرانس صحبت کردم. او اشاره کرد که با وجود اینکه بیمارستان بزرگشان به صورت سازمانی به «جمینی» (Gemini) دسترسی دارد، خیلی از کارمندها هنوز قابلیت‌های آن را امتحان نکرده‌اند. وقتی برایش توضیح می‌دادم که هوش مصنوعی چطور در حال تغییر دادن فرایندهای کاری در حوزه سلامت، از مستندسازی گرفته تا تشخیص بیماری، است، معلوم شد که خیلی از این موارد هنوز برایشان ناآشناست.

اینها فقط چند حکایت پراکنده هستند، اما به یک الگوی عمیق‌تر اشاره دارند که دارد ارزش‌های حرفه‌ای را از نو تعریف می‌کند. مثل تحولات تکنولوژیکی قبلی، کسانی که زودتر حرکت می‌کنند فقط از یک مرز رد نمی‌شوند، بلکه دارند آن مرز را تعریف می‌کنند. این روند شاید برایتان آشنا باشد. هوش مصنوعی از خیلی جهات، مسیر انقلاب‌های تکنولوژیکی گذشته را دنبال می‌کند: گروه کوچکی از پیشگامان، موج بزرگ‌تری از دنبال‌کننده‌های عمل‌گرا و یک عده باقیمانده که مردد هستند. درست مثل برق، اینترنت یا کامپیوترهای موبایل، ارزش‌ها معمولا در مراحل اولیه متمرکز می‌شوند و فشار برای همرنگ شدن با جماعت بیشتر می‌شود.

اما این کوچ کردن، حداقل در سه جنبه مهم، متفاوت است. اول اینکه، هوش مصنوعی فقط کارها را اتوماتیک نمی‌کند، بلکه شروع به تصاحب قضاوت، زبان و بیان خلاقانه کرده و مرز بین کاری که ماشین‌ها انجام می‌دهند و کاری که برای انسان‌هاست را محو می‌کند. دوم اینکه، سرعت استفاده از آن از سرعت درک ما پیشی گرفته. مردم هر روز از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند در حالی که هنوز شک دارند که به آن اعتماد کنند، باورش کنند یا حتی بفهمند دارد چه کار می‌کند. سوم، هوش مصنوعی فقط کاری که انجام می‌دههیم را تغییر نمی‌دهد؛ بلکه دید ما را هم عوض می‌کند. پاسخ‌های شخصی‌سازی شده و ابزارهای تولید محتوا، بافت واقعیت مشترک ما را تغییر می‌دهند و آن فضای شناختی مشترکی را که تکنولوژی‌های قبلی دست‌نخورده باقی گذاشته بودند، تکه‌تکه می‌کنند.

ما در مراحل اولیه چیزی هستیم که من آن را یک کوچ شناختی بزرگ توصیف کرده‌ام؛ یک تغییر آهسته اما عمیق از حوزه‌های سنتی تخصص انسانی به سمت قلمرو جدیدی که در آن هوش به طور فزاینده‌ای محیطی، تقویت‌شده توسط ماشین و متمرکز در سازمان‌هاست. اما همه با یک سرعت کوچ نمی‌کنند. همه مشتاق رفتن نیستند. بعضی‌ها تردید دارند. بعضی‌ها مقاومت می‌کنند.

این فقط به خاطر ریسک‌گریزی یا ترس از تغییر نیست. برای خیلی از حرفه‌ای‌ها، به خصوص در زمینه‌هایی مثل کوچینگ، آموزش، مدیریت بهداشت و درمان یا ارتباطات، ارزش کارشان ریشه در توجه و ارتباط انسانی دارد. این ارزش به راحتی در معیارهایی مثل سرعت یا مقیاس‌پذیری ترجمه نمی‌شود.

با این حال، ابزارهای هوش مصنوعی اغلب در استعاره‌هایی از مدیریت و بهینه‌سازی پیچیده شده‌اند که با منطق مهندسی و کارایی محاسباتی شکل گرفته‌اند. در کارهایی که با بینش ارتباطی یا قضاوت مبتنی بر زمینه تعریف می‌شوند، این استعاره‌ها می‌توانند بیگانه یا حتی تحقیرآمیز به نظر برسند. اگر شما ارزش کار خودتان را در این ابزارها نبینید، چرا باید برای پذیرفتنشان عجله کنید؟

پس باید بپرسیم: چه اتفاقی می‌افتد اگر این کوچ سرعت بگیرد و بخش قابل توجهی از نیروی کار در حرکت کند باشد؟ نه به این خاطر که نمی‌توانند، بلکه چون مقصد، یعنی استفاده از هوش مصنوعی، را جذاب نمی‌بینند. یا چون این مقصد هنوز حس خانه را به آنها نمی‌دهد.

تاریخ یک استعاره خوب به ما می‌دهد. در داستان خروج بنی‌اسرائیل از مصر، همه مشتاق ترک کردن مصر نبودند. بعضی‌ها سفر را زیر سوال بردند. دیگران دلتنگ قابل پیش‌بینی بودن چیزی بودند که می‌شناختند، حتی با اینکه هزینه‌هایش را قبول داشتند. کوچ کردن به ندرت فقط یک موضوع جغرافیایی یا پیشرفت است. بلکه به هویت، اعتماد و چیزی که با ترک کردن یک دنیای شناخته شده برای یک دنیای نامشخص به خطر می‌افتد هم ربط دارد.

کوچ شناختی هم فرقی ندارد. اگر ما صرفا به عنوان یک چالش فنی یا اقتصادی به آن نگاه کنیم، ممکن است ابعاد انسانی آن را از دست بدهیم. بعضی‌ها سریع حرکت می‌کنند. دیگران منتظر می‌مانند. و عده‌ای دیگر هم می‌پرسند که آیا این سرزمین جدید به ارزش‌هایی که آنها عزیز می‌شمارند، احترام می‌گذارد یا نه. با این وجود، این کوچ از همین حالا شروع شده است. و در حالی که شاید امیدوار باشیم مسیری طراحی کنیم که به روش‌های مختلف دانستن و کار کردن احترام بگذارد، این سرزمین جدید دارد توسط کسانی شکل می‌گیرد که سریع‌تر از همه حرکت می‌کنند.

مسیرهای کوچ شناختی

این سفر برای همه یکسان نیست. بعضی‌ها از قبل هوش مصنوعی را پذیرفته‌اند، چون به پتانسیل آن جذب شده‌اند یا با اهمیت روزافزونش همسو هستند. دیگران با تردید بیشتری حرکت می‌کنند و خودشان را تطبیق می‌دهند چون شرایط اینطور ایجاب می‌کند، نه چون خودشان دنبالش بودند. عده‌ای دیگر هم مقاومت می‌کنند، نه لزوما از روی ناآگاهی، بلکه از روی ترس، عدم اطمینان یا اعتقاد و دارند از ارزش‌هایی دفاع می‌کنند که هنوز در این ابزارها نمی‌بینند. گروه چهارمی هم خارج از مسیر کوچ باقی مانده‌اند، نه چون آشکارا مخالفند، بلکه چون کارشان هنوز تحت تاثیر آن قرار نگرفته. و در نهایت، بعضی‌ها به شکل بنیادی‌تری جدا افتاده‌اند و از قبل هم در حاشیه اقتصاد دیجیتال بوده‌اند و به تکنولوژی، آموزش یا فرصت مشارکت دسترسی ندارند.

اینها فقط نگرش‌های مختلف نیستند، بلکه موقعیت‌هایی روی یک نقشه در حال تغییر هستند. اینها نشان می‌دهند که چه کسی از روی انتخاب کوچ می‌کند و چه کسی از روی فشار، چه کسی بر اساس اصول مقاومت می‌کند و چه کسی ممکن است هرگز به این جمع نپیوندد.

  • داوطلب‌ها (The Willing)
    بعضی‌ها تردید نکرده‌اند. مثل جویندگان اولیه طلا که به سمت کالیفرنیا رفتند، اینها هم از روی کنجکاوی، اشتیاق یا این حس که هوش مصنوعی به طور طبیعی با دیدگاهشان همخوانی دارد، آن را پذیرفته‌اند. اینها کوچ‌کننده‌های داوطلب هستند، کسانی که در مرز یا نزدیک آن راحتند: مشاورانی که از مدل‌های زبانی برای بهتر کردن پروپوزال‌های مشتریان استفاده می‌کنند، توسعه‌دهندگانی که روند کدنویسی خود را سریع‌تر می‌کنند، یا داستان‌گوهایی که از ویدیوهای تولید شده توسط هوش مصنوعی استفاده می‌کنند. بعضی‌ها هوش مصنوعی را به عنوان یک شریک خلاق بررسی می‌کنند، دیگران به عنوان یک مزیت تاکتیکی. برای این گروه، این سرزمین جدید نه تنها قابل پیمایش، بلکه هیجان‌انگیز است.
    اما حتی در این گروه هم انگیزه‌ها متفاوت است. بعضی‌ها می‌بینند که هوش مصنوعی چطور می‌تواند بهره‌وری خودشان را افزایش دهد. دیگران جذب تازگی آن شده‌اند و از بازی کردن با ابزارها لذت می‌برند. خیلی‌ها در یک محیط نسبتا بدون ساختار در حال آزمایش هستند و قبل از اینکه استفاده از هوش مصنوعی به طور رسمی الزامی یا به طور گسترده قانون‌مند شود، دارند یاد می‌گیرند که چه کاری می‌تواند انجام دهد. برای آنها، اینجا هنوز غرب وحشی است. و چیزی که آنها استفاده، اصلاح یا عادی‌سازی کنند، چشم‌انداز شناختی‌ای را شکل می‌دهد که بقیه ما وارد آن خواهیم شد. اشتیاق آنها ارزشمند است و کوچ شناختی را به جلو می‌برد.
  • مجبورها (The Pressured)
    برای خیلی‌ها، کوچ کردن اختیاری نیست؛ یک انتظار است. اینها کوچ‌کننده‌های تحت فشار هستند: کسانی که خود را تطبیق می‌دهند چون سازمان، صنعت یا مشتریانشان این را از آنها می‌خواهند. هوش مصنوعی حالا در حوزه‌هایی مثل مدیریت پروژه، خدمات مشتری و بازاریابی جا افتاده و تسلط بر آن دیگر یک مزیت نیست، بلکه یک نیاز اولیه است.
    با این حال، حمایت رسمی اغلب وجود ندارد. یک مطالعه جهانی در سال ۲۰۲۵ توسط KPMG و دانشگاه ملبورن نشان داد که ۵۸ درصد از کارمندان عمدا از هوش مصنوعی در محل کار استفاده می‌کنند و یک سوم آنها به صورت هفتگی یا روزانه این کار را انجام می‌دهند. اما یک نظرسنجی از مک‌کینزی (McKinsey) نشان داد که یک پنجم کارمندان حمایت کمی از شرکت‌هایشان دریافت کرده‌اند یا اصلا حمایتی ندیده‌اند و تقریبا نیمی از آنها خواهان آموزش رسمی بیشتری هستند. برای مثال، از یک مدیر بازاریابی حالا انتظار می‌رود که پیش‌نویس‌های اولیه را با هوش مصنوعی تولید کند، حتی اگر هیچ‌کس به او یاد نداده باشد که چطور به طور موثر دستور (پرامپت) بدهد. این کوچ‌کننده‌ها در یک جایگاه متزلزل قرار دارند. بعضی‌ها با احتیاط خوش‌بین هستند و هوش مصنوعی را برای به‌روز ماندن ضروری می‌بینند. دیگران نگرانند و حس می‌کنند که عقب ماندن می‌تواند به معنای بی‌ربط شدن یا از دست دادن شغلشان باشد.
  • مقاومت‌کننده‌ها (The Resistant)
    بعضی‌ها تصمیم گرفته‌اند کوچ نکنند، حداقل فعلا، و شاید هرگز. اینها کوچ‌کننده‌های مقاوم هستند: کسانی که از روی ترس، عدم اطمینان یا اعتقاد تردید می‌کنند. خیلی از آنها نقش‌هایی را ایفا می‌کنند که بر پایه حضور، همدلی، یا اخلاق استوار است. آنها ممکن است درمانگر، معلم، نویسنده، روحانی یا کوچ باشند. برای آنها، ایده برون‌سپاری شناختی نه تنها سوالات فنی، بلکه سوالات وجودی را مطرح می‌کند.
    این گروه اغلب ابزارهای هوش مصنوعی را با ارزش عمیق‌تری که ارائه می‌دهند، ناهماهنگ می‌بینند. از نظر آنها، این ابزارها ممکن است چیزی را که باید ظریف باشد، ساده کنند یا چیزی را که نیاز به اعتماد و ارتباط انسانی دارد، اتوماتیک کنند. آنها ممکن است نگران باشند که استفاده از هوش مصنوعی برای نوشتن یک نامه، خلاصه کردن یک جلسه یا پاسخ دادن به یک مشتری، ظرافت‌ها را از بین ببرد، اعتماد را کمرنگ کند یا روابطی را که در طول زمان ساخته شده‌اند، تضعیف کند. یک درمانگر با سابقه می‌تواند به درستی شک کند که یادداشت‌های تولید شده توسط هوش مصنوعی، بافت عاطفی یک جلسه را نادیده می‌گیرند. مقاومت آنها به معنای امتناع از تکامل نیست. در خیلی از موارد، دفاع از معنا، قضاوت و خود انسان‌هاست. این موضوع یادآور مضمونی در کتاب «مقاومت‌کنندگان» نوشته جن گیش (Jen Gish) است: یک سرپیچی آرام، نه از خود تکنولوژی، بلکه از این باور که هر کار ارزشمندی را می‌توان با یک ماشین انجام داد.
  • دور از دسترس‌ها (The Unreached)
    گروه دیگری از مردم هم کوچ نمی‌کنند، حداقل فعلا. اینها کوچ‌کننده‌هایی هستند که هنوز دسترسی به آنها ممکن نشده: کارگرانی که نقش‌هایشان به طور معناداری تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار نگرفته است. آنها شامل صنعت‌کاران، کارگران مزرعه، رانندگان اتوبوس و آشپزها می‌شوند. اینها افرادی هستند که کار روزمره‌شان فیزیکی، مبتنی بر مکان و بیشتر توسط هماهنگی یا مهارت شکل گرفته تا صرفا توسط شناخت. آنها ممکن است دانش تخصصی قابل توجهی داشته باشند، اما به طور کلی به عنوان کارگران دانشی در نظر گرفته نمی‌شوند. برای آنها، هوش مصنوعی ممکن است در تیتر اخبار یا صحبت‌های محل کار ظاهر شود، اما ربط کمی به کارهای روزمره‌شان دارد.
  • جدا افتاده‌ها (The Disconnected)
    و بعد کسانی هستند که کوچ کردن برایشان نه تنها بی‌ربط، بلکه دور از دسترس است. اینها افراد جدا افتاده هستند: کسانی که از قبل در اقتصاد دیجیتال به حاشیه رانده شده‌اند. آنها ممکن است به تکنولوژی، اینترنت پایدار، آموزش رسمی یا سیستم‌های حمایتی که یادگیری و تطبیق دیجیتال را ممکن می‌کند، دسترسی نداشته باشند. هوش مصنوعی ممکن است در اخبار یا جوامع آنها باشد، اما به شکلی قابل استفاده یا قابل اعتماد بخشی از دنیای آنها نیست. این گروه از تغییر آگاه است، اما اغلب از آن کنار گذاشته می‌شود. اگر این کوچ شناختی به تعریف هنجارهای جدیدی از ارزش، هوش و مشروعیت ادامه دهد، آنها با خطر تبدیل شدن به یک طبقه فرودست جدید روبرو هستند، نه چون خودشان انصراف داده‌اند، بلکه چون هرگز واقعا در این بازی گنجانده نشده‌اند.

این کوچ، و کوچ‌های قبلی

ما این الگو را قبلا هم دیده‌ایم. ظهور برق، اینترنت و کامپیوترهای موبایل هر کدام یک مسیر مشابه را طی کردند. در هر مورد، ابزارها با وعده شروع شدند، به طور ناهمگون پخش شدند و به تدریج مرزهای کار، مهارت و مشارکت را از نو ترسیم کردند.

این کوچ همچنین منعکس کننده یک تنش آشنا بین بهره‌وری و جایگزینی است. درست همانطور که ماشین‌ها در طول انقلاب صنعتی جایگزین کار دستی شدند، هوش مصنوعی هم در حال بازتعریف معنای مفید، کارآمد یا ماهر بودن در حوزه شناختی است. و مثل گذارهای دیگر، مزایای اولیه معمولا نصیب کسانی می‌شود که دسترسی، تسلط و انعطاف‌پذیری دارند، در حالی که ریسک‌ها بیشتر بر دوش کسانی می‌افتد که در تطبیق کندتر هستند.

با این حال، حتی با اینکه این ریتم‌های آشنای تغییر تکنولوژیک را می‌شناسیم، سه تفاوت اساسی نشان می‌دهد که این کوچ ممکن است به شیوه‌هایی ما را غافلگیر کند. این فقط نحوه کار ما را تغییر نمی‌دهد. مرز بین انسان و ماشین را از نو ترسیم می‌کند. جایی که تکنولوژی‌های قبلی قدرت فیزیکی را گسترش می‌دادند یا ارتباطات را سریع‌تر می‌کردند، هوش مصنوعی قضاوت، زبان و خلاقیت را تصاحب می‌کند. این فقط شناخت را تسریع نمی‌کند؛ شروع به انجام آن می‌کند.

شاید مهم‌تر از همه این باشد که هوش مصنوعی نه تنها کاری که انجام می‌دهیم، بلکه نحوه دیدن ما را هم تغییر می‌دهد. خروجی‌های شخصی‌سازی شده و رابط‌های کاربری تولیدکننده، در حال تکه‌تکه کردن زمین شناختی مشترکی هستند که زمانی هویت حرفه‌ای و شخصی، هنجارهای سازمانی و اجماع فرهنگی را پشتیبانی می‌کرد. این فقط کوچ کردن عملکرد نیست؛ کوچ کردن معناست.

راه پیش رو

کوچ شناختی فقط یک تغییر در ابزارها نیست. همانطور که چندین رهبر فناوری گفته‌اند، ممکن است به اندازه کشف آتش مهم باشد. می‌تواند به فراوانی قابل توجهی منجر شود و دانش بیشتر، شرایط مالی بهتر و راه‌های خلاقانه بیشتری را ارائه دهد. اما می‌تواند به یک نتیجه ویران‌شهری هم منجر شود که با ثروت متمرکز، بیکاری گسترده و فرصت‌های محدود مشخص می‌شود. در هر صورت، این کوچ نقش‌ها، ارزش‌ها و کل طبقات حرفه‌ای را از نو ساماندهی خواهد کرد.

برای بعضی‌ها، ممکن است فصل آزمایش، تطبیق و رضایت باشد. برای دیگران، می‌تواند یک کوچ اجباری باشد که کمتر با انتخاب و بیشتر با ضرورت اقتصادی شکل گرفته است. داریو آمودی، مدیرعامل شرکت Anthropic، اخیرا هشدار داد که هوش مصنوعی می‌تواند نیمی از تمام مشاغل یقه‌سفید سطح پایین را حذف کند و بیکاری را در عرض پنج سال به ۱۰ تا ۲۰ درصد برساند. این حرف توسط سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI، تقویت شد که گفت برخی دسته‌های شغلی، مثل پشتیبانی مشتری، توسط هوش مصنوعی حذف خواهند شد. حالا واضح است که آنچه هوش مصنوعی می‌تواند انجام دهد، سریع‌تر از آمادگی اکثر موسسات یا افراد در حال گسترش است.

و فقط کارهای سطح پایین نیستند که ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرند. فیجی سیمو، مدیرعامل آینده‌نگر برنامه‌های کاربردی در OpenAI، اخیرا هوش مصنوعی را «بزرگ‌ترین منبع توانمندسازی برای همه» توصیف کرد. او در یک مقاله که به طور گسترده به اشتراک گذاشته شد، از کوچ کسب‌وکار خودش تمجید کرد و اشاره کرد که «کوچینگ شخصی‌سازی شده مشخصا یک امتیاز بوده که برای عده کمی محفوظ بوده، اما حالا با ChatGPT، می‌تواند در دسترس خیلی‌ها قرار بگیرد.» پس چه بر سر آن کوچی می‌آید که در ابتدای این مقاله از او گفتیم، عضوی از طبقه‌ای که حالا می‌توانیم آن را «مقاومت‌کنندگان» بنامیم؟

ما نمی‌دانیم این کوچ چطور پیش خواهد رفت. احتمالا لحظه مشخصی وجود نخواهد داشت که تکمیل آن اعلام شود. اما خیلی‌ها ممکن است ناگهان خودشان را خارج از مرزهای اهمیت حرفه‌ای بیابند، با هشدار کم و گزینه‌های کمتر. در فشار برای کارایی، فشارهای رقابتی به ندرت منتظر اجماع می‌مانند یا به فرودهای نرم منجر می‌شوند.

موسسات باید به سرعت پاسخ‌های مشخصی را توسعه دهند، مثل برنامه‌های بازآموزی که فراتر از سواد اولیه هوش مصنوعی بروند، شبکه‌های ایمنی اجتماعی که جابجایی شناختی را به جای جابجایی فیزیکی در نظر بگیرند، و چارچوب‌های جدیدی برای اندازه‌گیری مشارکت که به کیفیت‌های انسانی که هوش مصنوعی نمی‌تواند تکرار کند، احترام بگذارند. در غیر این صورت، پیامدهای آن ممکن است به همان اندازه که از نظر اقتصادی عمیق است، از نظر روانی هم ویرانگر باشد.

این یک فراخوان برای وحشت نیست. یک فراخوان برای شفافیت است.
کوچ از همین حالا شروع شده. سوال این نیست که آیا کار، هویت و فرصت را از نو شکل خواهد داد یا نه، بلکه این است که ما چقدر آماده‌ایم با شکلی که به خود می‌گیرد زندگی کنیم.

منابع

  • [۱] When progress doesn’t feel like home: Why many are hesitant to join the AI migration | VentureBeat

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *